•𓆩🌙𓆪•
.
.
•• #آقامونه ••
🌿⃟ 📝 تو غزل خواندی و
حافظ بجنون آمد و گفت|•👳♂
🌿⃟😍 از صدای سخن عشق
ندیدم خوشتر... |•😉
حامد فلاحی راد /✍🏻
.
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1239»
.
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
تنها #تُ بودے
که به مـن آموخـــتـ✍ـے
هیچچیز را سخـ❌ــت نگیرم
به جــز دســـ🙌🏻ــتهـایت
#دست_هایت_پناه_سختےها✋🏻🍃
#خداباماست💚
#وقتے_که_باهم_هستیم🤝
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
•𓆩💌𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
مهریه :
شش دانگ خونه، هشتصدتا سکه 😎
حفظ کردن شاهنامه فردوسی، یاد گرفتن زبان بنگلادشی🤓
رسیدگی به چهارصد بیخانمان، کاشت هشت هزار نهال سیب😇
قبلا مهریههای عجیب و غریب
بیشتر دیده میشد😃 اما
هنوز درمورد
🌿 مقدار مهریه، بحث زیاده...
❤👈 واقعیت اینه
که درمورد میزان #مهریه
توی روایات اسلامی
حرفی گفته نشده
تا مانعی برای ازدواج نباشه
اما تاکید زیادی شده که
مهریه باید در توان مرد باشه و
از مهریهی سنگین
به شدت نهی شده ⛅...
توی بعضی احادیث اومده که
مقدار زیاد مهریه،
باعث ایجاد کینه و
دلخوری میشه و از محبتِ
قلبی مرد به همسرش، کم میکنه...🍁
خوبه مهریه نسبت به عرف،
و با در نظر گرفتنِ
🌸 رضای خدا
تعیین بشه و به جای
مهریهی زیاد، از خدا بخوایم
مهر و محبت همسرمون بهمون زیاد باشه
.
.
𓆩ازتوبهیڪاشارتازمابهسردویدن𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💌𓆪•
•𓆩🧕𓆪•
.
.
•• #منو_مامانم ••
💬 حال مامانی رو دارم که تو جمع
فامیلهای همسرش از بچهش پرسیدن
مامانتو دوست داری یا بابات؟ و بچه جواب
داده معلومه که بابام😐😤😩
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 796 •
#سوتے_ندید "شما و مامانتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩بامامان،حالدلمخوبه𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🧕𓆪
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
دنبال یه دنیای خوب نباش،
خودت اون دنیا رو بساز.
دنبال یه اتفاق خوب نباش،
خودت اون اتفاق رو رقم بزن.🌱
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_صدوشصتوچهارم خدا خودش رحم کنه معلوم نیست چ
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_صدوشصتوپنجم
آه کشیدم. اشکم را پاک کردم و به روی آقاجان لبخند زدم.
آقا جان خودش را جلو کشید. پیشانی ام را بوسید و گفت:
من دلم روشنه.
مطمئنم هر چی بشه یه خیری توش هست.
در تایید حرف آقاجان سر تکان دادم و گفتم:
هر چی بشه خیره.
خدا که برای بنده هاش بد نمیخواد.
آقاجان به رویم لبخند زد و گفت:
پاشو یه چیزی بخور امروز خودم می برمت حرم.
_ممنون آقاجان محمد علی میرم.
_نه بابا تو حالت خوب نیست به اون موتور هم اعتباری نیست.
آقاجان به سمت مادر که آن طرف اتاق نشسته بود و قرآن می خواند گفت:
خانم جان شما هم بپوش بریم حرم. خیلی وقته با هم نرفتیم.
اصلا همه پاشین حاضر شین همه با هم میریم. بی زحمت پسرا رو هم بیدار کن
مادر چشم گفت و از جا بلند شد.
بعد از صرف صبحانه سوار ماشین آقاجان شدیم.
مادر و محمد حسن جلو نشستند.
من، محمد علی، محمد حسن و خانباجی عقب ماشین آقاجان نشستیم.
محمد علی در حرم پا به پایم راه می رفت و سعی می کرد کامل مواظبم باشد.
دلم برای محبت های برادرانه و توجهاتش قنج می رفت ولی حال دلم طوری نبود که بتوانم از او تشکر کنم فقط رو به گنبد و رو به ضریح برایش دعا کردم.
حرم که آمدم انگار دلم آرام شد.
انگار دلم قرص شد.
نمی دانم از بابت خوب بودن حال احمد دلم مطمئن شد یا خجالت می کشیدم در مقابل مصائب اهل بیت بابت دل نگرانی ام به امام رضا شکایت کنم.
رو به گنبد نشستم و فقط طلب صبر کردم.
گفتم هر چه شما بخواهید و پیش بیاورید خیر است.
من چه کسی هستم که برای خدا تعیین تکلیف کنم بگویم چه شود و چه نشود؟
فقط به من صبر بدهید تا کم نیاورم.
نا شکری نکنم.
بی طاقتی نکنم.
قوی باشم و به خاطر بی تابی های من بلایی سر فرزند من و احمد نیاید.
با دلی آرام از حرم بیرون آمدم.
بعد از ظهر همراه مادر و آقاجان به خانه حاج علی پدر احمد رفتیم. مادر احمد خیلی نگران و بی طاقت بود.
مدام چشمه اشکش می جوشید و با گوشه چارقدش اشکش را می گرفت.
سعی می کرد خودش را قوی نشان دهد ولی نمی توانست.
هر چه بود مادر بود.
احمد فرزندش و پاره تنش بود.
حق داشت نگران و کم طاقت باشد.
کنارش نشستم و او را بغل کردم و گفتم:
مادرجان ... نگران نباشید. من مطمئنم همین روزا یه خبر خوبی از احمد بهمون می رسه
مادر احمد اشکش را پاک کرد و گفت:
خدا از زبونت بشنوه.
تو دلت پاکه باردارم هستی خیلی دعاش کن.
دعا کن این ساواکیا نگرفته باشنش.
می ترسم بگیرنش بکشنش.
هق هق گریه اش در اتاق پیچید.
مادر هم که بغض داشت به سختی لب زد و گفت:
حاج خانم دل تونو بد نکنید.
اولا ان شاء الله که احمد آقا فرار کرده گیر نیفتاده
دوما بر فرض گرفته باشنش
برای چی بکشن؟ مگه شهر هرته؟
فوقش یکم کتکش بزنن زندانیش کنن
این فکر و خیالا رو نکنید خودتونو از پا میندازین
مادر احمد اشکش را گرفت و گفت:
همین پارسال بود یه دوستش رو گرفتن تیربارونش کردن...
طفلک مادرش از غصه دق کرد
هر وقت بعد اون اتفاق احمد رفت و اومد تن و بدن من لرزید.
خودمو جای مادر اون جوون گذاشتم و فکر کردم اگه این اتفاق بیفته ...
دوباره به شدت به گریه افتاد.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_صدوشصتوششم
از حرف هایش دل من هم لرزید اما رو به او گفتم:
مادر جان ... خدا اون بنده خدا و مادرش رو بیامرزه.
اون اگه رفت در راه اسلام و عقیده اش رفته
چی از این بهتر که تا پای جون پای عقیده ات بمونی و دشمن رو اونقدر بسوزونی که دست به قتلت بزنن ولی نتونن عقیده ات رو ازت بگیرن
مگه ما دعای عاقبت به خیری برای خودمون و بچه هامون نمی کنیم؟ این که بچه ات پای عقیده اش بمونه و جونش رو بده خود عاقبت به خیریه.
درسته داغ عزیز سخته ولی نه داغ ما نه عزیز ما مثل داغ و عزیز حضرت زینب نیست.
با این فکرا خودتونو از پا در نیارین.
من مطمئنم احمد هر جا هست حالش خوبه و به زودی خبر خوبش رو بهمون میدن.
قوی باشید.
مادر احمد اشکش را پاک کرد و گفت:
الهی من قربونت بشم
الهی برای دلت بمیرم
می دونم تو دل خودت هم آتیشه
ببخش اگه با حرفام ناراحتت کردم.
من مادرم همه وجودم بچه هامن.
خار بره تو پاشون انگار شمشیر رفته تو قلب من
الهی هر جا هست خدا نگهدارش باشه و به زودی ازش یه خبر خوبی بهمون برسه.
زیر لب الهی آمین گفتم.
واقعا با حرف های مادر احمد دلم لرزیده بود و به هم ریخته بودم اما حتی یک لحظه هم نمی خواستم آن چه که گفته بود را حتی در ذهنم مرور کنم.
به مادر اشاره کردم تا برخیزد برویم.
مادر هم که انگار حال دلم را می دانست سریع از جا برخاست و رو به مادر احمد گفت:
ان شاء الله که خیره. شما دل تون رو بد نکنید.
ان شاء الله خدا به بچه اش رحم می کنه و احمد آقا سالم سلامت بر می گرده.
امروز من تو حرم نذر کردم اگه این قضیه به خیر گذشت اول ماه روزه تو مسجد دیگ شله بذارم.
مادر احمد هم از جا برخاست و گفت:
خدا از دهانت بشنوه. ان شاء الله خدا به زن و بچه اش رحم کنه بچه ام رو سالم سلامت بیاره سر زندگیش.
حالا نشسته بودین کجا میخواین برین؟
مادر چادرش را روی سرش مرتب کرد و گفت:
با اجازه رفع زحمت کنیم یه فرصت بهتر خدمت می رسیم.
شمام جای نشستن و غصه خوردن بشین دعا و قرآن بخون، تسبیح بردار صلوات بفرست یه چیزی هم نذر کن بلکه دلت آروم بگیره فکر و خیال بیخودی نکنی
مادر احمد به تایید سر تکان داد و گفت:
چشم حاج خانم.
ممنون تشریف آوردین.
رو به من کرد و گفت:
مادر تو کجا میخوای بری؟
همین جا بمون پیش مون.
ماندم در جوابش چه بگویم. هر چند از حرفش حالم بد شده بود اما دلم نمی آمد روی حرفش حرفی بیارورم.
با خودم گفتم شاید اگر من بمانم کمی دلش آرام بگیرد.
اما مادر گفت:
حاج خانم اگه اجازه بدین رقیه رو با خودمون می برم.
همه اش دلم شورش رو می زنه نکنه از غصه و خیال حالش بد بشه
حداقل اگه خونه خودمون باشه
این طوری جلوی چشممه دلم کمتر براش جوش می زنه.
مادر احمد به تایید سر تکان داد و گفت:
باشه حاج خانم.
به پشت من دست کشید و گفت:
برو مادر خدا پشت و پناهت.
ان شاء الله احمدم گیر نیفتاده و به زودی بر می گرده سر زندگیش.
زیر لب ان شاء الله گفتم و بعد از خداحافظی از خانه شان بیرون آمدیم.
سوار ماشین آقاجان شدیم و به خانه برگشتیم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی ••
تسکین تمام غصههایم آقا🥺
یک گوشه دنج در حرم میخواهم🌿✨
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🍭𓆪•
.
.
•• #نےنے_شو ••
✍ آرامش پدر و مادر بزرگترین
دلیل سلامت کودک خواهد بود.
☝️پدر و مادر نگران، مضطرب یا عصبی باعث ایجاد اضطراب، نگرانی، احساس بیچارگی و افسردگی در فرزندشان میشن.
☺️ دیگه از ما گفتن بود...
.
.
𓆩نسلآیندهسازاینجاست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🍭𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
.
•• #آقامونه ••
🌿⃟🗓 هر روز...
از سَقف خیالم💫
"تـ♡ــو" می چڪے|🪴••
و این عاشقانهترین🥰
بارش دُنیاسٺ|☔️••
.
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1239»
.
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
صبـ🌱ـح ها
لباس آرامـ♥️ـش به تن ڪن
دستهـ👐🏻ـایت را باز ڪن
چشـمهایتـ👀 را ببند
و رو به آسـ☁️ـمـان
صد بغل حسِ نابِ زنده بودن را😍👌🏻
نفس بڪش
و به زندگے #سـلام کن😇🌸
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
خوش بحــال مَـ😇ـن
با داشـ♡ـتنت
خوشـ💕ــبَخت تَرین
حَـوّاے زَمینــ🌍ــم
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•