هدایت شده از گاندو
📲💭
میگفت بمب اول رو کنار موکب منفجر کردن.
وقتی که داشتن نهار میدادن. وسط شلوغی جمعیت. کنار ماشینها. منفجر شدن ماشینها موج انفجار رو چند برابر کرد.
گلزار شهدا دوتا مسیر داره.
مردم فرار میکنن سمت راه دوم. مسیر جنگلی.
جمعیت که زیاد میشه،
بمب دوم رو منفجر میکنن.
میگفت قطعه قطعه بدن، تکههای موی سر، پارچههای سوخته و خونی را از لای شاخ و برگ درختها جمع میکردیم.
✍ به روایت محمدحیدری؛
یکی از حاضران در صحنه
#کرمان_تسلیت
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
هدایت شده از شهیدحاجقاسمسلیمانی
رقص اندر خون خود مردان کنند...💔🥀
#کرمان_تسلیت
#ایران_تسلیت
#کرمان
𝐉𝐎𝐈𝐍↴
❤️شهیدحاجقاسمسلیمانی❤️
@MartyrHajQasemSoleimani313
هدایت شده از گاندو
📲💭
میگفت: «با مامان و بابا تو مسیر برگشتن بودیم؛ مامان خسته شد و نشست روی جدول خیابون.»
علیرضا که به اینجای حرفهاش رسید، مادر گریهاش گرفت و رفت بیرون. طاقت نیاورد...
پسرک چشمش راه گرفته به جایی نامعلوم و دارد توی ذهنش بازسازی میکند.
- «مسابقه گذاشتیم با بابام، دویدیم که برویم موکب برای مامان شربت بیاریم...»
مکث میکند. چشمش دارد همین چند ساعت پیش را میبیند!
- «... صدای انفجار اومد، موج زد، چشمهام بد جور سوخت، افتادم زمین...»
پاچهی شلوارش را آرام زد کنار. سوختگی و خراشیدگی خودش را نشان داد. همراه مادرش آمده بود بیمارستان. از پدرش اما حرفی نزد.
رفتم بیرون تا حالی از پدر علیرضا بپرسم؛ اشک روی صورت زن میریخت پایین:
- «بابای علیرضا رو گم کردیم... علیرضا خبر نداره، بهش گفتم بابا جایی دیگه بستری هست!»
از پیش آنها میروم. بیرون از بیمارستان مسئول بخش را میبینم. علیرضا را بهش میشناسانم تا از پدرش خبری بگیرم؛
- بهشون گفتیم گم شده! چون الان موقعیتِ دادن خبر شهادت باباش نبود...!»
✍️ به روایت محمدحیدری؛
از شاهدان حادثه تروریستی امروز
#کرمان_تسلیت
#ایران_تسلیت
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
هدایت شده از گاندو
📲💭
هیکلِ کشتیگیری داشت با انبوهی ریشِ روی صورتش. صدایش شده بود مثل آدمی که از بس فریاد زده، گرفته و بم شده! اشک راه کشیده بود از چشمهاش و میریخت به ریشِ پُر پشت و بلندش.
دستهایش را بالا آورد مثل حالتی که بخواهد قنوت بگیرد برای نماز. خیره مانده بود به آنها و میگفت:
- «دستِ جدا شدهی یه بچه رو برداشتم، با همین دستهام! همهش نصفِ کفِ دستِ من بود...!»
قنوتش را انگار به جا آورده باشد، دستها را گذاشت روی صورتش و صدای گریهاش بلندتر از قبل شد...
✍️ به روایت محمدحیدری؛
از شاهدان حادثه تروریستی امروز
#کرمان_تسلیت
#ایران_تسلیت
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
هدایت شده از گاندو
📲💭
یکی از پرستارها با کاغذی در دستش آمد سمت ایستگاهِ پرستاری. نشسته بودم به انتظار رئیس بیمارستان تا با او صحبت کنم.
پرستار کاغذ را گرفت روبروی صورتش و سه تا اسم خواند. پرستار نشسته پشت سیستم هم به سرعت اسمها را تایپ کرد.
پرستار آمار دیگری هم داشت: «بنویس پنج نفر هم گمنامن و اسمی ازشون نداریم!»
پرستار پشت سیستم انگار شاکی شده باشد؛ کاغذی را برداشت و نشان داد: «مردم این همه نشونه دادن، ماهگرفتگی، جای زخم، لباس خاص، موها و ریشهای فلان مدل؛ هیچ نشونهای نداشتن بشه تطبیق داد تا شناسایی بشن؟!»
آن یکی گفت: «توی نشانهها نوشتن که سوختگیِ کل بدن؟ نوشتن کسی صورت نداشته باشه؟!...»
و غمِ بیشتری تلنبار شد توی دلم، پرستار داشت روضهی مجسمی میخواند که تازهی تازه بود...
✍️ به روایت محمد حیدری
از شاهدان حادثه تروریستی کرمان
#کرمان_تسلیت
#ایران_تسلیت
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
هدایت شده از گاندو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
کاش بعد از این
نه "کاپشن صورتی" ببیند
و نه "گوشوارهی قلبی"...💔
#کرمان_تسلیت
#کرمان
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
هدایت شده از گاندو
دختری باکاپشن صورتی و گوشواره قلبی💗
دیشب بین تابوت ها
پیکرشو پیدا کردیم
حتما خیلی ترسیده بوده…
براش گل ریختیم
و باهاش حرف زدیم
کاش شما هم بودین،
براش خواهر، برادری میکردین...
#کرمان_تسلیت
#کرمان
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
هدایت شده از گاندو
📲🌹
دست راستِ حاج قاسم
گفتنش آسان بود.
به عمل که میرسید خیلیها جا میزدند.
ولی آنها یک تنه ایستادند، جلوی داعش.
همان وقتی که سردار گفت:
«تا سه ماه دیگر اثری از داعش روی زمین
نخواهد بود.» فاطمیون دستِ راستش، داشتند
توی دل داعش میجنگیدند.
افغانستانیها حسابی یاد و نام
احمد شاه مسعود را توی سوریه زنده کردند.
حالا وسط کربلای کرمان ۱۲ افغانستانی درخشیدند.
انگار اینجا هم
دست راستِ حاج قاسم شدند.
✍️کوثر شریفنسب
#کرمان_تسلیت
#کرمان
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
هدایت شده از گاندو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲🖤
ای غـــم
از حـــالِ
دلــم یک
لحــظــه
غـــافــل
نیسـتی...
#کرمان_تسلیت
#کرمان
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo