•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
حاشا که مرا جز #تو
در دیده
کسی باشد..
#خاقاتی
#امیدمان_به_خداست🤲🏻
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
رژیمـــے نیسـت ولـے پروتئیـنِ خوبی مـیرسونـہ :)
مـواد لـازم :
فیـلـہ مرغ نوارے🍗
زرده تخـم مرغ ۱ عدد🍳
نمڪــ ، فلفل سیاه🧂
آرد حـدود ۲ ق
مواد سس :
ڪـچاپ ۳ ق غ🍅
سرکه سفید ⅓ لیوان
آب نشاسته ⅔ لیوان
شڪـر حدود ۱ ق م
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
•𓆩🙍♂𓆪•
.
.
•• #منو_مجردی ••
💬 دختر خاله ام برا گزينش دانشگاه
رفته، ازش پرسيدن سردار جنگل كي
بود؟
جواب داده: شير
ردش كردن😢
یعنی اشتباه گفته🧐
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 1011 •
#سوتے_ندید "شما و مجردیتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩مجردییعنی،مجردی𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🤦♂𓆪
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
و قسم به نگاهت...
که خستگی را ز یاد میبرد...♥️
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
آقایون عاشق اینن ک از استایل و قیافه
و بازوهاشون تعریف کنین💪😉
حتی اگر هم آنچنان بازویی ندارن شما
باز تعریف کنین😜🤌
و اینکه هرکسی فرق تعریف الکی با
واقعی رو متوجه میشه💁♀
سعی کنین از چیزاییش تعریف کنین
که هیچکس تعریف نکرده باشه 🙃
مثلا 👇
✖️ نگید چ پیرهن قشنگی گرفتی
✔️بگید واقعا سلیقت بی نظیره
(البته اگه سلیقت خوب نبود منو نداشتی😜)
✔️یا بگین ک الهی قربونت برم ک هرچی میپوشی بهت میاد😍
یادتون باشه اگه شما ازش تعریف نکنین،
محبت نکنین یکی دیگه این کارو میکنه🤷♀
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
•𓆩🖤𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
در خلوتی صحن، شنیدم با دل
غوغای «دعایمان کنِ» مردم را
.
.
𓆩پنجرهِفولادِرضابراتِکربَلامیدھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🖤𓆪
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_صدوچهلوشش کت و دامن آجری ام را روی تخت میاندازم،عکسش
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_صدوچهلوهفت
(نه سیاوش حالش از تو بدتر بود...سه ساعت باهاش حرف زدم تا یه کم خودش رو جمع و جور
کرد).
ناخودآگاه لبخند میزنم.
صدای زنگ در میآید،از جا میپرم...سریع تایپ میکنم
(عموجان اومدن..من برم..دعا کنین)
مینویسد
(توکل یادت نره،عروس خانوم)!
روسری ام را سر میکنم. لرزش دست هایم غیرقابل انکار است. تا حالا اینطور نشده بودم.
بیشتر،از رفتار مامان و بابا نگرانم...
مطمئنم رضایت نخواهند داد،اما خب. ....
آرام و باطمأنینه از پله ها،پایین میروم.
وارد سالن میشوم. حاج خانم و آقاسیاوش کنار هم و مامان و بابا روبه رویشان نشسته اند.
آقاسیاوش سرش را پایین انداخته و دانه های درشت عرق روی پیشانیاش نشسته. با دستمال
پاکشان میکند .
متوجه حضور من نشده اند. دسته گل بزرگ روی میز توجهم راجلب میکند. جلو میروم و سعی
میکنم صدایم نلرزد
:_سلام
حاج خانم و آقاسیاوش از جا بلند میشوند.
جلو میروم و با حاج خانم روبوسی میکنمـ، کت و دامن شیری ـپوشیده و لبخند گرمی روی لب
هایش نشسته.
+:چقدر خانم شدی نیکی جان... خیلی بزرگتر شدی
آقاسیاوش هم زیر لب سلام میدهد.
بابا میگوید:بفرمایید
میخواهم بنشینم که بابا میگوید:
:_نیکی جان چرا با آقاسیاوش دست ندادی؟
خشکم میزند،سیاوش از تحیر سرش را بالا میگیرد و به صورتم نگاه میکند.
...من را نشانه رفته اند...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_صدوچهلوهشت
زیرلب مینالم:بـــابــــا
مامان آرام طوری که همه بشنوند میگوید: ای بابا مسعود مگه نمیدونی،نیکی نمیتونه با ایشون
دست بده،به هرحال یه نگاه به ریش و یقه ی لباسش بنداز .
طوری میگوید(نمیتونه با ایشون دست بده) که نزدیک است خودم هم باور کنم که با همه دست
میدهم جز سیاوش....
سرم را بالا میگیرم تا واکنشش را ببینم،از چشمانم بخواند که نباید باور کند.
اما او سرش پایین است و لبخند کمرنگی روی لب هایش.
یعنی باور نکرده؟
بابا در جواب مامان میگوید: آها،راس میگی... اما خب مگه شما آقاسیاوش،تو این سالا که لندن
بودین،یعنی تا حالا با هیچکس،چی میگین شما... آها،مصافحه نکردی؟
سیاوش سرش را بالا میگیرد و بااعتماد به نفس میگوید: نه ،اصلا
بابا پوزخند میزند:نه بابا؟ مگه میشه؟نکنه دست دادن هم گناهه؟
سیاوش دوباره سرش را پایین میاندازد.
حاج خانم میگوید:آقای نیایش،من از پسرم مطمئنم...
بابا کمی روی مبل جابه جا میشود و پای چپش را روی پای راستش میاندازد.
به طرف حاج خانم برمیگردد و با لحن تمسخرآمیزی میگوید:از کجا اینقدر مطمئنین؟پسر
پیغمبر که نیس...به هرحال جوونه،اونجام که مثل ایران نیست..
حاج خانم با اطمینان میگوید: از تربیتی که کردم...از نون حلالی که بابای خدابیامرزش سر سفره
مون گذاشته..همونطور که شما از نیکی مطمئنین.
بابا آرام میشود،جواب حاج خانم محکم اما شمرده شمرده بود.
منیر چای میآورد،بابا دوباره شروع میکند :
:_خب پسر... بگو ببینم چی داری؟
ضربان قلبم،هرلحظه بالاتر میرود. چرا جمعمان،شبیه مجالس معمولی خواستگاری نیست؟
آقاسیاوش میگوید
+:والّا یه خونه خریدم تو تهران،ولی سرمایه ام هنوز اونجاست..
:_ارزش کل سهامت چقدره؟
با دستمال،پیشانی اش را پاک میکند.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
* عمریست که⏳
در موسم طوفان حوادث♨️
* دلبستهیِ آرامشِ🦋
چشمان تو هستیم💚
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🚩 #محرم | #امام_حسین
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1474»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
روشـنـی را بچشـیم
صبـحها
وقتـے خورشـید در میآید
مـتولّـد بشـویم🔆
در بـہ روی بشر و نور و گیاه و حشـره
باز ڪـنیـم 🦚
هـیجانها را پـرواز دهیـم...🫀💕
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
ز حال من چه می پرسی
نمی دانی که #عشق تو
چه سوزی در درون
قلــ❤️ـب و مغز استخوان دارد
#سید_احمد_شهشهانی
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•