بی شرف این شکلیه ... 🎬 #بیداری_مدیا برای بیداری وجدانها👇 @Bidari_Media

❌️نهاد های امنیتی به گوش باشید : 🔻تصویر اول : ساکن تهران، دانشجوی آزاد تهران جنوب 🔻تصویر دوم : امیر راه پیکار دانشجوی دانشگاه اصفهان و اصالتاً اهل مریوان وقتشه یاد بگیرین هرجایی هر مفتی رو نزنن ! 🎬 #بیداری_مدیا برای بیداری وجدانها👇 @Bidari_Media

چقدر باید پست و غیرت باشی که کشته شدن هموطنانت خوشحال بشی.... !

مشاور فرح گفته اونایی که کشته و زخمی شدن سپاهی بودن! تصویر کمتر دیده شده از یک سپاهی 2 ساله! ◻▫️◻▫️◻▫️◻▫️◻▫️◻ ↙️رسانه فرهنگی هنری رمان امنیتی 🆔️@RomanAmniyati ◻▫️◻▫️◻▫️◻▫️◻▫️◻

🖤گلزار شهدای کرمان ، مردم دوباره امروز راه افتاده اند دقیقا در همان مسیری که دیروز 100 نفر آنجا شهید شدند. ✍️🏻از دیروز رفتار کرمانی ها عجیب بوده است انگار میخواهند بگویند: ما همه با همیم ما همه دلمان گرفته اینجا ترس معنایی ندارد شمشیری اگر هست ، کاش ما را هدف میگرفت ، نه دیروزی ها را .....💔

ببینید دارند مردم ما رو با چی میزنن! این ساچمه ها که داخل بمب منفجر شده ببینید چه بلایی سر جدول های کنار خیابون و آسفالت ها آورده پس ببینید با شهدای ما چه کرده... صفوف رو محکم کنید، دشمن رخنه نکنه، دهنی که صدای دو دستگی از اون بلند میشه رو خرد کنید نسبت به بعضی اظهار نظر ها، ناراحت نشید، لقمه در زندگی ها و نونی که پدر گذاشته جلوی اهلش خیلی مهمه، این حوادث محک شرف هست که بعضی ها مثل علی کریمی در به در شده ندارن، چون نونی که گذاشتن جلوش مثل خودش نجسه... 🎬 #بیداری_مدیا برای بیداری وجدانها👇 @Bidari_Media

❌️تلخ تر از غم کرمان، نمک پاشیدن وقیحان بر زخم مردم داغدیده است 🔻علی سامره پیشکسوت باشگاه استقلال در واکنش به اظهارات برخی وطن فروشان: تلخ تر از این غم، لجن پراکنی افراد به اصطلاح وطن پرست و اسطوره ای است که در این ساعات با نمک پاشیدن روی زخم مردم داغدیده، برای دشمنان خوش رقصی می‌کنند. باورم نمی شود یک انسان تا این حد وقیح و بی رحم و بی شرف باشد. 🎬 #بیداری_مدیا برای بیداری وجدانها👇 @Bidari_Media

🎥بغض و گریه المیرا شریفی مقدم روی آنتن زنده صداوسیما هنگام اعلام خبر شهادت هموطنان در گلزار شهدای کرمان 🎬 #بیداری_مدیا برای بیداری وجدانها👇 @Bidari_Media

📲💭 می‌گفت: «با مامان و بابا تو مسیر برگشتن بودیم؛ مامان خسته شد و نشست روی جدول خیابون.» علیرضا که به اینجای حرف‌هاش رسید، مادر گریه‌اش گرفت و رفت بیرون. طاقت نیاورد... پسرک چشم‌ش راه گرفته به جایی نامعلوم و دارد توی ذهن‌ش بازسازی می‌کند. -‌ «مسابقه گذاشتیم با بابام، دویدیم که برویم موکب برای مامان شربت بیاریم...» مکث می‌کند. چشم‌ش دارد همین چند ساعت پیش را می‌بیند! - «... صدای انفجار اومد، موج زد، چشم‌هام بد جور سوخت، افتادم زمین...» پاچه‌ی شلوارش را آرام زد کنار. سوختگی و خراشیدگی خودش را نشان داد. همراه مادرش آمده بود بیمارستان. از پدرش اما حرفی نزد. رفتم بیرون تا حالی از پدر علیرضا بپرسم؛ اشک روی صورت زن می‌ریخت پایین: -‌ «بابای علیرضا رو گم کردیم... علیرضا خبر نداره، بهش گفتم بابا جایی دیگه بستری هست!» از پیش آن‌ها می‌روم. بیرون از بیمارستان مسئول بخش را می‌بینم. علیرضا را به‌ش می‌شناسانم تا از پدرش خبری بگیرم؛ -‌ بهشون گفتیم گم شده! چون الان موقعیتِ دادن خبر شهادت باباش نبود...!» ✍️ به روایت محمدحیدری؛ از شاهدان حادثه تروریستی امروز #کرمان_تسلیت #ایران_تسلیت 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@ganndo

📲🖤 هراس دارند از هر کسی که در مسیرِ رسیدن به او باشد… #کرمان_تسلیت #حاج_قاسم 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@ganndo