eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.4هزار دنبال‌کننده
21هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•[🎨]• •[ 🎈]• عهد میبندم که می‌مونم پای کار این‌نظام(:✨ •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . درست مثل تکرار ماه‌ها و ساعت‌ها مثل تکرار مکرر هرثانیه هر روز دوست داشتنت در من تکرار میشود ولی تکراری نه..!🌿💚 . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوسی‌وهشت] بعد صحبت های متداول این مراسم
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ولی به نظرم امیر علی کسی بود که میشد عجیب به او تکیه کرد ،با او میشد تا ته دنیا هم رفت ! : فکر نکنم مشکلی با این موضوع داشته باشم ! کمی در جایش تکان خورد : خب بیشتر باید روش فکر کنین ،دوری از خانواده و شهری که .. _ آقای نواب! حرفش را قطع کرد : بله روزی میشد جانم را از زبانش بشنوم ؟! : درباره یه موضوع دیگه حرف بزنیم لطفا ! من به جز یه اسم و فامیلی و اینکه تو بیش مله جهادی کار می کنید ،و اهل اهوازید چیزی نمیدونم شما هم فکر نکنم چیز خاصی بدونید حرفم را تایید کرد : امیر علی نواب، سی سالمه،اهل اهواز در حال حاضر ساکن بیش مله ،ارشد ادبیات از دانشگاه تهران ،تو بسیج و سپاه هم یه فعالیت هایی دارم. من هم کمی درباره دانشگاه و کارم توضیح دادم : راستی شما با شاغل شدنم مشکلی ندارین؟! ملایم و نرم گفت : اگه لطمه ای به زندگیمون نزنه به هیچ وجه ! شرط خاصی ندارین؟! نمیدانم بغض از کجا آمد که صدایم لرزید : اگه قسمت هم شدیم ،همیشه کنارم باشین و اینکه دوسم داشته باشین ،نه اینکه انتخاب مادرتون باشم. لبخند محوی چهره اش را زینت داد : حتما ! بعد هم گفت که هم سفر می خواهد،کنار او بودن سختی های خودش را داشت ،آن هم همسفری برای مردی که چند منزلی جلوتر از من است سخت بود ، نبود؟! ولی می ارزید به شیرینی حضورش ! همان شب اعلام کردیم که مشکلی با این ازدواج نداریم و نیاز داریم که مدتی بیشتر در ارتباط باشیم همه چیز داشت سریع و ساده جلو می رفت ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوسی‌ونهم ] ولی به نظرم امیر علی کسی بود
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ خودم باورم نمیشد داشتم عروس میشدم؟! عروس نواب؟! تا آخر عمرم نماز شکر می خواندم هم کافی نبود زمانی که به فاطمه خبر دادم ،چند ثانیه کلا صدایش نیامد ،بعد هم کلی ذوق کرد! میان من و او صیغه موقتی خوانده شد و من روی ابر ها بودم ،بعدش هم برای آزمایش رفتیم ! [دوماه بعد ] با هم به کارون رفتیم ،غروب بود که بعد قایق سواری که حسابی چسبید ،خیره کارون شدیم به نیم رخش چشم دوختم: راستی یه سوالی از روز خواستگاری مونده ؟! _ چی ؟! دوباره دل به دل کارون دادم : چرا من ؟! شمایی که این همه دختر چادری و موقر دور و ورت بود ، چرا من؟! با لبخند محوی چشم از کارون گرفت و دل داد به چشمانم : به قول شهید خراسانی من قسمت تو بودم ! تو قسمت من! اولین بار نبود که که نقل قول از شهدا می کرد حرف هایی که میزد به دل می نشست جنسشان ناب بود و دوست داشتنی! فقط با لبخند نگاهش کردم : شهرتون خیلی قشنگه ! با مهربانی گفت : چشات قشنگ میبینه با شیطنت نچی کردم : جاهای دیگه رو هم باید خودتون نشونم بدین هنوز امقدری که لازم بود یخم مقابلش آب نشده بود امیر علی نوابی که می شناختم کجا ؟! و امیر علی این چند وقت کجا ؟! _ چشم بانو جان یه روزم باید ببرمت شلمچه تا ببینی چه جور جاییه! خود بهشته اونجا! ابروهایم بهم گره خوردند : چجور جایی مگه؟! چشمانش را بست ، انگار لذت می برد از مرور خاطراتش داشت لذت می برد از گفتن آن تکه بهشتی که می گفت : خلاصش میشه عشق ! همین قدر بگم وقتی پاهات رو خاک شلمچه است داری جا روی پاهای شهدا میزاری شهید علمدار میگن : شلمچه بوی چادر خاکی حضرت زهرا (س)میده ! حاج یکتا (راوی دفاع مقدس )هم میگن : از شلمچه فقط استخوان های شهدا رو بردن گوشتشون هنوز اونجاست ، خونشون هنوز اونجاست برا همین پا برهنه باید رو خاکش قدم بزنی لمس کردن شهدا ، آرزوی این روز هایم بود لمس کردن آنهایی که الگوی مرد بی نظیر مقابلم بودند ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦ ◦「 🕗」 . در گوشه‌ای ز صحن تو قلبم نشسته است دل، طوقِ الفتی به گنبد تو بسته است... . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» اوووووممممم😴 تِی دالِه پَلدِه ها لو می‌تِشِه؟🤨 من لالا دالم ، می‌فَمین؟🙁 دیلوز دَشنِ بزلگِ انقلاب داشتیم ، لفته بودم لاهپیمایی ، نتونستم اوب بِتابَم😩 آلا دیدِه بیژالین بِتابَم ، اون پَلده ها لو دُلُست تُن😌 🏷● ↓ 🍏 بِتابَم : بخوابم 🍏 آلا : حالا 🍏 پَلده : پرده ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ اگر کودک کاری انجام می‌دهد که باعث رنجش شماست ، به او بگویید که دچار مشکل شده اید. مثلاً به او بگویید: صدای بلند تلویزیون باعث می‌شود دچار سردرد شوم. و از او بخواهید در حل مشکل به شما کمک کند. این‌گونه او که خود را دشمن شما نمی‌بیند ، خود را موظّف می‌داند کاری انجام ندهد که برای شما مشکل‌آفرین باشد. اگر به رضایت خاطر شما اهمیّت دهد ، رفتار بد را ترک می‌کند💕 «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'| |' .| . . ‖↵ دل آراما نگارا💚 چون تو هستی🌺 ‖↵ همه چیزی که باید👌 هست ما را😌👥 /✍ |✋🏻 |📖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1713» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.❄️'|
∫°⛄️.∫ ∫° .∫ 🧡اگر که عشق نمی‌بود... اگر که عشق نمی بود ، داستان حیات چگونه قابل توجیه و شرح و تبیین بود ؟ و آمدیم که عاشق شویم و در گذریم که راز زندگی و مرگ آدمی ، این بود ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°⛄️.∫
≈|🌸|≈ ≈| |≈ . . •اهل ڪرامت بر نگین حلقه ے خود• •ذڪر شریف یا حسن جان مے نویسند• 🍃🌸🍃 . . ≈|💓|≈جانے‌دوباره‌بردار، با ما بیا بہ پابــوس👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ≈|🌸|≈
◦≼☔️≽◦ ◦≼ 💜≽◦ . . رنجِ فـراق هسـت و امیـدِ وصال نیسـت ... 💫🖇 این "هسـت و نیسـت" ڪاش ڪہ زیـر و زبـر شـود ... 🤲🏻💛 . . ◦≼🍬≽◦ زنده دل‌ها میشوند از ؏شق، مست👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◦≼☔️≽◦
•‌<💌> •< > . . "🍯" بعد از مــاه عسـل مستقیم رفتیم دزفــول. مجتمع مسڪونی نیروها؎ هوایی. خانه‌ا؎ بود بسیار شیڪ و مجــلل. "🌈" وسایل و جهیــزیه من هم متناسب با آن. پــرده‌ها؎ رنگارنگ، مبــل و صندلی شیڪ و ظروف چینی و ڪریستال. "🙄" بعد از چند ماه زندگی در دزفول، حرف‌هایی در گوشم می‌خواند. مگر نمی‌شود در ظرف غیر ڪریستال آب خورد. چه اشڪالی دارد ڪه رو؎ زمین بنشینیم. مگر حتما باید رو؎ مبــل باشد. "💛" با اینڪه وسایل زندگی‌ام را دوست داشتم، زنــدگی با عبــاس دوست داشتنی‌تر بود. "💞" گفتم: مهم این است ڪه ما هر دو یڪدیگر را دوست داریم. حالا این عشــق می‌خواهد در روستـا باشد یا شهــر. برایم فرقی نمی‌ڪند. "🎁" این طرف و آن طرف ڪه می‌رفتیم، وسایل‌مان را ڪادو می‌بردیم. عبـاس از مادرم اجــازه گرفته بود. "🙂" مادرم گفته بود: من وظیفه‌ام تهیه این‌ها بوده، هر ڪار؎ ڪه خواستید انجام دهید. اگر دل‌تان خواست آتشش بزنید. "🌱" از آن جهیــزیه اعیانی دیگر چیز؎ نمانده بود. هر مدرسه‌ا؎ ڪه می‌رفتم، پرده‌ا؎ هم همراه خودم می‌بردم و به ڪلاس‌ها می‌زدم. "🛋" فقط مبل و صندلی‌اش مانده بود ڪه آن را هم دادیم به جهــاد سازندگی. 🌷شـهـیـد دفاع مقدس •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal