eitaa logo
عصر تکاب
871 دنبال‌کننده
21هزار عکس
11.3هزار ویدیو
96 فایل
---عصر تکاب--- https://eitaa.com/AsreTakab
مشاهده در ایتا
دانلود
1.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹اقدام جالب دلاور مرد ارتشی امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی در قبال قطعه زمینی که دوستان ایشان در شمال تهران برایشان گرفته بودند. خود را لایق نمیدانم... تکه زمین را تحویل میدهم... حتما ببینید. 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab
📸 | آشنایی با بالگردsh-3d 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | 🔻 کلیپ شهید مدافع حرم بابک نوری هریس 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab
دیگر هوسی ما را جز وصل در سر نیست رحمی ڪن و یادی ڪن این بےسر و سامان را 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab
17.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | لبیک یا خمینی 🎙 مداح: شهید سید جمال قریشی رزمندگان اسلام در اردوگاه دز خوزستان بهار سال ۱۳۶۵ 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab
🔻 🔅محل تولد: پرزیتون فارس تاریخ تولد: ۵۷/۶/۲۵ تاریخ شهادت: ۹۲/۶/۲۵ محل شهادت: حلب، سوریه 📍جهانپور شریفی ۲۵ شهریور سال ۹۲ در روز تولدش در حال دفاع از حرم مطهر زینب کبری در کشور سوریه به دست تکفیری ها به شهادت رسید. پیکر این شهید در جهرم تشییع و در زادگاهش روستای پر زیتون میمند به خاک سپرده شد. 💠دخترِ شهید جهانپور شریفی تعریف می‌کرد: «هنگامی که می‌خواستم به کلاس قرآن بروم، فراموش کرده بودم پدرم تا چند دقیقه دیگر می‌خواهد برود؛ و فقط خداحافظی کردم. داشتم کفشم را می‌پوشیدم که پدر گفت: زهرا جان، عزیز بابا، من که نبوسیدمت، دارم میرم ماموریت.گفتم: ببخشید یادم رفته بود که شما می‌خواید برید ماموریت... من را در آغوش گرفت و بوسید. برای همیشه... در آن لحظه ‌اشک شوق پدرم را دیدم؛ شوق به شهادت، انگار می‌دانست که شهادتش نزدیک است و خود را برای شهادت در راه خدا آماده کرده است. وقتی در سوریه بود هفته‌ای یکبار با ما تماس می‌گرفت، هفته‌ها به سختی می‌گذشت و انتظار کشیدن، کلافه‌ام می‌کرد. در آن هفته، از روز تماس بابا دو سه روز گذشت.خیلی بی‌تابی می‌کردم. به مادر گفتم: چرا بابا تماس نمی‌گیره؟ مادر که خودش هم چند روز بود سخت درگیر این موضوع بود بیشتر ناراحت شد ولی ما را آرام کرد. همان روز دایی من به جهرم آمد و ما را به هر بهانه‌ای بود به روستای پر زیتون بردند. آنجا که رفتیم کم کم خبر شهادت پدر را به ما دادند. آری بابای عزیزم به آرزویش رسید 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا