eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.4هزار دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
∫°⛄️.∫ ∫° .∫ °|⛅️|° چه بگویم سحرت خیر؟ °|😇|° تو خودت، صبح جهانے °|💖|° منِ شیدا ، چہ بگویم؟ °|😍|° کہ تو، هم این و هم آنے ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°⛄️.∫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
≈|🌸|≈ ≈| |≈ . . 🕊وَ إِنِّي لَمُشْتَاقٌ إِلَى مَنْ أُحِبُّهُ دلتنگ ڪسے هستم ڪه او را دوست‌ دارم ...♥️ ✋🏻💚 . . ≈|💓|≈جانے‌دوباره‌بردار، با ما بیا بہ پابــوس👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ≈|🌸|≈
•‌<💌> •< > . . ☀️|• از خودمان ڪہ حرف می‌زدم، چیز؎ نمی‌گفت. آمده بود بیمــارستان، قبل از تولــد احســان. 😅|• بہ شـوخی می‌گفتم: وا؎ حمید! بچہ‌مان آن قــدر زشت است ڪہ با تو مــو نمی‌زند؛ می‌خندید. ✋🏻|• اما تا می‌خواستم حرف دیگــران را بزنم؛ می‌گفت: برو بنــد ب. حرف دیگر؎ بزن. 🙂|• از این حســاسیت‌هایش ڪہ نشانہ سلامت روحش بود خوشم می‌آمد. 🌷شـهـیـد دفاع مقدس •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡ ‡ ‡ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لَبخَندبِزَن‌بِہ‌ڪِنـٰایِہ‌هـٰاۅَبـٰازبِگۅ، فَقَط‌بِہ‌؏ِشقِ‌فـٰاطِمِہ‌نِگَهِش‌میدارَم🖐🏻♥️! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌿 < ` ‡💎‡چادرت، ارزش‌است، باورڪن👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ‡🎀‡
|•👒.| |• 😇.| . . ⭕️گفت و گوی خواستگاری💑 تنظیم زمان گفت و گو، به اندازۀ فهم معیارها و روحیه‌های یکدیگر🙂 ⛔️خجالت کشیدن ممنوع!! ❗️بعضی از دخترها خجالت می‌کشند که به پدر و مادرشان بگویند: «من باید یک جلسۀ دیگر با این پسر حرف بزنم».😣 ❌ خجالت ندارد. می‌‌خواهید یک زندگی را شروع کنید. شوخی که نیست. باید به اندازه‌ای حرف بزنید که بتوانید روحیه‌ها و معیارهای یکدیگر را برای زندگی بفهمید.🤗 🔹 اگر به هر دلیلی، نیازمند گفت و گوی بیشتری هستید امّا خانواده‌ها مخالفت می‌کنند، از آنها بخواهید اجازۀ گفت و گوی تلفنی به شما بدهند.😌 🔹 اگر این هم نشد، سؤال‌هایتان را بنویسید و به فرد دیگری مثل خواهرتان بدهید تا او از طرف مقابل بپرسد و پاسخش را به شما بدهد.😊 🔹 اگر این هم نشد، سعی کنید کمبودی را که در گفت وگو داشته‌اید، با تحقیقِ دقیق‌تر جبران کنید.😊👌 📚نیمه دیگرم، کتاب اول، ص۷۴ . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌چند روز پیش تو ورزشگاه آزادی یه مراسم معنوی برگزار شد منم توفیق خادمی داشتم و انتظامات بودم... به ما گفته بودند اگر احیانا دیدید یکی کشف حجاب کرد بهش تذکر بدید ولی الحمدلله چیزی ندیدیم فقط یکی رو دیدم دوربین به دست عکاسی میکرد تو اون جمع معنوی که همه پوشششون خوب بود ایشون یه کلاه آفتابی گذاشته بود وموهای کوتاش معلوم بود و مانتوی خیلی کوتاه پوشیده بود و شلوار لی جذب خیلی به چشم میومد... بر حسب وظیفه رفتم بهش تذکر بدم چوب پر رو زدم شونش، برگشت؛ با احترام گفتم که حداقل به جای کلاه شال یا روسری سر کنه که یکباره تمام تصوراتم به هم ریخت طرف با صدای مردونه گفت روسری سر کنم؟؟؟!!!!😢😳😱 جای برادری خیلی خوشگل بود😂😂😂 . . ''📩'' [ 551 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
مداحی آنلاین - صدای من به کسی نمیرسه - اسدللهی.mp3
3.96M
↓🎧↓ •| |• . . 🎙 واقعیت اینه که من لذتِ گناهم رو به لذتِ نگاهت ترجیح دادم امام زمانم :)💔 . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•[🎨]• •[ 🎈]• نمازخوانی به سبک فرشته های کوچولو☺️♥️ •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوسی] برای چیدن سفره شام جوانان بسیج شدند
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] همگی دور سفره جمع شدیم دلگرمی قشنگی بود دیدن این صحنه های سنتی خیلی وقت بود مهمانی نرفته بودم! بوی غذا ها مستت می کرد قرمه سبزی و مرغ بود و آخ که من می مردم برای قورمه سبزی ! بعد شام و کلی تمجید و تعریف سفره را جمع کردیم سینی چای را که بردم عطیه با شیطنت ابرویی برای نواب بالا انداخت و نگاهی به مادرش کرد : ان شالله چای خواستگاریت! دستانم لحظه ای لرزیدند همگی ان شالله گفتند و خندیدند کمی که گذشت مادر نواب گفت : فاطمه خانوم معصومه جان قبلا بهته گفته قضیه رو دیگه؟! مادرم حرفش را تایید کرد : ولی هنوز نظر خودش رو نمیدونم متعجب نگاهشان کردم درباره چه حرف می زدند ؟! نواب سرفه ای کرد : مامان جان یه لحظه تشریف میارید اتاق ؟؟ مادرش سری تکان داد و هر دو بلند شدند و نگاه من دنبالشان کشیده شد طاقت نیاوردم و به طرف مادرم برگشتم : مامان قضیه چی ؟! چرا بهم نمیگین؟! اتفاقی افتاده؟! مادرم اشاره کرد که بعدا ولی اصرارم را که دید انگار کوتاه آمد : خواستگار داری ! چشمانم گرد شد : خواستگارررر؟! اینجااا؟! کییی؟! مادرم چپ چپ نگاهم کرد : آروم تر چرا داد میزنی ریحانه ! اینجا ما آشنایی جز این خانواده داریم؟! و اینجا پسری جز آقا امیر علی هست؟! قلبم انگار نزد مات ماندم خواستگاری ؟! نواب؟؟ اصلا امکان داشت ؟! مادرم شوخی اش گرفته بود؟! گیج شدم در یک لحظه دستم را روی قلبم گذاشتم شدیدا تند می تپید انگار قصد داشت ناگهانی بایستد ! زبانم الکن ماند از گفتن حرفی خدایا معجزه همین بود؟! اما ناگهان نمیدانم چرا نگاه کلافه نواب آمد جلوی چشمم و بعد ذهنم رفت سوی یکدفعه بلند شدن نواب مخالف این ازدواج بود ؟! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوسی‌ویک ] همگی دور سفره جمع شدیم دلگرمی
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ با کلافگی مشهودی ، در را پشت سرشان بست و روی تخت نشست و دستش را میان موهای لختش فرو کرد : مامان جان ، عزیز من ! من گفتم که هنوز صبر کنین مادرش کنارش می نشیند و دستش را روی دست او که میان موهایش می چرخد ، می گذارد: آخه تو دلیلش رو گفتی به مو ؟! ای دختر چی کم داره ؟! دست مادرش را پایین می آورد : من هنوز آمادگی ورود به زندگی مشترک رو ندارم مادرش بد خلق می گوید : سی سالت شده ها ، هم سن های تو بچه هم دارن مو مادرُم ، آرزو دارُم تو رخت دومادی پسرم رو ببینُم دست مادرش را با احترام می بوسد : الهی من قربونت برم باشه چشم ولی بازم کمی صبر کنید _ امیر علی نکنه به خاطر ظاهرش میگی نه ؟! چشمانش را برای تمدید آرامش می بندد : مامان جان ، من اینجوریم ؟! من کسی هستم که ظاهر مردم رو ببینم ؟! من کی باشم که کسی رو قضاوت کنم ؟! با محبت به قد و بالایش نگاه می کند : پس اگه نیستی بزار مو کارُم بکنُم حالا بزار اصلا ببینُم خود دختر راضی هست ؟! بعدشُم مو که نمیگم همی الان برو عقدش کن نگاهی به عکس خودش در دیوار می کند خودش هم نمی داند چرا حالت تدافعی گرفته ؟! چرا انقدر پریشان است ؟! مطمن بود مخالفتش به خاطر چادری نبودن و محجبه نبودنش نیست آدم قضاوت کردن نبود ، آن هم از ظاهر ؟! : باشه عزیزدلم قبول فقط به یه شرط ! ذوق زده شرط را می پرسد مقابل در می ایستد به تابلوی وان یکادی که طراحی خود عطیه است چشم می دوزد : اگه قبول کنه تو بیش مله زندگی کنه باشه ولی بازم میگم دختری که تو تهران میون ناز و نعمت بزرگ شده هیچ وقت با یه معلمی که جهادی تو یه روستای دور افتاده زندگی میکنه و تدریس میکنه ازدواج نمیکنه الانم ریش و قیچی رو دادم دست شما نزدیک تر می رود ، پیشانی مادرش را می بوسد : چون بهتون اطمینان دارم مامان نرگس و بعد سریع از اتاق خارج می شود مادرش خدا رو شکری می گوید و در دل قربان صدقه اش می رود. [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
༺⃟ٜٖ. ⃟ٜٖ༻ سلام بزرگواران لطفے ڪنید نماز شب اول قبر براے شهید سردار حاج فریدون غلامی بخونید اسم پدرشون :حاج حسین ان‌شاءالله خود شهید به ما نگاهے بندازن و دستمون رو بگیرن🌻🕊 🌿 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ༺⃟ٜٖ. ⃟ٜٖ༻
「💚」◦ ◦「 🕗」 . لذتی شیرین‌تر از شیرینی دیدار نیست کور باد آن چشم‌هایی که پی دلدار نیست✨ . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦