eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.1هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🍃 🍃 بهش میگفتن واسه چی bmv رو ول ڪردی اومدی"مدافع حرم" شدی!؟ نونت کم بود! آبت کم بود! میگفت: |عشقم| ڪم بود... •|🕊|• @Asheghaneh_halal 🍃 🌷🍃
🍃💜🍃 💜🍃 🍃 #ریحانه #آقــا_جان💔 سربــاز تــوام...✋️ در این جنگ نــرم...😞 با تنها سلاحــم...🔫 یعنی چــادرم...🌺 #حجاب_فاطمی_و_غیرت_علوی😍 #مقام‌معظم‌دلبــرے💚 @Asheghaneh_halal 🍃 💜🍃 🍃💜🍃
🍃🌹 🍃[•شهید قاسم سلیمانی•]🍃 خوشگل ــسازے😌👇 @ASHEGHANEH_HALAL 🍃🌹
🍃🕌 پنجره دلـ|••💚ـم رو به تو وا ڪردم با دل شکسته یا رضا رضا ڪردم  آرزومه منو امسال بطلبےاقا جون  واسه ایوون طلات دلم شده چه بے امون  😢|•• 🍃🕌 @asheghaneh_halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_نود_و_پنج شیدا که سکوت مرضیه رو دید گفت: البته ما بعضی از نیروها رو
💐•• 💚 با گرفتن این اطلاعات شیدا در پوست خودش نمی گنجید. حالا دیگه کم کم باید شروع میکرد... -من حال رانندگی ندارم، میشه منو تا خونه برسونی؟ -نوکر بابات غلوم سیاه، نخیر، خودم کار و زندگی دارم. -حیف شد می خواستم یک چیزایی بهت بگم که مطمئنم خیلی برات مهمه. -هیچ چیز مهمی پیش تو نیست، برو خونت بچه. شیدا که عصبانی شده بود نفسی کشید و گفت: محض اطلاعت اگر بخوام می تونم دستور بدم همین الان با تیپا از این پروژه پرتت کنن بیرون سهیل که داشت برگه های توی پوشش رو جابه جا میکرد، با خونسردی گفت: هر لحظه برای هر اتفاق غیر منتظره ای آماده ام. پس هر غلطی می خوای بکن. بعد هم پوشش رو بست و روشو کرد به سمت شیدا و با لبخند حاکی از اعتماد به نفسی گفت: یک بار بهت گفتم، این دفعه آخره که میگم. منو تو اینجا همکاریم پس پاتو از گلیمت درازتر نکن، والا بد میبینی. شیدا هم لبخند تلخی زد و توی دلش گفت: چنان بدی بهت نشون بدم که حالشو ببری. بعد هم با عصبانیت روشو برگردوند و به سمت ماشینش حرکت کرد و درهمون حال گفت: خبر داری زنت داره توی کارگاهی کار میکنه که رئیسش مردیه که یه روز دیوانه وار عاشقش بوده سهیل خشکش زد، چی داشت میگفت این؟! چطور جرات میکرد پشت سر فاطمه این حرفها رو بزنه، عصبانی گفت: دهنتو ببند، یک بار دیگه اسم زن منو بیاری تیکه بزرگت گوشته. بعد هم به سمت دفتر کارش توی ساختمون رفت. هنوز روی صندلی ننشسته بود که پیامکی براش اومد، وقتی پیام رو باز کرد نوشته بود: محسن خانی یک روزی عاشق زنت بوده و زنت هم الان داره توی شرکت اون کار میکنه، این همه کارگاه چرا زن تو باید بره اونجا؟ در ضمن دفعه آخرت باشه که با من اینجوری حرف میزنی چون دیگه داره صبرم تموم میشه. ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_نود_و_شش با گرفتن این اطلاعات شیدا در پوست خودش نمی گنجید. حالا دیگه
💐•• 💚 سهیل زمزمه کرد: خفه شو بابا... تابلو فرش منظره غروب دیگه تقریبا تموم شده بود، فاطمه رج رج این تابلو رو با عشق بافته بود، به یاد روزهای خوشی که با سهیل دو تایی مینشستن و از نیم ساعت قبل، تا نیم ساعت بعدش غروب خورشید رو تماشا میکردند . چقدر توی دوران نامزدی میرفتن توی دشت و دمن و میگشتن واسه خودشون، هر هفته یک جا بودند، همه از دستشون شاکی شده بودند... دستی روی تابلوی تموم شده کشید و گفت: آخیش، چقدر دوران خوبی بود... نگاهی به علی و ریحانه کرد که توی اتاق کارش یک عالمه اسباب بازی آورده بودند و داشتند بازی میکردند و گفت: شما دو تا وروجک مگه خودتون اتاق ندارین؟ در همین زمان سهیل وارد اتاق شد و نگاهی به تابلو فرش فاطمه انداخت و همزمان گفت: از همون اول که من بهت گفتم، باید اینا رو پرت کنیم بیرون خودمون صاحب اتاقشون بشیم که جیغ و داد علی و ریحانه بلند شد و شروع کردند به اعتراض، فاطمه و سهیل هم میخندیدند. سهیل رو کرد به فاطمه و گفت: میبینم که تابلوت تموم شده، خسته نباشی -مرسی، آره تموم شد. خوشگل شده؟ -مگه میشه چیزی از زیر دست شما در بیاد و خوشگل نباشه. بعد هم اومد و روی صندلی کنار فاطمه نشست و گفت: گفتی مسئول کارگاهتون کیه؟ -آقای خانی، گفته بودم قبلا که. -آره، گفتی برادر شوهر ساجده بوده -اوهوم سهیل همچنان که دستی به فرش میکشید بی هوا گفت: قبلا خواستگارت بوده؟ فاطمه که خشکش زده بود، نگاهی به چهره بی تفاوت سهیل کرد و گفت: تو از کجا میدونی؟ -چرا نخواستی من بدونم؟ -چون موضوع بی اهمیتی بود، آره خواستگاری کرد و جواب رد شنید. سهیل روشو کرد به فاطمه و با لبخندی گفت: عاشقت بود؟ ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••
[• #آقامونه😌☝️ •] 👇\• ‌‌همه "شب" چشم براهم 😌/• ‌‌که تـو آیـی خـوابـم 💚/• ‌‌چه کنـم بستـر تــو 😉\• ‌‌در دل و جان هست هنوز! ۱۴ ثانیه به عڪس☝️😍 بنگرید! ••چه تفاهم نابے داریم😉•• #راحم_تبریزی /✍ #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات📿 #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(644)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🦋•° @Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☫﷽☫ محصولات فرهنگی ✅ کتاب ✅ لوازم_تحریر ✅ لوازم_تزئینات ✅ قرآن_ادعیه ✅ لوازم_فرهنگی ✅پوشاک تخفیف ویژه مدارس و مراکز فرهنگی 🔴جهت مشاهده کالا به آیدی ذیل مراجعه کنید https://eitaa.com/joinchat/1748303906C4bebc3b421 📞 جـهـت اطلاعات بیشتر 👇 09100556059 09114195216
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
☫﷽☫ محصولات فرهنگی #شهدای_مقاومت ✅ کتاب ✅ لوازم_تحریر ✅ لوازم_تزئینات ✅ قر
علاقه مندان به کارهای شهدایی🌷🍂 💕لباس های شهدایی 💕پوستر و عکس های شهدا و حضرت آقا 💕بسته های فرهنگی 💕کارهای تزیینی شهدایی 💕قمقمه ، چفیه ، پلاک ، پیکسل و ... هرچیزی که نیاز داری تا زندگیت رنگ و بوی جبهه و فرهنگی بگیره😍 توی این کانال پیدا کن👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1748303906C4bebc3b421
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
☫﷽☫ محصولات فرهنگی #شهدای_مقاومت ✅ کتاب ✅ لوازم_تحریر ✅ لوازم_تزئینات ✅ قر
🌸🍃 🍃 ✨شدیدااااا توصیه ی خادمان عاشقانه های حلال به شماست.😍👆🏻 حتما یه سر بزنین برای همیشه مشتری میشین.😉 🍃 🌸🍃
[• 🌤•] •|❣|خواستم ببینم دوری یعنی چه؟ یعنی چندبارعقربه‌ی ‌ساعت را دوره کردن؟! چند بار صبح را به شب رساندن؟ یعنی چند فرسنگ؟ چند کوه و دریا در میان؟!|🍃|• دیدم، دوری تنها به |دل|است! تنها به دل.... ❤️🍃 [•♡•]@asheghaneh_halal