گریه نکن فضه ببین حالم چه خوب است
زهرا همان زهرا فقط وقت غروب است
گریه نکن فکری به حال بچه ها کن
فکری به حال پر و بال بچه ها کن
فضه حواست باشد آنها کوچک هستند
سنی ندارند آه,خیلی کودک هستند
این بچه ها خیلی به من وابسته هستند
از بستر بیماری من خسته هستند
این بسترم را بعد مرگم جمع کن زود
تا زود یادشان رود مادر کجابود
این بسترم راجمع کن وقتی که رفتم
بال و پرم را جمع کن وقتی که رفتم
تاکید دارم که تو فکر بچه ها باش
فکر فضای خانه و آب و غذا باش
فکری به حال قلبشان که سوخته کن
فکری به حال چشم بر در دوخته کن
به مرتضی گفتم که در تعویض گردد
تا حال خانه دور از پاییز گردد
فضه,عزیزم خوب خانه را نظر کن
فکری برای حال آن دیوار و در کن
من شسته ام اما ببین دیوار پاک است؟
که دیدن یک لکه ی خون دردناک است
تاکید دارم خونی از من جانماند
از فاطمه چیزی در این دنیا نماند
فضه حسین و زینبم باهم عجینند
در شادی و غم هر دو باهم همنشینند
توبیشتر فکری بحال مجتبی کن
فکری برای رفتنش از کوچه ها کن
خیلی دلش ترسیده تنهایش نذاری
قلبش نگیرد با غم مادر نداری
او کوچه بامن بود دید آن ضربه ها را
آن ضربه های بیهوا با دست وپا را
گفتم فراموشش کن آخر مرد مادر
تنهاترین مرد غیور درد مادر…
فضه کمک کن یاد آن غمها نیفتد
در بین کوچه مجتبی تنها نیفتد
اما همین یک مطلب من جان فضه
بعد از من این دست من ودامان فضه
من به علی هم گفته ام فضه,حسین,آب
تاکید دارم باز هم فضه حسین, آب
او نیمه شبها تشنگی دارد همیشه
از تشنگی او اشک می باردهمیشه
بالاسرش هر شب ببر یک کاسه آبی
تا آب را نگذاشتی فضه نخوابی
دیگر کلام آخرمن یاور من
توبهترین بودی برایم مادر من
تنها همین یک غم برایم مانده تابوت
داغی به روی این دلم بنشانده تابوت
اسما برایم طرح تابوتی کشیده
که دور آن دیواره تا بالارسیده
تابوت اگر اینگونه شد… ممنونِ اسما
فضه تومیگویی علی میسازد آن را؟
•جواد دیندار
#فاطمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 ویژه #استوری
گر نگاهی به ما کند زهرا (س)
درد مارا دوا کند زهرا (س)
🎤 کربلایی #محمدحسین_پویانفر
🏴 #ایام_فاطمیه ◼️
🏴 #شهادت_حضرت_زهرا (س)
نماهنگ حلالم کن.mp3
1.99M
حلالم کن ک هرشب با صدای سرفه ام نخوابیدی... 🥺💔
#فاطمیه
#علیاکبرحائری
نماهنگ کلمینی.mp3
3.78M
یکمی حرف بزن علی ببینه
حرف رفتن نزن علی میمیره
#ایام_فاطمیه🏴
#مهدی_رسولی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یارالی زهرا ...💔🥀
🎙مهدی_رسولی
#فاطمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باوربکنم یا نکنم عزم سفر کردی ...💔🥀
🎙مهدی_رسولی
#فاطمیه
02fd2bdf-2584-4323-9b4a-7a55b47c5107.mp3
12.38M
قراربعدی ما کربلا زمان غروب
کنار رأس بریده خدانگهدارت ...💔🥀
🎙مهدی_رسولی
#فاطمیه
🥀
🏴 برای دل کودکی که گفت
کَلَّمِینی.... یا اُمّاه...
أَنَا إِبْنُکِ الْحُسَیْن 😭😭😭
#فاطمیه
.
.
نماهنگ ننه زهرا.mp3
2.78M
وصله ی چادرت، منم منم منم
فدات جوونیم آی... جوان ننم ننم...
😭😭
#حسین_ستوده
#فاطمیه
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوبت سنگِ لحدت رسیده . . 💔
#محمدحسینحدادیان
#فاطمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو خودت خواسته ای دارو ندارم باشی😭😭
#فاطمیه
#حَسَنجان...
تو چه دیدی در میان کوچه از دیوارها ..
هرچه میگردم به دور مرقدت دیوار
نیست !
#فاطمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 تموم شد
دیگه درد نمیکشه😭
🥀 غم از دست دادن مادر سخته...
خدا صبر بده به همگی، مخصوصا بچه سیدا .. 😭
#فاطمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 همسایه های بی وفا،
همونایی که براشون دعا میکردی
میگفتین اَلْجار، ثُمَّ الدّار...
یه مجلس ختم برات نگرفتن مادرجان...
آدم دردشو به کی بگه... 😭😭😭
#فاطمیه
همه چی تموم شد ،
دیگه خونهی بابا علی چراغ روشنی نداره ..
الان هر کدوم از بچه ها یه گوشهی خونه ،
روضهی مادر گرفتن ..
زینب برای مادرش که موهاشو شونه میکرد ، دلش تنگ میشه ..
حسن ، کوچه رو از یاد نمی بره ..
حسینم که ، وعدهی دیدار به گودال داره ..
بابا علی هم از امشب ، تنها مونسش چاه میشه ..
آخ غریب باباعلی .. 😭
.
#فاطمیه
Mara Dar Alame Zar - Mehrdad Maleki.mp3
2.66M
که در بازار غربت دست مادر را رها کرده ❤️🩹.
#فاطمیه
.
عاشقت شدم!
تو را از پدرت خواستگاری کردم و تو به من جواب مثبت دادی.
باهم ازدواج کردیم.
عاشقت بودم و توهم عاشقم بودی!
با اینکه خانمان کوچکو سادهو کاهگلی بود؛ اما عشقمان با شکوه و زیبایش کرده بود!
چند وقتی گذشت و صدای گریه های نوزادی مارا پدر و مادر کرده بود!
پسرکمان را باهم بزرگ میکردیم تا اینکه تو برایش خواهر و برادر آوردی!
در خانه با فرزندانمان بازی میکردم و تو سفرهی شام را پهن میکردی.
شبها برایشان قصه میخواندم و خود با قصه های تو به خواب میرفتم!
هر روز با امید دیدن رویت به خانه میآمدم و تو در را برایم باز میکردی.
یکروز با خوشحالی خبر دادی که باز هم پدر شدهام!
آنروز از ته دل باهم شادی کردیم!
خنده همیشه روی لبانت بود؛ تا اینکه پدرت از دنیا رفت.
تو خیلی بیتاب بودی، خیلی گریه میکردی اما آرامت میکردم.
دربارهی کودکی که قرار بود به دنیا بیاید با تو حرف میزدم تا غم پدرت را فراموش کنی...
حالت کمی بهتر شده بود، اما روزی در خانه نشسته بودیم که در خانهمان را میکوبیدند.
تو به پشت در رفتی ولی آنها دنبال من آمده بودند.
تعدادشان خیلی زیاد بود و من حریفشان نمیشدم اما باز هم
میخواستم با آنها بجنگم؛ ولی تو نگذاشتی و خودت را سپر ولایت کردی.
دَر خانه را آتش زدن و تو پشت در بودی.
طفلمان شش ماهه بود، یادت هست؟
تا به خود آمدم دستانم را بسته بودند.
در خانه به رویت افتاده بود و خونی که از زیر در میآمد من را نگرانتر میکرد!
جلوی چشمانم تو را زدند.
من شرمندهات شدم!
چند روزی گذشت و تو سخت بیمار بودی.
کودکمان سقط شده بود؛ اما تو بر روی من لبخند میزدی ولی من میدانستم که شبها تا صبح از درد گریه میکنی!
یادت هست حرف نمیزدم و به ترک دیوار های خانه خیره میشدم و تو میگفتی با من حرف بزن اما به دیوار ها خیره نشو؟!
من نمیتوانستم در چشمانت نگاه کنم؛ از تو خیلی خجالت میکشیدم...
یک روز بعد از چند ماه باز خودت در را برایم باز کردی فکر میکردم حالت خوب شده است؛ اما به غروب نکشیده بود که با چوب هایی که برای گهواره طفل به دنیا نیامدهمان بود
برایت تابوت میساختم.
به وصیت خودت، با دستان خودم غسلت دادم؛ کفنت کردم؛ نیمه شبی به آرامستان بردمت؛ برایت قبری کندم و تو و روح خودم را به خاک سپردم!
وحالا روبهروی اتاقت نشستهام و به
جای خالیت نگاه میکنم.
اشک چشمانم خشک شده است!
باورم نمیشود که دیگر نیستی...
مدام زیر لب میگویم:
_چقدر زود رفتی فاطمهی علی. چقدر زود رفتی تمام زندگیم. حالا من با این جماعت نامرد که جواب سلامم را هم نمیدهند چه کنم؟:)💔
#فاطمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوای مازندرانی...
#فاطمیه