چه ها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم
#وحشی🍃
@Avaye_eshgh_313
زندانی تو بودم و مهتاب من چرا
باز امشب از دریچه زندان نیامدی
با ما سر چه داشتی ای تیره شب که باز
چون سرگذشت عشق به پایان نیامدی
#شهریار🍃
@Avaye_eshgh_313
عاشق آن است که دارد :
موی تورا
بوی تو را
چاک و پهلوی تورا...
منِ دیوانه چه گویم ،به که گویم؟
که ندارم حتی
تاری از زلف تورا...
بامداد.ش🌼
یکی از اعضای خوب کانال آوای عشق و گروه شعر و ادب پارسی 🍂
@Avaye_eshgh_313
فیزیکم خوب نیست.
اما تا آنجا که یاد دارم در کلاس نگفته اند رابطه مستقیم وجود دارد بین وزن و فاصله،
و ما هر چه دورتر شدیم از هم،نگاه هایت سنگین تر شد
#کاکا
یکی از اعضای خوب کانال آوای عشق و گروه شعر و ادب پارسی 🍂
@Avaye_eshgh_313
بی تو حتی برف و باران و زمستان، خوب نیست
نیمه شبها پرسه در شهر و خیابان، خوب نیست
گرچه میخندم ولی لبریزِ از درد و غمم
بیتو حتی دفتر و اشعار و دیوان، خوب نیست
عشق در یک دَم شده دردی به روی قلب من
رفتی و بعد از تو دیگر درد و درمان، خوب نیست
مینویسم تا که شاید یک شبی هم بشنوی
بازگردی در بَرم، مکر رقیبان، خوب نیست
شاعران رسواترین افراد کلِ عالماند
عشق آری بیگمان کتمان و پنهان، خوب نیست
ساکن قلبم شدی با من بمان تا صبحِ حشر
حال مالک گشتهای در سینه مهمان خوب نیست!
#بداهه
#نازنین_حاصلی
یکی از اعضای خوب کانال آوای عشق و گروه شعر و ادب پارسی 🍂
@Avaye_eshgh_313
گاهی هم باید زاویه دید را تغییر داد، باید آن طرف گود را هم دید..
تغییر داد افکار پوسیدهای که افراطیمان کردهاند؛ به خودمان بیایم و تفسیرهایمان را برای یکبار هم که شده تحلیل کنیم.
گاهی باید برای یافتن مسیر مثل قاصدک ها بود و برای لحظهای هم که شده رها کنیم تن خستمان را.
باید آنقدر در ایستگاه خستگی ها و خودسازی ها ماند تا به مقصد رسید.
گاهی باید به سمت مسیر نتازیم، بلکه آن را بسازیم.
شهید ابراهیم هادی میگویند : اول خودسازی و بعد جامعه سازی کنید.
و همین اشکال کار ماست، بدون اینکه خودمان را بسازیم، به ساختن دیگران پرداختهایم.
مشکل اینجاست که ما تفسیر خوب بودن را اشتباه متوجه شدهایم...
عادت کردهایم به کلاه شرعی سرخودمان گذاشتن!
#فاطمه_زهرا_رحیمی🍃
یکی از اعضای خوب کانال آوای عشق و گروه شعر و ادب پارسی 🍂
@Avaye_eshgh_313
دست مرا بگیر، که آب از سرم گذشت
خون از رُخم بشوی، که تیر از پَرم گذشت
سر بر کشیدم از دلِ این دود، شعلهوار
تا این شب از برابر چشمِ ترم گذشت
شوق رهاییام درِ زندانِ غم شکست
بوی خوشِ سپیدهدم از سنگرم گذشت
با همرهان بگوی: «سراغ وطن گرفت
هرجا که ذره ذرهی خاکسترم گذشت»
خورشیدها شکفت ز هر قطره خون من
هر جا که پارههای دلِ پرپرم گذشت
در پردههای دیدهی من، باغ گل دمید
نام وطن چو بر ورقِ دفترم گذشت
#فریدون_مشیری
#ارسالی
کاربر گروه شعر و ادب پارسی 🌼
@Avaye_eshgh_313
صـبح میجویم تو را در هستی و آفاق و شعر؛
تا که جان گیرد ز تو این صبح بیآغاز من...
@Avaye_eshgh_313
در طریق عشق، خار از پا کشیدن مشکل است
ریشه در دل میکند خاری که در پا میرود
#صائب_تبريزی
@Avaye_eshgh_313