eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #توبه_نصوح 》 [ #قسمت_چهل_وسوم ] _ ازش ناراحت نشو. دختر بی ادبی ن
❢💞❢ ❢ 💌 . . [📖] رمان:《 》 [ ] نیم نگاهی به اتاق حوریا و پنجره باز آن انداختم. انگار او هم از خدایش بود با اینکه مچش را گرفته بودم، کنار پنجره نشسته بود و گوشه روسری نیلی رنگی که به سر داشت مشخص بود‌. _ مبحث بعدی مون تکبیرة الاحرام یعنی گفتن اللّہ اکبر. دستمون رو تا گوش میاریم بالا و میگیم اللہ اڪبر... ما یه زبان بین المللی داریم «زبانِ ایما و اشارہ» شما هر جای دنیا اینجوری دستت رو ببری بالا، یعنی: نه... هیج جای دنیا نیست که شما وقتی این کارو انجام بدی، بگن این دارہ میگه آرہ. و خندید و مراهم به خنده واداشت. _ ما اول نماز، یه نه بزرگ میگیم به کی؟ به چی؟ به شیطان. نفس. گناہ. شهوت پرستی. دنیا طلبی. مقام طلبی. به دنیا نه نمیگیمااا، دنیا خیلی هم خوبه، دنیا مزرعه ی آخرته ،ما اومدیم اینجا تا بکاریم و اونور درو کنیم. دو دستمونو که میاریم بالا پرت می کنیم پشت سرمون انگار داریم همه این بدی ها رو میندازیم پشتِ سر و میگیم که نمیخوامشون. پس چی میخوای؟! توی این حالت دست ها رو به آسمون نشانه میره و میگیم اللہ اکبر. خدایا تورو میخوام... تویی که انقدر بزرگی که قابل توصیف نیستی! دیدی هرچقدر از چیزی دورتر میشی و بالاتر میری اون چیز برات کوچیک میشه؟ مثلا هرچی از زمین بالاتر بری، چیزایی که روی زمین خیلی بزرگه برات کوچیک میشه. توی هواپیما که نشستی قشنگ تو دوتا انگشتت میگی آخی... تهران ریزہ میزه. این فضانوردا که تو فضا میرن میگن آخی... کرہ زمین چقدر ریزه. اللہ اکبر اول نماز همینه. میگیم خدایا میخوام خطاها رو، نفس پرستی هارو، گناہ هارو بریزم دور... اینارو نمیخوام! با تویی که غیر قابل وصفی، میخوام اوج بگیرم. میخوام اینقدر با تو اوج بگیرم که این چیزایی که رو زمین برای خیلی ها بزرگه ، واسه من کوچیک بشه! سرفه های حاج رسول شروع شد. لیوان آب را پر کردم و به دستش دادم. _ کافیه حاج آقا... نمیخوام دوباره حالتون بد بشه. منم اگه اجازه بدید باید برم محل کارم. کمی که حالش جا آمد با او خداحافظی کردم و از همانجا به مغازه رفتم. افشین از ماه عسل بازگشته بود. جوری بی قرار دیدنش بودم، که انگار حسام مغرور مرده بود و یک حسام مهربان دوباره متولد شده بود که هر لحظه بیقرار افشینی بود که همیشه او را بی اهمیت می انگاشت. بااوتماس گرفتم. _ سلام افشین خان. چه عجب که رضایت دادی! ظرف عسلتون تموم شد یا النا دیگه حوصله تو نداشت؟ _ بذار از راه برسم بعد شروع کن. افتخار دادین تماس گرفتین شاهزاده. ما که هرسری زنگ زدیم مخابرات جوابمون کرد... مشترک مورد نظر تحویل نمیگیرد. _ درگیر بودم هر بار هم که میخواستم زنگ بزنم می ترسیدم مزاحمتون باشم. _ نه بابا...چه با ادب! اگه می دونستم عامل بی ادبی هات خودمم، زودتر تنهات می ذاشتم و می رفتم ماه عسل. _ حرف زیادی نزن. میگم تازه دومادی مراعات میکنم. برنامه ی شام که ندارین. _ نه...میخوای بیای هوارشی سرمون؟ _ نخیر خسیس خان. میخوام با النا شام دعوتتون کنم. _ پس میاییم... وخنده ی بلندی سرداد. _ شعورداشته باش. یه کم تعارف کن. اصلا تو الان عیالواری. با خانومت هماهنگی کن. _ تو نمیخواد آداب عیالواری به من یادی بدی. تو الان فقط یه مجردی. آدرس رستوران را برایش فرستادم و قبل از اینکه آنها برسند ربع سکه ای خریدم و به رستوران رفتم و سر میز رزرو شده منتظر نشستم. [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦ ◦「 🕗」 . . تنـگ بغـل ڪن دلِ تنـگ مـرا:) . . ◦「🕊」 حتما قرارِشاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻 » اَژ بَش نَژاشتن با گوی های خونه باژی تُنَم، تهنایی اومدم صَبیعت گَدے...😌😬 🏷● ⇩ اژ: از بش : بس نژاشتن : نذاشتن گوی: گل باژی: بازی تنم: کنم صبیعت گدی: طبیعت گردی 😇😇🌀😇😇🌀😇😇🌀😇😇 ‌ یکی از اصلی ترین راه های شاد نگه داشتن بچه ها، آزاد گذاشتن بچه هاست. آزاد نذاشتن بچه ها خونه رو براشون مث زندان میکنه. پدر مادرایی که مانع آزادی بچه هاشون میشن در اصل سدی میسازن در مقابل شادی روح بچه ها. 🔺 ツ . . «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗ ◗┋ 💑┋◖ . . [🎨] تو مثــلِ حاصـلِ کارِ کمال المُلکِ نقاشی [🤪] ولی من خط خطی هایِ کجِ یک آدمِ ناشی 🤩❗️ 😌🐣 😁💖 . . ◗┋😋┋◖ چنان‌ ، در دلِ‌من‌رفتہ،ڪہ‌جان‌، در بدنۍ👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◖┋💍┋◗
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
«💕» «🤩» #چالش‌_همسفرانه #مختص_عشق_حلالم . . ↩️شرڪت ڪننده: شماره2⃣2⃣ قلـب هـر کـس تمـام زنـدگے ا
«💕» «🤩» . . ↩️شرڪت ڪننده: شماره3⃣2⃣ جــانـــی و دلــــی ای دل و جـــانـــم همه تـــو❤️ . . چالش قشنگمون فراموش نشه☺️🎀 جایزه هم داره ها😉🎁 آی‌دی خـادم چالش 👇🏻 🆔 : @BanoyDameshgh «🏃🏻‍♀» 👇🏻 «💕» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. 🍁'| |' .| . . 👤|• در فراز و در نشیبِ ایـن جهان🌐 دریافتم✋ 🔝|• هرچه بالا رفت‌ پایین‌ آمد👇 اِلا پرچمت...🇮🇷 |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1625» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.🍁'|
∫°🍁.∫ ∫° .∫ . ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ⸀🌿🧡||•• .⭑ به‌ِیڪ میلیون‌دَلیلےڪہ‌بِهت‌میگہ بہ‌هدفت‌نِمےࢪسے گوش‌نڪن!! "به‌‌اُون‌یہ‌دَلیلےڪہ‌بهت‌میگہ تو‌میتونےدݪ بدھ...(:✨ ‌‌‌‌‌😌💓 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. . ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍁.∫
≈|🌸|≈ ≈| |≈ 💚~•• امام سجاد "علیہ السلام: حـق زن این است ڪه بدانے خداوند عزوجل اورا مایہ آرامش و انس تو قرار داده است و... ✍ مـیزان الحڪمہ جـلـ۵ـد صــ۹۸ـ . . ≈|💓|≈جانے‌دوباره‌بردار، با ما بیا بہ پابــوس👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ≈|🌸|≈
◦≼☔️≽◦ ◦≼ 💜≽◦ . . «😰» ‏گفت: از هر چه بترسی به سرت می‌آید! «😜» من اگر از تو بترسم، به سرم می‌آیی؟ 🐣 . . ◦≼🍬≽◦ زنده دل‌ها میشوند از ؏شق، مست👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◦≼☔️≽◦
•‌<💌> •<      > . . هـروقت حاجے از منطقہ بہ منــزل مےآمــد، بعـد از احــوال‌پـرسے با من، با همـان لبــاس خاڪے بسیجے، بہ نمــاز مےایستـاد …🦋… یڪ روز بہ شوخے گفتم: " تو مگہ چقــدر پیش ما هستے ڪہ بہ محـض آمـدن، نمــاز مےخوانے؟ …🌼… " نگاهے ڪرد و گفت: " هـروقت تــو را مےبینـم، احسـاس مےڪنم باید دو رڪعت نمــاز شڪر بخــوانم." …🤲🏻… 🌷شهید دفاع مقدس . . •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌>  Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.| |• 😇.| . . تو دنیایی زندگی می‌ڪنیم🌏 ڪه سه تا واژه وجود داره🙂 این سه تا واژه اینه: خوب ، بهتر ، عالی☺️ رفیق اینو یادت باشه!🧐 شـرایط خوب رو به شـرایط بهتر و در نهایت به نتیجه‌ۍ عالی تبدیل ڪن...🤗👌 و تا این راه رو نرفتی؛👣 قول بده متوقف نشے🙃🤩 . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۲_۰۸_۰۲_۲۰_۳۴_۰۷_۹۵۲.mp3
5.28M
↓🎧↓ •| |• . . 🎙 یه نوجوونم ڪه‌... جوونه زده عشقت تو دلم...(: . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
•[🎨]• •[ 🎈]• ˼زندگے بہ من ياد داده براۍ داشتن آرامش و آسایش امروز را با خدا قـدم بردارم و فردا را به او بسپارم⸀ . . •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . مگࢪمي‌شودتوࢪاداشت‌وبدبود . . توخوش‌تࢪین‌حالِ‌مَنےツ💙 . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
«💕» «🤩» #چالش‌_همسفرانه #مختص_عشق_حلالم . . ↩️شرڪت ڪننده: شماره3⃣2⃣ جــانـــی و دلــــی ای دل و
«💕» «🤩» . . ↩️شرڪت ڪننده: شماره4⃣2⃣ جـان هـر زنـده دلـے، زنـده بـه جـان دگـرست✌️💙 . . چالش قشنگمون فراموش نشه☺️🎀 جایزه هم داره ها😉🎁 آی‌دی خـادم چالش 👇🏻 🆔 : @BanoyDameshgh «🏃🏻‍♀» 👇🏻 «💕» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌 . . [📖] رمان:《 #توبه_نصوح 》 [ #قسمت_چهل_وچهارم ] نیم نگاهی به اتاق حوریا و پنجره
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] افشین را گرم در آغوش گرفتم. _ چه رفتارای لوسی... اه... اه... _ لیاقت داشته باش. حقته همیشه بی محلت کنم. النا هم با خنده شاهد مزه پرانی های ما دوتا بود _ خیلی زحمت افتادید آقا حسام. بابت ویلا واقعا ممنون. خیلی جای باصفاییه. _ خواهش می کنم. افشین کم از یه برادر نیست برام. _ النا شاخ میبینی رو سرم؟ با خنده به افشین گفتم: _ آبرومونو نبر. الان خانومت با خودش فکر می کنه بویی از ادب و تعارف نبردم افشین لنگه ابرویش را بالا انداخت و گفت: _ همونو بگو... پس تعارف کردی... بعد از صرف شام کارت کوچک حاوی ربع سکه را جلوی دست آن ها گذاشتم _ ناقابله... به هم نگاه کردند و مکالمه های جدی و تشکر آمیزی بینمان رد و بدل شد _ حسام این چه کاریه که کردی؟ هزینه ویلا و جای خوابی که از خرجامون کم کردی بزرگترین هدیه بود _ دیگه اسم ویلا رو نیار. گفتم که مثل داداشمی. _ آقا حسام خیلی شرمنده کردید _ مبارکتون باشه. ناقابله. از جلوی رستوران از هم جدا شدیم و هر کس سمت منزل خود سرازیر شد. صبح ها طبق قرارم با حاج رسول، بی خیال مغازه شده بودم. به حاج رسول پیام دادم که «لطفا به حاج خانوم بگید غذا درست نکنن، من ناهار میارم» دوست داشتم حالا که طی این یک هفته ناهار را با آنها بودم، حداقل برای یکبار هم که شده کمی از دین خودم کم کنم و ناهار خریدم و با خودم بردم. زنگ که زدم بدون اینکه از آیفون هویت شخص پشت درب را بپرسند، درب را زدند و باز شد. با تردید گوشه ی درب را باز کردم و آرام سلام دادم. کسی جوابم را نداد. یک لحظه شخصی را سایه مانند روی ایوان دیدم که خودش را پرتاب کرد به داخل خانه. همانجا میخکوب شدم. انگار حوریا بود. درست متوجه نشدم. با چادر رنگی و شالی کج و کوله روی ایوان آمد. خنده ام گرفت. حوریا خجالت زده و دستپاچه و در عین رگه ای از یکدندگی، گفت: _ سلام به چی میخندید؟ _ سلام... هیچی. مهم نیست. _ برای من مهمه. دوست ندارم کسی الکی بهم بخنده. _ الکی نیست. شالتون... و دوباره خنده ام گرفت حوریا به سرعت به داخل منزل رفت و دیگر برنگشت. من هم لبه ایوان منتظر ماندم که کسی در این خانه مرا تحویل بگیرد. نگران غذاها بودم که سرد بشوند. صدایش از سمت پنجره آمد. _ فکر کردم مامانم برگشته وگرنه همینجوری درو باز نمی کردم. بابام حمومه. مامانمم با همسایه مون کار داشت گفت زود بر می گردم. _ بی زحمت بیاید این غذاهارو بذارید داخل. یخ میکنه. با حیا و شالی که مرتب پوشیده شده بود روی ایوان آمد و غذاها را برداشت. _ زحمتتون شده. _ زحمتی نیست. این روزا من وبال سفره تون شدم و باعث شدم شما تشریف نیارید غذا بخورید. حاج رسول اصرار میکنن وگرنه اصلا از مزاحمت خوشم نمیاد. کمی مکث کردم و گفتم: _ بخصوص اگه بدونم کسی هست که چشم دیدنمو نداره. _ اصلا اینجوری نیست. از جواب سریعش غافلگیر شدم و لبخند زدم. به خودش آمد و گفت: _ منظورم اینه که من فقط نگران پدرم هستم. شما با همه دوستایی که پدرم داشتن، فرق دارید. _ بهتون اطمینان میدم که از طرف نیایش نیومدم و اصلا نمی شناسمشون. من قصد آزار هیچ کس، بخصوص حاج رسول رو ندارم. حاج خانوم وارد حیاط شد و حوریا غذاها را به داخل برد. [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #توبه_نصوح 》 [ #قسمت_چهل_وپنجم ] افشین را گرم در آغوش گرفتم. _ چه
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ناهار خورده شد. بخاطر حاج رسول که سرمانخورد، توی خانه نشستیم. حوریا مدام در رفت و آمد بود. انگار هنوز حسن نیتم به او ثابت نشده بود و با استفاده از محیط داخل خانه و رفت و آمدی که داشت، می توانست کمابیش به صحبت های پدرش گوش دهد و از اصل حضورم مطلع شود. _ خب بریم سراغ مرحله ی بعد. به من بگو ببینم، الان تو جلوی یه آدم خیلی خیلی بزرگ قرار بگیری، میتونی یه کلمه حرف بزنی؟! _ مثلا چه آدم مهم و بزرگی؟ _ ببین حسام جان... الان بزرگترین و شریف ترین انسان روی کرہ زمین کیه؟امام زمان عج... الان اگه بگن، حسام بیا بریم آقا میخواد تو رو ببینه، آیا تو در مقابل امام میتونی حرفی بزنی؟ شاید کلی حرف آمادہ کردہ باشی اما اونجا یه دفعه قفل می کنی! حالا اگه امام بیاد و یه دستی به سرت بکشه، قبول داری یه دفعه همه ی اون سختی ها کنار میرہ و میتونی حرف بزنی؟! اینو گفتم که تصور کنی ایستادیم جلوی خدا، باید حواسمون باشه جلوی کی ایستادیم! میگیم بسم اللہ الرحمن الرحیم... انگار خدا اول نماز یه دستی به سرمون می کشه. میگه من مهربون هستمااا، راحت باش. آیا خدا نمیتونست بگه نمازو اینجوری شروع کنید؟ به نام خدایی که گردن میزند و...؟؟! اما در عوض اینجوری شروع میشه که به نام خدای بخشنده ی مهربان، بخشایشگر... بعد میگیم الْحَمْدُللّهِ... خدایا شکرت... خیلی ها الان گمراہ شدن و دیگه نماز نمیخونن، به خودت نگیری ها... خیلی ها هم فکر می کنن که خیلی عارف و روشن فکرن و میگن نمازو میخوام چیکار؟ با این الحمدلله انگار داری میگی... خدایا خیلی ها الان توی مجلس گناہ هستن، ممنونم که توفیق دادی الان من با تو باشم و با تو حرف بزنم. حرفهایش مثل یک پتک بر سر تندیس لاقیدی ام کوبیده میشد و پیکره ی این تندیس را هر لحظه فرو می ریخت. آنقدر منقلب شده بودم و از خدایم خجالت می کشیدم و آنقدر برای چادر و سجاده ی مادربزرگم دلتنگ شدم که اشکم سرازیر شد. حاج رسول سکوت کرده بود. کمی که حال دلم بهتر شد، همانطور که سرم پایین افتاده بود زمزمه کردم « ادامه بدید حاجی» دستی روی شانه ام زد و ادامه داد _ رَبِّ الْعَالَمِين... الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ... مَالِكِ يَوْمِ الدِّين... میگیم خدایی که صاحب این جهانه. بعد میگیم خدایی که صاحب اون جهانه. بین این دوتا میگیم الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ... خیلی جالبه. خدا دارہ میگه اینور برای منه، توی این دنیا هیچ کس جز من کارہ ای نیست. توی اون دنیا هم همینطور... حالا میگه از این دنیا (العالمین) تا اون دنیا(یوم الدین) من مهربونم (الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) به همتون لطف میکنم... حسام شاید باورت نشه... حالم بهم میخوره از اینایی که فقط ادای دینداری رو در میارن. خداروشکر که بعضیا خدا نشدن، سخنرانی میکنن میگن و اما جهنم! ذوب میکنن، نصفت میکنن، آویزونت میکنن، دوبارہ نصفت میکنن بابا این حرفا چیه؟ خدا خودش داره توی سورہ حمد که اگه نخونی نمازت باطله میگه که ببین اینور مال منه، اونور هم مال منه... اما از این دنیا تا اون دنیا یه خدایی داری سرتاسر مهربانی... نترسی ها... من خیلی خدای باحالی هستم. مگه خدا خودش تو قرآن نمیگه لا تقنطوا من رحمة اللہ! بندہ های خطاکار من، نکنه یه وقت از رحمت من ناامید بشین؟ نکنه فکر کنی که تو خطاکاری و من دیگه باهات کاری ندارم! این یکی از درس های نمازہ، خدای تو خدای کریمه. حوریا با ظرف میوه به ما ملحق شد. ببخشید گفتم و خودم را به حیاط انداختم. دوست نداشتم اشک هایم را ببیند [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦ ◦「 🕗」 □ نیـازمندی ها: ■ یڪ بلیط بے برگشت به مشهد:) ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
هدایت شده از رصدنما 🚩
[• 🧐 •] . . ♦️ نتیجه نهایے نظرپرسے(شماره 3) 👥 تعداد افراد مشارکت‌کننده: 27 نفر 👁‍🗨 تعداد بازدید نظرپرسے: 1.9k 🔹 سوال : ▫️مهمترین دلیل ترکیه برای احیای روابط با رژیم صهیونیستی را چه می‌دانید!؟ 📌 گزینه با بیشترین تعداد رأی: ✔️ تلاش ترکیه برای تنظیم مجدد روابط با آمریکا از طریق اسرائیل 🌀 مشاهده نظرپرسے(شماره3) 🌀 تحلیل نتیجه نظرپرسے(شماره3) . . 📱 📆 📝 ✔️ لینک توضیحات طرح نظرپرسے مطالبه به روش پرسش‌گری😉👇 •🔎 • eitaa.com/joinchat/527499284C7fe1d7515d
«🍼» « 👼🏻» . . آهای، آهای بزگاله‌ے عسیسم،😍🐑 میدونے شے مفیده؟🙄 یڪ گذاے ڪامله😋 تو شیشه‌ے سفیده🍼 هَل‌ڪے اونو بنوشه دیجه ملیض نمیشه🤗 بهتله لوزے چندبال یه شیشه یا دو شیشه میدونے اسمش شیه؟! بعله اون اسمش شیله😍😅 🏷● ↓ ندالیم☺️😅 ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ انقد به بچه ها سخت گیرے نڪنین ڪه ازتون پنهون ڪارے ڪنن!😱 یه مادر مهربون ،یه جورے برخورد میڪنه ڪه فرزندش خیال پنهون ڪارے یا دروغ رو اصلا نمیڪنه، چون میدونه با گفتن اتفاقات و تصمیماتش نه سرزنش میشنوه و نه مقایسه و نه غُر !!!☺️ رمزش هم اینه ڪه زیادے سخت گیرے نڪنین ،با سخت گیرے زیاد بچه ها حس زیر دست شدن و مورد ڪنترل بودن میڪنن ڪه ازش متنفرن!👌 . . «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
«💕» «🤩» #چالش‌_همسفرانه #مختص_عشق_حلالم . . ↩️شرڪت ڪننده: شماره4⃣2⃣ جـان هـر زنـده دلـے، زنـده بـ
«💕» «🤩» . . ↩️شرڪت ڪننده: شماره5⃣2⃣ یڪ جـان چـه بـود، صـد جـان منـے:))❤️ . . چالش قشنگمون فراموش نشه☺️🎀 جایزه هم داره ها😉🎁 آی‌دی خـادم چالش 👇🏻 🆔 : @BanoyDameshgh «🏃🏻‍♀» 👇🏻 «💕» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗ ◗┋ 💑┋◖ . . {🙄} باز مےپرسے: {🧐} چطور اینگونہ شاعر شد دل‌ات؟ {😜} تو دلت را جاے من بگذار... {😌} شاعر مےشود! ‌ 💐🐣 . . ◗┋😋┋◖ چنان‌ ، در دلِ‌من‌رفتہ،ڪہ‌جان‌، در بدنۍ👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◖┋💍┋◗
|. 🍁'| |' .| . . 📆|• روزها را میفروشم شب بہ جايش میخرم🌃 💚|• چون تصور ڪردنت هنڪَام شب زيباٺر اسٺ😘 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌ /✍ |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1626» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.🍁'|
هدایت شده از رصدنما 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
≼• 🌷 •≽ حاج قاسم به قدرے مقید به برگزارے مجلس روضه خانگے بود ڪه گاهے خود را از سوریه و عراق برای همین مجلس ساده مے‌رساند. یڪے از نزدیڪان حاج قاسم در این باره مے‌گوید: « در روضه‌هاے جمعه عصر ڪنار در مے‌نشست و مثل مادر بچه مرده براے ارباب زار مے‌زد. در این مجلس خودش برای مهمان چاے مے‌ریخت، میوه مےگرفت و پذیرایے مے‌ڪرد. او برای گـریه‌ڪن حــســیــن (علیه السلام) و شرڪت ڪننده در مجلس روضه احترام ویژه قائل بود. » . چَشمـِ تو بـود ڪه پرِ پـروازِ ما شـد🕊 .. ≼•🌷.• Eitaa.com/Rasad_Nama
≈|🌸|≈ ≈| |≈ . . سینه، گـر خالے ز معشوقے بود سینه نبود، کهنه صندوقے بود 💚 . . ≈|💓|≈جانے‌دوباره‌بردار، با ما بیا بہ پابــوس👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ≈|🌸|≈