هدایت شده از رصدنما 🚩
🇮🇷🍃🇮🇷
🍃
#خادمانه 😎
🎤 امتحان میکنیم ....
همه حاضرین؟؟
👥 بلهه
لباس گرما رو دسته؟؟🧣🧤
🤨😏لباس گرم تو گرمای راهپیمایی ؟؟؟
🧐 چادرها و #پرچمها چطور؟
#عکس_شهدا؟؟
🙄 چرا همه چی رو چک میکنی؟ مفتشی؟
😊 #دوربینهای عکاسی و موبایلها آماده؟؟
👨👩👧 بلهههه
👨👩👦👦 تازه باطری کمکی هم داریم😤
😠 واییی!!! حرف اول و آخر می زنی؟
😌 خببب حالا که همه چی حاضره بگم که .....
#چالش داریم برای شما
#عکس از شما ، پخش از ما
🤔 یعنی چی؟؟
☺️ یعنی اینکه از #حضورتون در
#راهپیمایی۲۲بهمن عکس بگیرید و بفرستید برامون. تا در چالشمون شرکت کنید
🤓 بفرستیم به انتهای خیابان الوند؟
😊 نه جانم بفرستید به
📬 @Daricheh_Khadem
🍃
🇮🇷🍃
📡 |• Eitaa.com/Rasad_Nama
≈|🌸|≈
≈|#پابوس |≈
.
.
🌸پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه مے فرمایند:
«بـرادرم جبرئیل بهـ مـن خبر مے داد و همواره سفارش زنـان را مے ڪرد تا آنجا ڪه گمان ڪردم براے شوهر جایز نیست به زنش حتے «اُف»هـم بـگوید.»
✍مستدرڪ الوسایل، ج14، ص252، ح2📚
#دهه_فجر
#لبیک_یا_خامنه_ای
.
.
≈|💓|≈جانےدوبارهبردار،
با ما بیا بہ پابــوس👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
≈|🌸|≈
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
خودم مـوها و ریـش
حمید را ڪوتاه میڪردم و
همیشہ هم خــراب میشد. "💇🏻♂"
مـوهایش آن قــدر
چیــن و چــروڪ داشت
ڪہ چیــز؎ معلــوم نبود. "😅"
بعــد از اصــلاح
جلو؎ آینــہ میایستاد
و دستی در مــوهایش
میڪشید و میگفت:
تو بهتــرین آرایشگر دنیایی. "😌"
🌷شـهـیـد دفاع مقدس #حمید_باکری
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
‡ #ریحانه ‡
در بہار آزادی جاے شہدا خالۍ ✊🏻🇮🇷.
#تولیدی_خودمون
#۲۲بہمن
‡💎‡چادرت،
ارزشاست، باورڪن👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|•👒.|
|• #مجردانه 😇.|
.
.
💖 نگاه تون رو نسبت به انتخاب همسر عوض کنید.🤗🦋
حجت الاسلام پناهیان👳🏻♂
#ازدواج_موفق
#انتخاب_همسر
#دهه_فجر
.
.
|•🦋.|بہ دنبال ڪسے،
جامانده از پرواز مےگردم👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 کلاس اول راهنمایی بودم قرار بود از طرف
مدرسه جمعه ببرن برای راهپیمایی...
منم با کلللی ذوق و شوق رفتم مدرسه، یکی
از بچهها گفت فقط کسایی که چادر دارن رو
میبرن😐 منم با کلی ناراحتی برگشتم خونه،
چون چادر نداشتم و چادری نبودم...😔
فرداش یکی از دوستام گفت دروغ گفتن
اصلا چادر الزامی نبود!!!
توی ذهنم موند تا دبیرستان بودم که چادر
پوشیدم ولی فقط برای مهمونی رفتن❗️☺️
دوره پیش دانشگاهی با خودم فکر کردم که
چه معنی داره گاهی چادر میپوشم گاهی نه!!
خیلی با خودم فکر کردم بالاخره به این نتیجه
رسیدم که چادرو دوست دارم و تصمیم گرفتم
همیشه داشته باشمش😍
خدارو شکر میکنم،
با چادرم خیییلی آرامش دارم😊
تا حالا هیچ بی احترامی یا مزاحمتی بهم نشده،
حرمت چادر به آدم عزت میده😊 عزتی که هیچ
مردی به خودش اجازه نمیده بهت بد نگاه کنه یا
توهین کنه😊
و اینطوریه که آرامش یه دختر تأمین میشه🌹
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 553 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
AUD-20220724-WA0018.mp3
3.89M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
.
رهبر انقلاب:
امروز جوان ایرانی به برکت شعار «الله اکبر» کارهای بزرگی را انجام میدهد
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتصدوسیوششم ] زهرا متعجب برگشت : جدی وسط م
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتصدوسیوهفت]
[یک ماه بعد،تهران]
رز سفید و صورتی همراه چند شاخه مریم
سبد گلی بزرگی بود که همراه قوطی شیرینی روی اپن جا خوش کرده بود !
بوی مریم ها مستت می کرد ،سینی چای را که به دستم دادند.
ناباورانه فقط خندیدم،شبیه معجزه بود !
روزی راهی یک روستا شوی ،
آنجا با معلم مردی آشنا شوی که روحیه جهادی اش او را از فرسنگ ها دور تر کشانده به آن روستا
و بعدش همان مردی که تمام کار هایش مبهوتت می کند،روزی در کنار دریا شود فرشته نجاتت
و حیاتت را نجات دهد !
و بعدش تمام افکار چندین ساله ات را زیر و رو کند
و همه چیز را با دیدی جدید و جذاب نشانت دهد
اصلا بشود سفیر مهربانی ! بشود رایحه حضورش !
و حالا همان مرد بر حسب اتفاق
برادر زاده دوست قدیمی پدرت باشد !
و همسر دوست پدرت تو را به آنها معرفی کند
و مادرش بخواهد که عروسش شوی ،با خیال اینکه مخالف است بگذرانی و حالا با همان لبخند که چال گونه اش را نمایش می دهد،با عطر مریم و رز به خواستگاری ات بیاید.
به جز معجزه چه می توانستم بناممش؟!
سینی را با استرس عیانی به پذیرایی بردم
نگاهم که به نگاهش افتاد ،
چشمانم را برای لحظه ای بستم
زمانی که باز کردم ،او هم نگاهش به فرش بود
خبر داشت دلم را میان مشکی نگاهش جا گذاشته ام ؟! سینی را گرداندم و آخرین نفر او بود.
نگاهم لحظه ای به موهای لختی که روی پیشانی اش ریخته بود رفت و همین شد فاجعه خواستگاری
سینی خم شد به طرفش ،خودش سریع تر دست به کار شد و سینی را از دستم گرفت.
نصف چای درون استکان روی پایش ریخته بود و این را فقط من دیدم ولی صدایش را در نیاورد و کنترل زبانم رفت به دست دلم :
چرا انقدر خوبید !
و نگاه مات و پر مهرش روی من نشست
دلم می خواست بدجنسانه بخندم :
منتظر این گونه شیطنت ها باش
روی بد کسی دست گذاشتی!
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتصدوسیوهفت] [یک ماه بعد،تهران] رز سفید و ص
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتصدوسیوهشت]
بعد صحبت های متداول این مراسم ، راهی اتاق شدیم تا به گفته شان سنگ هایمان را وا بکنیم !
ابتدای ورود صبر کرد تا من داخل شوم و این کارش شدیدا دلم را لرزاند.
بعد هم به پیشنهاد او روی زمین نشستیم
در ذهنم یک کلمه تداعی شد
^خاکی ^
ده دقیقه ای در سکوت سپری شد ،که با جمله اش انگار تازه باورم شد او به خواستگاری ام آمده.
_ خب هر سوالی دارین من در خدمتم
سوال که زیاد داشتم اما حالا فقط تهی بودم ، تهی! آب دهانم را به سختی قورت دادم :
خواسته خودتونه اینجا بودنتونه؟!
با تعجب سرش را بلند کرد
سوالی بود که مثل خوره به جانم افتاده بود ،
باااید می پرسیدم
_ زنعمو بعد برگشت از تهران خیلی درباره شما می گفتن و خب مامان هم خیلی دنبال ازدواج کردن من بودند،بعدش هم خوب شما رو پیشنهاد دادن
قرار شد زنعمو دعوتتون کنه اهواز تا مامان بیشتر باهاتون آشنا بشه و خب تو همین دیدار اول به دل مادر نشسته بودین..
میان حرفش پریدم :
پس مادرتون خواستن نه خودتون ؟!
حس کردم کمی دلخور شد از اینکه میان حرفش پریده بودم ولی باز ادامه داد :
من احترام زیادی به تصمیمشون داشتم و دارم
و مخالف این قضیه نبودم ،فقط خواستار بیشتر آشنایی بودم همین.
با جمله آخرش کمی دلم آرام شد
_ و یه مسئله ای هست که برای همین تردید داشتم ،اینکه شما حاضرید اول زندگی مشترکتون
رو تو بیش مله شروع کنین؟!
ابرویم بالا رفت ،بیش مله قشنگ بود
خوش آب و هوا بود ولی دانشگاهم
و حرفه ای که می دانستم در تهران بیشتر خواهان دارد :
برای همیشه یا فقط برای مدتی ؟
_ برای یه مدت ،
حدودا یکی دو سال
بعد اونم بر می گردم اهواز
ولی بازم خود اهواز مشغول تدریس نمیشم
مکثم را که دید دوباره ادامه داد :
نیازی نیست الان جواب بدین
یاد جمله ای افتادم که قبلا خوانده بودم
"با عشق ممکن است ، تمام محال ها "
دل کندن از تهرانی که در آن قد کشیده بودم سخت بود..
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
اَااااا... شیگَد پَلْشَم! 🇮🇷
اَااااا... شیگَد آدم!😮
شیگَد ایجا ها سُلوگه😃
شِه لاهپیمایی آیِ بزلگی😍
دالَم لاهپیمایی آیِ اِملوز لو از تیلیبیژیون میبینم ، تواَم بیا بِبیییم 👀
دلم میتاد زودتَل بُزلگ بِسَم و لاه لَفتن آد بِدیلَم تِه بتونم ئه پَلْشَم بَلدالَم و با مامانی و بابایی بلم لاهپیمایی🤩
من عاشِدِ ایلانم💚🇮🇷
🏷● #نےنے_لغت↓
🍬 لاهپیمایی آیِ : راهپیمایی هایِ
🍬 تیلیبیژیون : تلویزیون
🍬 پلشم : پرچم
🍬 عاشد : عاشق
🍬 آد بدیلم : یاد بگیرم
🍬 ببیییم : ببینیم
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم میفرمایند:
اَکثِرُوا مِنْ قُبْلَةِ اَوْلادِکُمْ فَاِنَّ لَکُمْ بِکُلِّ قُبْلَةٍ دَرَجَةً فِى الْجَّنَةِ. مابيْنَ كُلِّ دَرَجَةٍ خَمْسَمِأهِ عامٍ🌱
فرزندان خود را زیاد ببوسید. زیرا با هر بوسه ، برای شما مقام و مرتبتی در بهشت فراهم میشود که فاصله ی میان هر مقام ، پانصد سال است.😇
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal