#پابوس
تَعبیر مےشود بہ خدا خــ😴ــواب هایمان؛
روزے شود شرابِ عسـ🍯ــل، آب هایمان...
گردد بقیــ💛ــع و دور و برش یڪسره حـرم؛
جانم فداے گُنبــ🕌ـــدِ ارباب هایمان...
#سہ_شنبہ_هاے_بقیعے
🍃:💚 @Asheghaneh_Halal
°|🍃🌸🍃|°
#همسفرانه
{🗣}پسر ایشان تعریف می کند:
{👳}روزے با پدر مےخواستیم برویم یڪ
{💯}مجلس مهم
{🏡}وقتے آمدند بیرون خانہ ، دیدم بـدون
{😳}عبا هستند گفتم عبایتان کجاست؟
{🙄}گفتند: مادرتان خوابیده و عبا را روے
{☺️}شان کشیده ام .
{😔}به ایشان گفتم : بدون عبا رفتن آبـــرو
ریزے است.
{🙂}ایشان گفتند: اگر آبروے من در گروے
{❤️}این عباست و عبا هم بهاے از خواب
{😍}پریدن مادرتان است ؛
{🤗}نہ آن عبا را مے خواهم نہ آن آبــــــرو را
{😌}من از این آبرو صرف نظر مے کنم .
#روایتے_از_زندگے_استاد_آیتالله_فاطمےنیا
ڪلیڪ نڪن عـاشق میشے😜👇
💛💜 @Asheghaneh_halal 💜💛
°•| #ویتامینه🍹 |•°
براے بهتر صحبت ڪردن
با همسرتون بھ نڪات زیر توجھ ڪنید:
•🔅•بھ نوبت حرف بزنید.
•🔆•بدون درخواست همسرتون پندو اندرز ندید.
•🔅•بھ حرفهاومسائل همدیگھ علاقھ نشونبدید.
•🔆•درڪ ڪردن خودتونو انتقال بدید.
•🔅•جانب همسرتون رو بگیرید.
•🔆•با همسرتون در یڪ جبهھ قرار بگیرید.
•🔅•محبت خودتونو ابراز ڪنید.
•🔆•احساسات یڪدیگر رو تایید ڪنید.
#میام_چڪ_میڪنما_انجامبدین😁
لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇
°•|🍊|•° @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
🌷🍃🌷 🍃🕊 🌷 #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بھ نیت: "شھیـد مسعود عسگرے" جمع صلوات گذشتھ 🌷 ۲۰۲۸ 🌷
🕊🌷
🌷
#خادمانه | #چفیه
#مادرشھید:
وقتے پیڪر مسعود را آوردند، مادرش همان دم در به همرزمانش گفت:
مسعود من رفت، خدا شما را حفظ ڪند.
مدافع ولایت باشید...
شما فریب نخورید و با آمریڪا دست ندهید. مثل ڪسانے نباشید ڪه در ظاهر حرف از آقا مےزنند اما برعڪس خواست ایشان عمل مےڪنند.
تاریخ تولد:۱۳۶۹/۶/۸
تاریخ شھادت:۱۳۹۴/۸/۲۱
محل شھادت: #حلب #سوریه
محل دفن: قطعه۲۶ گلزار بهشت زهرا
#شهیدمسعودعسگرے
#شهدارایادڪنیمباذڪرصلوات
🍃:🌷| @Asheghaneh_halal |
🌷
🕊🌷
•| #دردونه 👶 |•
نقاشے انگشتے🖐...
از جملہ روش هاےتأثیرگذار
در شکوفایےذهن و خلاقیت
کودک است. سرگرمےلذت بخشے
کہ کودک را با رنگها و ترکیب آنها
آشنا مےکند و در عین حال باعث
تقویت فیزیکےانگشتان و تخلیۂ
احساسات کودک مےشود.😍👌
#بازےهاےمفیدبراےکودکان
#سرگرمے
#نشاط
#شکوفایے
نڪات تربیتےریزوڪاربردے☺️👇
•.🎨.• @asheghaneh_halal
هدایت شده از •💗•قرارگاھ فرهنگے•💗•
Khaterate Arbaeen-Hosein Taheri-[320] .mp3
11.8M
🔴💢 #ثمینه 💢🔴
•°| از هر چے عشقہ توبہ ڪن💔
•°| با حسین عشق رو تجربہ ڪن❤️
#ڪاملا_جدید_دلنشین 💯
#نماهنگ_خاطرات_اربعین
#ڪربلایـے_حسین_طاهرے
❣❤️❣ @Asheghaneh_Halal
😜•| #خندیشه|•😜
#صـدر_اعظـم_جـــان✍
✅ مــرڪل جــان
صـــدر اعظـــم🕶
آلمــــان🇧🇪👇
چــــنین گـــفته😅
دیگـــه به #عربستان
سلاح نمےفروشیـم🔫
بـــابا دمـــت گـــــرم
چقــــد شمـــاها خـــوبین😃
چـــه با گذشت😉
چــه فداڪار🤓
رو نمےڪــردین ڪه ریــا نشه😂
خـــواهـــرم🙃
از خــــواب بیـــدارشدے😴
آقاے عـــربستــان
الان ســه ســـال داره
یمـــن و به خـــاڪ و خــون
مےڪشه👊👊👊
الان یــــادتون افتــــاده
سلاح نـــــفروشیـــن☹️
یعنے انیشــــتن شمــاییـن
اون خـــدا بیــامرز اداے شمــا رو
در میــــورد😂😂😂😂😂
بـــه پـــا نـــاسا تـــرورت
نڪنـــه😅😄😅😆
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے_بدون_قید_لینڪ⛔️
ڪلیڪ نڪنے تـــــــرور💣 میشے😂👇
•|😜|• @asheghaneh_halal
🌹/ #آقامونه \🌹
#خاطره
🌀گلیم بے ارزش
💠یکے از برادران تیم حفاظت تعریف
می کرد :
اوایل دوره ریاست جمهورے ایشان ،
ساختمان {🏚} ریاست جمهورے سـ۳ـہ
طبقہ داشت کہ طبقہ بالاے آن خانواده
آقا زندگے می کردند، طبقه وسط دفتر
ڪار ، طبقه پایین هم ، محـل استقرار
محافظ ها بود{😎}
🔹یڪ روز آقاے محمدخان کہ معاون
اجرایے ریاست جمهورے بود آمد{🚶}
با داد و بیداد به ما گفت{🗣}:
خجالت نمے کشید؟{😳}
اینجا ساختمان ریاست جمهوری است ،
این چہ گلیمے است ، ڪہ اینجا آویزان
کردید ؟ این گلیم اصلا ارزش نگاه کردن
دارد{😡}؟
🔸ما هم گفتیم این گلیم مال ما نیست ،
بلکہ خانم آقا آن را شستہ اند و پهن کرده
اند تا خشک شود{🙄}
این برادر میگفت :
اشک در چشم آقاے محمدخان جمع شد و
گفت{😢} :
⚪️آیا واقعا در منزل رئیس جمهور چنین گلیمے استفاده مے کنند{😞}؟
✍ سردار محمدحسین نجات
#دقایقے_با_مقام_معظم_دلبرے😍❤
#روحےلھ_الفدا
°•🍃•° @Asheghaneh_Halal
°🎯| #غربالگرے |🎯°
#تنهـایے✍
💟شدت تنهایے در آمریکا🇱🇷 به
حدے بالا رفته که ساعتے🕑
۴۰ دلار مےدهید و محبت یڪ
مادر را می خرید!
یعنی خانم پیرے مے آید
خانه شما و فرض مے کنید
مادرتان هست و کمے
با هم حرف مے زنید و مے رود😷😷
@Asheghaneh_Halal🎈
@Kharej2025🎈
❌❌تنهایے در #انگلیس
آنقدر بالا رفته که وزیر تنهایے
نصب کردند و در کانادا
و اروپا و #استرالیا دیوانه کننده
باعث رشد #خودکشے❌
شده است.💯
فــــرنگـ بــدون سانســـــور👇
📡| @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
♥️📚 📚 #عشقینه🌸🍃 #ناحلہ🌺 #قسمت_دویست_ویازده لبخند پردردی زدم و سعی کردم مثل همیشه سکوت کنم. نگاهم به
♥️📚
📚
#عشقینه🌸🍃
#ناحلہ🌺
#قسمت_دویست_ودوازده
_مامان...
+همین ک گفتم!
_باشه
+یکم رو خودت کار کن .انقدر غرور یه جا بد حالت و میگیره ها.رفتارت اصلا درست نبود.تکرار نکن کارت و
_چشم
اینو گفتمو رفتم تو اتاقم.گاوم زاییده بود
دو قلوهم زاییده بود. عذرخواهی و دیگه کجای دلم میذاشتم. حالا از اون دختره یه چیزی،ولی از محمد حسام،امکان نداشت!من بمیرمم ازش عذرخواهی نمیکنم!
شب اول قبرش بود .همیشه ازش میترسید، میگفت فاطمه وقتی مردم شب اول قبر کنارم بمون و واسم قران بخون.بلند بلند قران بخون.شب اول قبر تنهام نزار.
همیشه به شوخی میگفتم تو هفتا جون داری نمیمیری حالا حالاها ولی الان،
رو زمین نشسته بودم و سرمو روی قبرش گذاشته بودم. دوتا دستام رو هم باز کرده بودم . من،بابا و اقا محسن پیشش مونده بودیم. حالم انقدر خراب بود که دلم میخواست جیغ بکشم.
جلو چشمام محمدمو به خاک سپردن
براش تلقین خوندن،شونشو تکون دادن
جلو چشمام روش سنگ لحدگذاشتن
جلو چشمام روش خاک ریختن و من موندم و خاطره هاش..
ادمی که تا اراده میکردم صداش کنم جلوم ظاهر میشد و بالبخند جواب میداد:
جان دلم؟
جونم فدات بگو عزیزم؟
الان صدای زار زدنمو میشنید ولی جواب نمیداد. میشنید التماسش میکنم ولی جواب نمیدادفکر نمیکردم انقدر زود از دستش بدم میدونستم موندنی نیست و میره ولی فکرشم نمیکردم به این زودی!
_دلم برات تنگ شده اقامحمدباورم نمیشه دیگه نمیبینمت چرادیگه جوابمو نمیدی؟چرا امروز دیگه نگام نمیکردی؟
محمد دیگه باکی حرف بزنم ازهمچی تو که نیسی من با کی خاطره های گذشته رو مرور کنم؟محمد دیگه با کی برم هیئتتون؟محمد من دیگه چجوری تو خیابونایی که باهم توش قدم زدیم راه برم؟محمد من بدون توچجوری زندگی کنم؟محمد خنده هات ازجلوچشام نمیره محمد کاش یه باردیگه بغلت میکردم محمد به خدا چشمام خسته شدچرا نیستی بگی ازکجا میاری این همه اشکو؟
محمد جواب بده دیگه چرا بامن اینطوری میکنی؟
محمد یادته بهت گفتم برو از کنارم؟به خدا ازعشق داشتم میمردم یادته میدیدمت دست وپامو گم میکردم؟
محمدمن به خاطر تو زهرایی شدم
محمدمگه توبه من زندگی نداده بودی؟
دوستت دارم خیلی دوستت دارم
با اینکه مثه همیشه جلو زدی ولی میدونم بی معرفت نیستی منم ببرپیش خودت بدون تو همه ی زندگیمو کم دارم
اقا محسن داشت قران میخوندکه تو همون حالت گفتم
_وصیتنامشو خوندین؟چی نوشته بود؟
+چی داشت که بگه؟فقط اینکه واسه من سنگ قبرنزارین ومزار درست نکنین
همین که جسمم برمیگرده شرمنده ی امام حسین میشم که اون بی کفن ومن با کفن دفن شدم ولی حداقل نمیخوام تو صحرای محشرشرمنده ی مادرم زهرا بشم!آقامحسن میگفت ومن اشک میریختم اگه میشد دونه به دونه ی اشکاموبشمرم قطعا عددکم میاوردم همینطورکه واسه ابراز حالم حرف کم اوردم!پیشونیموبه خاکش چسبوندم وخاکش وبوسیدم
که محسن گفت :
+راستی فاطمه خانم
با چشمم دنبالش کردم که دستشوکردتو جیبش و یه چیزی ازتوش دراوردکه چون عینک نداشتم وازگریه ی زیاد چیزی نمیدیدم متوجه نشدم چیه
سمت من گرفتش وگفت
+بفرمایین اینم ازشفاعتنامتون
کاغذو ازدستش گرفتم و بازش کردم
نمیتونستم بخونم کلافه شده بودم گرفتمش سمت محسن و گفتم
_میشه برام بخونیدش؟
کاغذو ازدستم گرفت وشروع کرد
(اینجانب مرتضی غلام حضرت زینب متعهد میشوم که درصورت شهید شدنم شفاعت همسر عزیزم را درمحضرخدا و روسولش واهلبیت بزرگوارش بکنم یاعلی
امضا،یادت نره لایوم کیومک یا ابا عبدالله)
با اینکه گریه امونمو بریده بودوحتی نفسامو منقطع کرده بود با خوندن جمله ی اخرش مو به تنم سیخ شدجمله ای بود که بارهاو بارها تکرار میکردولی من نمیفهمیدم مفهومشو!
محمد امروز خوب برام معنیش کرده بود
کاغذو از محسن گرفتم وجای نوشته هاشو بوسیدم وبه عکسش که رو به روم بنر شده بود زل زدم و گفتم :
_هرنفس درد بیاید برود حرفی نیست
عکست بشوددار و ندارم سخت است!
کتاب رو بستم وچراغ مطالعه رو خاموش کردم چقدر مامان بابا رو دوست داشت یعنی میشه منم در آینده یکیوانقدردوست داشته باشم؟
سعی کردم این فکرها روازسرم بیرون کنم و بخوابم که دوباره یاد امروز افتادم مامان راست میگفت نباید جوابشو اینجوری میدادم باید یجوری محکم جواب میدادم که دیگه خودش از حرفش خجالت میکشید وعذر خاهی میکرد
اخه ایناچه میفهمن وقتی همه ی سهمت ازداشتن پدریه چندتافیلم چنددقیقه ای و چندتا دونه عکس رو کاغذ باشه یعنی چی؟چه میفهمن یه دختربچه ی نه ماهه روبزارن تو تابوت پدرش یعنی چی؟اخه اینا چه میفهمن ازنگاهای پر دردیه بچه ی هفت ساله روز اول مدرسش به بچه هایی که با باباهاشون اومدن مدرسه
اصن یعنی چی وقتی میپرسه بابا کجاست بهش بگن پیش خدا!
اینااصلاچه میفهمن بدون پدر،بزرگ شدن یعنی چی؟بدون پدرقدکشیدن یعنی چی؟همه وهمه ی اینا بدون وجودپدر تو همه ی مراحل زندگیت یعنی چی؟
#Naheleh_org
بہ قلمِ🖊
#غین_میم💙و #فاء_دآل💚
#ڪپےبدوݩ_ذکرنام_نویسنده_حرام_عست
هرشب از ڪانال😌👇
♥️📚| @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
🌹🍃 🍃 |° #پیامچه ' #حسینیه °| احسنتـ به شما؛ حتے یڪ ڪار فردے ڪه خوندن زیارت عاشورا باشه، نوعے یارے
🌹🍃
🍃
|° #پیامچه ' #حسینیه °|
فراگیر شدن چالش خلاقانهے تیم
عاشقانههاے حلال و استقبال
زائران در پیاده روے اربعین۹۷🌹
چالش #نصرتے_لڪم_معده🙂✌️
#حب_الحسین_یجمعنا😍
ارسال خلاقیت هاے شما☺️👇
🆔 @afsar_velaee
پیـرو پویش #حسینے_رضوے ماباشید
🍃 @asheghaneh_halal
🌹🍃
°🌙| #آقامونه |🌙°
°| خنــدهـ هاے گاهـ گاهتـ ≈{☺️
°\ خنــدهـ خـورشید صبـحـ ≈{☀️
/° شعــلهےِ لــرزانـِ آهـتـ ≈{😔
°\ شمعِـ شــبـ هاےِ همـه ≈{🕯
/° قامتـتـ نخــلِـ بلنـــدِ ≈{👌
°\ گلشـــنِـ آزادگــے ≈{🌸
/° ســــرد و سرســـبزے ≈{🌹
°| سـزاوارِ تماشــاےِ همـه ≈{😉
#حضرت_آقا 🍃
#شبنشینے_با_مقاممعظم_دلبرے😍✌️
#نگاره(187)📸
#ڪپے⛔️🙏
🍁| @Asheghaneh_Halal
#همسفرانه
😕/ در طول سه هفته ای که سوریه بود
چند باری تماس گرفت
و یکبار هم پیام داد و از حالش خبر داد که خوب است.
📞/ تماس ها در حد سلام و احوالپرسی بود
و حال ریحانه را می پرسید.
بار آخر یک روز قبل از شهادت
و یک روز قبل از تاسوعا تماس گرفت.
🗣/ تقریبا مدت زیادی باهم صحبت کردیم.
سراغ ریحانه را که گرفت خواستم صدایش کنم که
با او صحبت کند اما قبول نکرد، گفت نمی خواهم.
😔/ کسی که طاقت شنیدن گریه های دخترش را
نداشت و به هر دری می زد تا آرامش کند حتی... نخواست صدایش را بشنود، واقعا از ما دل کنده بود.
☝️/ چند روز قبلش خبر دو نفر از دوستانش را شنیده بودم،
این بهم خوردن آرامش باعث شد تا همه شبکه های اجتماعی را از گوشی ام حذف کنم،
می ترسیدم اتفاقی بیافتد و اسمش را در سایت و شبکه ها ببینم،
به خودش هم گفتم وقتی اسم دوستانت را به عنوان شهید دیدم خیلی نگران شدم.
💠/ بعد هم گفت :
اگر اتفاقی افتاد اصلا ناشکری نکن و شکر خدا را به جا بیاور،
مراقب خودت و ریحانه ام باش.
▒▒▒▒▒
✍ #بهروایت_همســر_شهید_پوریا_ایزدی
ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😜👇
💍|• @Asheghaneh_halal