eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از رصدنما 🚩
[ 🔊 ] ✋✋✋✋✋✋ ✋✋✋✋ 🔴 پیشتازی قالیباف 🔹مشاهدات میدانی و آمارهای اولیه خبرنگاران حاضر در حوزه‌های رای‌گیری بیانگر اقبال ۶۰ تا ۷۰ درصدی رای دهندگان تهرانی به فهرست ایران سربلند به سرلیستی «محمدباقر قالیباف» دارد. ✌️🇮🇷 🔹این اقبال در مناطق مرکزی و جنوبی شهر بالاتر است و در شهرستان‌های حاشیه شهر تهران حتی به بیش از ۸۰ درصد می‌رسد.✌️🇮🇷 ✅با توجه به در ساعات آخر در برخی شعب در تهران، تغییر در درصدهای فوق محتمل است.✌️✌️✌️✌️🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ویژه تـــرینهای سیاسے را از ما بشنوید👇 🎙| @Rasad_Nama
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
[ #خبر_ویژه 🔊 ] #فوری✋✋✋✋✋✋ #فوری✋✋✋✋ 🔴 پیشتازی قالیباف 🔹مشاهدات میدانی و آمارهای اولیه خبرنگاران
فوووووری✋✋✋✋✋✋ آخرین خبرهای و شمارش لحظه به لحظه آرای انتخاباتی را از کانال سوم ما دنبال کنید.✌️🇮🇷
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینهط #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_بیست_و_سه -چی میگفت؟ -گفت باهام کار داره، باید برم کارگاه
💐•• 💚 فاطمه داد زد: به تو مربوط نیست، برو کنار... محسن هم صداش رو بالا برد و گفت: به من مربوطه چون من عاشق بودم فاطمه ... من عاشقت بودم. کشیده ای که توی گوش محسن خورده بود ساکتش کرد، دستش رو روی لبش فشار داد، فاطمه تهدید کنان دستش رو بالا آورد و گفت: از سر راه من برو کنار و دیگه به من و زندگیم کاری نداشته باش. محسن برگشت و نگاه آزرده ای به فاطمه انداخت و آروم گفت: اون مرد ارزش این همه فداکاری تو رو نداره، اون مرد حتی لیاقت تو رو نداره.... بعد از سر راهش کنار رفت، فاطمه عصبانی در رو باز کرد و بیرون رفت، محسن هم بیرون اومد و گفت: من حاضرم همه زندگیمو به خاطر تو بدم ... حاضرم نجاتت بدم ... فاطمه... اما فاطمه بدون اینکه حتی لحظه ای برگرده به سمت ماشینش میدوید، اشکهاش امانش رو بریده بودند، شروع کرد به خوندن : اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ... اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.... اعوذ بالله من الشیطان الرجیم +++ -کامران، آدرس یک آدمی رو میخواستم، محسن خانی -خانی؟ رئیس سها؟ -آره -چرا؟ -کاری نداشته باش، آدرسش رو میخوام -باشه، ببینم چیکار میتونم بکنم خداحافظی که کرد دوباره ضبط رو روشن کرد و از اول تا آخر گوش داد ،" به من مربوطه چون من عاشق بودم فاطمه ... من عاشقت بودم."، "اون مرد ارزش این همه فداکاری تو رو نداره... " ، " من حاضرم همه زندگیمو به خاطر تو بدم " ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_بیست_و_چهار فاطمه داد زد: به تو مربوط نیست، برو کنار... م
💐•• 💚 ضبط رو خاموش کرد و نگاهی به عکس عروسیشون که روی دیوار اتاق نصب کرده بودند انداخت، هردوشون جوون ترو شادتر بودند ... اما الان ... چقدر احساس بدبختی میکرد، نه کاری داشت، نه در آمدی، هر لحظه تهدید میشد، از خونه نمیتونست بره بیرون، زندگیش داشت از هم میپاشید... شاید فاطمش هم داشت از دست میرفت... و ... هیچ کاری نمیتونست بکنه... منتظر بود دوستش پیام که توی یکی از شهرهای شمالی زندگی میکرد بهش خبر بده که میتونه براش کاری دست و پا کنه، اگر میتونست دست فاطمه و بچه ها رو میگرفت و از این شهر کثافت دور میشد ،از این شهر که توش به عنوان یک جانی روانی شناخته شده بود، از این شهر پر از تهدید و اضطراب، ... همش تقصیر خودش بود، خودش هم میدونست، میدونست داره تقاص چی رو پس میده... تقاص یک عمر بی تعهدی، تقاص هرزگی هاش ... توی رخت خواب غلطی زد و با خودش گفت: اگر با شیدا ازدواج کرده بودم هم این همه بدبختی داشتم؟ ... نه ... اما بدبختی های بدتری داشتم ... کابوس روانی بازی های شیدا ... هر لحظه چشم گفتن به اون ... برده حلقه به گوشش بودن ... کابوس شکست از یک زن ... احساس کرد چقدر از زنها بدش میاد ... فاطمه هم یکی مثل همه اونها، تنها تفاوتش توی این بود که این یکی ناتوانتر از بقیه بود ... از کجا معلوم اگه فاطمه هم امکانات شیدا رو داشت بدتر از اون نمیشد... در خونه که به صدا در اومد ضبط رو توی کیفش قایم کرد و خودش رو به خواب زد، فاطمه وارد اتاق شد و با دیدن سهیل که خوابیده بود، رفت بالا سرش و آروم تکونش داد: -سهیل، هنوز خوابی؟ ساعت 5 ها! پاشو اما سهیل چشماش رو باز نکرد فاطمه از اتفاقات امروز صبح خسته بود، بعدش هم که اومد خونه و سهیلی که جز چند کلمه کوتاه باهاش حرفی نزده بود، دوباره مجبور شده بود برای خرید خونه تنها بره بیرون و حالام که خسته و کوفته اومده بود،باز هم سهیل خواب بود ... به سمت کمد رفت و مشغول عوض کردن لباسهاش شد، بعد هم اومد و دوباره کنار سهیل نشست، سهیل چشماش بسته بود و چیزی نمیدید اما میتونست حضور فاطمه رو احساس کنه، فاطمه دلش گرفته بود، خیلی زیاد ... دلش میخواست از ته دل فریاد بزنه، اما نمیتونست، لبه تخت کنار سهیل نشسته بود و بهش نگاه میکرد ... یاد حرفهای محسن که می افتاد تمام تنش میلرزید ... اون سهیل رو دوست داشت ... هرچی که بود ... عاشقش بود ،عاشق مهربونی هاش، عاشق خنده هاش، عاشق حرف زدناش، عاشق دل نگرونی هاش، سهیل اون بی وفا نبود، بهش قول داده بود و سر قولش مونده بود... آروم سرش رو روی بازوی لخت سهیل گذاشت و شروع کرد به گریه کردن ... از اینکه چه کاری کرده که محسن به خودش اجازه داده در مورد سهیلش این طور حرف بزنه کلافه بود ... قطرات اشکش که روی زیرپوش سهیل میریخت مثل آب یخی بود که روی تمام افکار سهیل ریخته میشد، نه فاطمه ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••
[• 🗳 • ] سلام و خدا قوت خدمت شما عزیزان✋☺️ دمتون امام زمانی، حسابی امروز ✋ اونم چه سیلی های 😉 تا ابدالدهر در تاریخ خواهد ماند.😁😁😎 از این لحظه به بعد خبرهای و را از اینجا👇👇🎓 دنبال کنید. ⏳شمارش آرای انتخاباتی در برخی استان ها که متقاضی و مراجعه نداشتند آغاز شده است، خبرهای خوووووبی در راههه😉 😎 قشنگ داریمممم می سازیم☺️ دممون گرررررم.✌️🇮🇷 پس خبر ها رو لحظه به لحظه دنبال کنید.✌️🇮🇷 اینجاااا👇👇👇👇🎓 ✅ @Rasad_Nama ✌️🇮🇷 ✌️🇮🇷 ✌️🇮🇷 ✌️🇮🇷 ✌️ ✌️ 🇮🇷 شرمنده شهدا نباشیم با انتخابمان☺️✌️👇 🇮🇷| @Asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[• #آقامونه😌☝️ •] 👥\• بر هر که حضور یافت ✋\• بسیار درود 🌹/• سربازِ ولایت شده 👌/• از عمق وجود 🇮🇷\• این جوهرِ رأی 🗳\• و انتخابِ أصلح ❣/• دنبالۂ خونِ شهدا 😉/• خواهد بود! ۱۴ ثانیه به عڪس☝️😍 بنگرید! ••چه تفاهم نابے داریم😉•• #مجلس_قوی #ایران_قوی #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات📿 #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(662)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🦋•° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🌺🇮🇷 ملت بصیر عاشقانه های حلال😎 به گوش باشید✌️✌️✌️ با توجه به جشن #انتخابات ۲ اسفند ماه, یک #پویش
[• 🗳 | • ] ✌️🇮🇷 ارسال شده توسط یکی از کاربران خوش ذوقمون☺️✌️🇮🇷 ایشون نوشتند✍ ما می نویسیم✍ ان شالله در دیگر انتخابهای موفق و سربلند باشید.😎☺️ ✌️🇮🇷 ✌️🇮🇷 ✌️🇮🇷 ✌️🇮🇷 ✌️ ✌️ 🇮🇷 شرمنده شهدا نباشیم با انتخابمان☺️✌️👇 🇮🇷| @Asheghaneh_halal
#همسفرانه سلامی میــدهم بر روی ماهت •😇• بـه آن اَبرو بـه گیسوی سیاهت •😍• تو خـورشید منی و صبح امیــد •☀️• فـدای چشم مست و آن نگاهت •💜• #صبحتون_به_عشق❤️🍃❤️ [💝:🍃] @Asheghaneh_halal
[• ღ •] 💚👇 👈عمده (موانع ازدواج)، موانع است؛ 💓 عادتها، تفاخرها، تکاثرها، چشم و هم چشمی ها، تجمل طلبی ها، این ها است که یک مقدار نمی گذارد آن کاری که باید انجام گیرد، صورت پذیرد. باید شما و خانواده هایتان این گره ها را باز کنید. 💓 من از ازدواجهای که هر سال برگزار می شود، بسیار خشنود و خرسندم. اگر عادت کنند که ازدواجها را ساده، بی پیرایه و بی تشریفات انجام دهند، فکر می کنم که بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. 💓اساس ازدواج در اسلام بر است. در اوایل انقلاب نیز همین طور بود، منتها متأسفانه این فرهنگ تکاثر و تفاخر و سرمایه داری، یک خرده کار را مشکل کرد. متأسفانه بعضی از مسؤولان هم با ازدواجهای کذاییِ خانواده هایشان، مشکلاتی را درست کردند. ۷۹/۱۲/۹ ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇 [•ღ•] @asheghaneh_halal
با رصــدنما، نتایج را آنے رصد کنید😉👌 آراء👇 🆔: eitaa.com/joinchat/527499284C698ab461f2 ویژه‌ی کانال ما باشید و دوستانتون رو به این کانال دعوت کنید☝️
😜•| |• 😜 یادمه☺️ بعد از انتخابات ۹۶ یه عده میخواستم با آب و کف و صابون😁 😄 صورت ما رو بشویند!😂😂😂😂😂 حالا ما بشوییم یا چی!!!😎 ✌️ تعداد اصلاح طلبها اینقد کمه که توی بهارستان پیدا کردنشون، بسی سخت و دشواره!😂😂😂 ✌️🇮🇷 🇮🇷✌️ ✌️🇮🇷 . سیاست در طنزترین حالت ممڪن😎👇 •|😜|• @Asheghaneh_halal
🌼🍃 🍃 ✨این وسوسه شیطان است که شما گمان می کنید حال ندارید. ✨باید توجه کرد به نماز اول وقت دائم الوضو بودن، نماز شب، مراقبه و محاسـبه از لزومات سـیر و سلوک است. ✨کافیه انسان یک بسم الله بگه پاشه و با همت قوی وضو بگیره و تلقین مثبت کنه و بگه من میتونم. ✨مثلا هنگامی که اذان گفتن لباس بپوشه بره مسجد برای نماز جماعت. 🌼🍃 🍃 @asheghaneh_halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🌺🇮🇷 ملت بصیر عاشقانه های حلال😎 به گوش باشید✌️✌️✌️ با توجه به جشن #انتخابات ۲ اسفند ماه, یک #پویش
[• 🗳 | • ] ✌️🇮🇷 ارسال شده توسط یکی از کاربران جوان و ✌️🇮🇷 ایشون با افتخار و ذوق نوشتند✍ # به عشق حضرت آقا و سردار # رای اولی .😍😍😍 از شهرستان فلاورجان اصفهان. ما هم خطاب به ایشون می نویسیم✍ شما آینده سازان این مرز و بوم هستید حسابی درس بخونید که کشور ما به جوانان و و صد البته به وفور نیاز دارد.✌️🇮🇷🇮🇷 در پناه امام زمان باشید.✌️🇮🇷 ✌️🇮🇷 ✌️🇮🇷 ✌️🇮🇷 ✌️🇮🇷 ✌️ ✌️ 🇮🇷 شرمنده شهدا نباشیم با انتخابمان☺️✌️👇 🇮🇷| @Asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[• •] 🗳 حسام الدینی آشنا✍ ‏منظور حسام‌الدین آشنا اینه که آهای مردم ایران، هیچوقت این سیلی که تو دوم اسفند ۹۸ به اصلاح‌طلبان زدید رو فراموش نمی‌کنیم.😉😁 "سید رضی" ✌️ ✌️ شرمنده شهدا نباشیم با انتخابمان☺️✌️👇 🇮🇷| @Asheghaneh_halal
🍃💜🍃 💜🍃 🍃 یعنی ❣ تو باید قشنگ بابا باشی ...👸 خوشگل و ناناز همسرت باشی ...💞 نه طعمه ای واسه هوسها و چشم چرونیه خیلی ها...🙈 💓 حجاب یعنی: من شوهرم رو دوست دارم!!💞 حتی اگه مجرد باشم اما 👇 نسبت به همسر آینده ام امانت دار موندم...💓 منم مثل تو عشوه های دخترونه دارم ... دیوونه بازیهای خودم رو دارم ...😜 لباسای خوشمل دارم ...👗👒 لاکهای رنگی رنگی دارم ...💅 اما✋ تو دنیای قشنگ من...💓 حجاب یعنی: "وفاداری" نه معنای محدودیت و حصاری که تو توی ذهنت داری... این ی حجاب منه✌️💚 @Asheghaneh_halal 🍃 💜🍃 🍃💜🍃
🍃🕊🍃 | 📿|ختم صلوات امروز 🍃| هــدیـہ بہ شهید⇓ ❣| ایرج‌جواهرے ارسال تعـداد به آے دے😌👇 •🌷• @F_Delaram_313 تعداد صلواٺ ها •• ۱۳۰۰ •• هر روز میزبان یڪ فرشته😃👇 |❤️| @asheghaneh_halal 🍃🕊🍃
هدایت شده از رصدنما 🚩
Hossein Haghighi - Inja.mp3
8.46M
. [ | ] 🇮🇷✌️پیروزی انقلابیا مبارک باد✌️🇮🇷 ایران دقیقاااا جای ماست☺️✌️ ما باید بموووونیم بدویم و برای ساختن 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 بجنگیمممم💪💪💪💪💪 ✌️🇮🇷 اخبار لحظه‌ای شمارش آرای انتخاباتی☺️👇 🇮🇷| @Rasad_Nama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با رصــدنما، نتایج را آنے رصد کنید😉👌 آراء👇✌️🇮🇷 🆔: eitaa.com/joinchat/527499284C698ab461f2 ویژه‌ی کانال ما باشید و دوستانتون رو به این کانال دعوت کنید☝️
°🐝| |🐝° 🤪] عال چَردین؟ دیدین ما اَجه بخوایم هَل تالی و انجام میتیم. 😜] الان دیجه بُلو کَسک تو بِساپ. استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
با رصــدنما، نتایج را آنے رصد کنید😉👌 #شمارش_لحظه_ای آراء👇#مجلس_خبرگان✌️🇮🇷 🆔: eitaa.com/joinchat/527
فوووووری✋✋✋✋✋ فووووووری✋✋✋ ارای انتخاباتی تهران هم اکنون منتشر شد🗳🗳🗳✌️✌️✌️ بدوووو بددووووو کی اول شده😎🤔
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_بیست_و_پنج ضبط رو خاموش کرد و نگاهی به عکس عروسیشون که روی دیوا
💐•• 💚 چیزی میگفت و نه سهیل میخواست بگه که بیداره و گریه فاطمه رو میفهمه، فاطمه سرش رو بالا آورد و لبخندی زد و آروم زمزمه کرد: دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم بعد هم بازوی سهیل رو بوسید و از اتاق خارج شد ... سهیل چشماش رو باز کرد ... جای اشکهای فاطمه روی لباسش رو دست زد ... نفس عمیقی کشید و چشمهاش رو بست... احساس کرد بدون هیچ اختیاری داره توی دلش گریه میکنه، احساس کرد بار سنگینی روی قلبشه ... فاطمه رو دوست داشت ... فاطمه مال اون بود .... فاطمه.... زنگ در خونه رو که زد چند لحظه منتظر موند، با اون لباس مبدلی که پوشیده بود تا وقتی از خونه میاد بیرون نشناسنش حسابی خنده دار شده بود، صدای مردی بلند شد: -بله؟ -آقای خانی؟ -خودم هستم بفرمایید -میتونم چند لحظه در خدمتتون باشم، باهاتون حرف دارم -شما؟ -نادی هستم، سهیل نادی محسن خشکش زده بود، نمیدونست باید راهش بده یا نه، چند لحظه سکوت کرد و بعد گفت: بفرمایید دکمه آیفون رو که زد چند لحظه همون جا ایستاد و با خودش فکر کرد... این اینجا چیکار میکنه؟ ... حتما فهمیده من می خوام به زنش کمک کنم ... نکنه اومده بلایی سر من بیاره؟ ... جراتش رو نداره ... حالا که خودش با پاهای خودش اومده می دونم چجوری به حسابش برسم. در رو که باز کرد با دیدن مردی توی یک لباس کهنه متعجب شد، سهیل که تعجب رو از چشماش خونده بود گفت: تعجب نکنید، خودمم، فقط لباسم عوض شده. بعد هم کلاهش رو از سرش برداشت. محسن نگاهی به صورتش انداخت وخیلی خشک دعوتش کرد تو. ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_بیست_و_شش چیزی میگفت و نه سهیل میخواست بگه که بیداره و گریه فاط
💐•• 💚 سهیل وقتی قدم به خونه محسن گذاشت کل خونه رو سرسرکی نگاهی کرد که ... ایستاد .... تمام تفکراتش ایستاد ... همه چیز ... حتی قلبش ... اومده بود با محسن دعوا کنه ... اومده بود بزنه تو دهنش که چرا میخواد زندگیش رو خراب کنه ... اومده بود بگه که مزاحم فاطمه نشه چون فاطمه اونو دوست داشت ... اومده بود بگه در موردش اشتباه فکر میکنه و خودش هم عاشق فاطمه ست ... اما ... اون تابلو فرش ... منظره غروب ... تابلویی که هر روز فاطمه با عشق مشغول بافتنش میشد ... روی دیوار خونه محسن ... فاطمه میگفت برای یک آدم خاصه ... پس محسن از نظر فاطمه خاصه ... اشتباه کردم..... بدون حرفی برگشت به سمت در و در خونه رو باز کرد، محسن که از رفتار سهیل تعجب کرده بود گفت: وایستا! مگه نمی خواستی حرف بزنی اما سهیل بدون هیچ حرفی کفشش رو پوشید و رفت. محسن نگاهی به راه پله خالی کرد، در رو بست و به نقطه ای که سهیل خیره شده بود نگاه کرد، تابلو فرش فاطمه بود ...حتما سهیل هم اونو دیده بود... نکنه فکر بدی در مورد فاطمه کنه... نکنه الان بره خونه و بلایی سرش بیاره ... ترسیده بود ... موبایلش رو برداشت و شماره فاطمه رو گرفت ... اما فاطمه که شماره محسن رو دید گوشیش رو خاموش کرد و پرتش کرد یک گوشه... +++ -تو نمیدونی کجاست؟ نکنه گرفته باشنش؟ سها تو رو خدا یک فکری بکن -آخه این پسره کله خر کجا گذاشت رفت؟ مگه من بهت نگفتم نذار از خونه بره بیرون، زنگ زدی بهش؟ -گوشیش خاموشه، من خونه نبودم وقتی اومدم نبود -ای بابا، بذار به کامران بگم ببینم چی میشه.. -خبرشو بهم بده... سها بدجوری دلم شور میزنه... -نگران نباش ... پیداش میکنم گوشی رو که قطع کرد باز هم قفسه سینش درد گرفته بود، فورا به سمت آشپزخونه رفت و یکی از قرصهایی که دکتر براش تجویز کرده بود خورد تا کمی از دردش کمتر بشه ... یعنی از دیروز تا حالا سهیل کجا میتونه رفته باشه؟ ... حتما ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••