eitaa logo
بچه حزب اللهی
5.8هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
7.1هزار ویدیو
19 فایل
🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 ⚜️کانال » بچه حِزبُ اللّٰهی 💛 فَإِنَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ الغالِبونَ💛 خبر وتحلیل کم ولی خاص . سیاسی ونظامی . داخلی وخارجی . جبهه مقاومت. 🌹 ادمین: @Pirekharabat313 تبلیغات: @Amirshah315 لینک کانال: @BACHE_HEZBOLLAHI
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘‍ زمان انتخاب است؛ کدام تفکر⁉️ ✍ایران حرم است @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشا به سعادتش/یک عمر نوکری و حال عاقبت بخیری سیاه پوشان ودر حال لبیک گویی یا حسین (ع) @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_پنجاه_هشتم🎬: مدتها بود که عموره در زندان به سر می برد بی آنکه به
🎬: عموره لبخندی زد و آغوشش را گشود انگار بوی بهشت از او جاری بود و گفت: من عموره ام، دخترکت، همان که از خدای یکتا دم زدم و دل در گرو مهر عبدالغفار نهادم و شما به جرم بندگی خدای یکتا و مهر نوح، از ترس مترفین و اشراف مرا در این اتاق حبس کردید تا از دنیا بروم. زمران که انگار گیج و منگ بود با لکنت پرسید: آ..آ...آخر چگونه ممکن است؟! و با اشاره به اتاق بزرگ محبس ادامه داد: تو به جز هوا در این اتاق، نه آبی برای نوشیدن داشتی و نه نانی برای خوردن، حتی اگر مورچه هم میبودی باید میمردی، چگونه هست که اینچنین سرحالی؟! این لباس های زیبا و این گلهای رنگارنگ و این صورتی که از جوانی و زیبایی و لطافت می درخشد حاصل کدام تغذیه و رسیدگی ست که من نمی دانم؟! عموره دستان پدر را در دست گرفت و گفت: مگر عبدالغفار نگفت که خدایی جز خدای یکتا وجود ندارد؟!مگر ندیدی قدرت خدایش را؟! زمران سرش را به نشانه تایید تکان داد و عموره لبخندش پررنگ تر شد و گفت: روزهای اول حبس، از پشت این در بارها فریاد زدم تا شما را آگاه سازم که در اشتباه هستید امیدوار بودم فریادهایم اثر کند و مرا ببخشید و از مرگی دردناک نجات دهید، اما شما گوشی برای شنیدن نداشتید. کم کم نیرویم تحلیل رفت و به جایی رسیدم که با مرگ فاصله ای نداشتم، درآن زمان فکری به ذهنم رسید، عبدالغفار تعاریف زیادی از خدایش می کرد و من به چشم خودم دیده بودم که چگونه با طنین صدای نبی خدا بتکده به لرزش افتاد و...پس رو به درگاه خدا کردم و دست توسل به آسمان بلند کردم و از خدای نوح کمک گرفتم و اینبار به مدد پروردگار امید بستم. حرفهای زیادی با خدا زدم و کم کم پلک چشم هایم روی هم آمد، در حالت اغما بودم که احساس کردم کسی قطرات آبی به صورتم می پاشد. نای باز کردن چشم هایم را نداشتم و فکر می کردم که آخر عمرم است و دچار توهم شده ام و لحظاتی بعد شیرینی عسل را در دهانم حس کردم، با تمام وجود آب دهانم را فرو دادم، گویی کسی عسل در دهانم ریخته بود و قوتی گرفتم و چشمانم را باز کردم، با دیدن مرد پیش رویم، ناخوداگاه از جا برخاستم و گفتم: یا نبی خدا! من مرده ام یا زنده؟! خواب می بینم یا بیدارم؟! عبدالغفار لبخندی زد و فرمود: تو‌کاملا بیدار و هوشیاری.... دو زانو در مقابل نوح نشستم و گفتم: چگونه تو را به این اتاق راه داده اند؟! چه کردی که مرا عفو کردند؟! نوح نگاه خیره اش را به زمین دوخته بود و گفت: تو از خدای یکتا کمک خواستی و من به امر خداوند به اینجا آمده ام، وقتی خداوند اراده کند تمام قفل ها باز و تمام حصارها برداشته میشود و من مأمورم تا تو در این زندان هستی هر روز برایت غذا و نوشیدنی بیاورم... عموره به اینجای حرفش که رسید لبخند شیرینی زد و گفت: از آن روز به بعد هر روز نوح برایم غذا می آورد و نه تنها غذا بلکه به من احکام دین و اعتقادات واقعی را آموزش میداد. عموره که انگار مستاصل شده بود دست پدرش را در دست گرفت و گفت: پدر! آیا دیدن این معجزه از جانب عبدالغفار برای تو کافی نیست تا به خدای او ایمان آوری و اجازه دهی من با او ازدواج کنم؟! و بعد بغضی شدید گلویش را گرفت و با لحنی گرفته گفت: نمی دانم امروز چرا نوح هنوز نیامده، من عاشق خدای او شدم و از عشق خدا به عشق او رسیدم، دلم برایش تنگ شده و با التماسی در نگاهش به زمران چشم دوخت و ادامه داد: پدر اجازه بده با نوح ازدواج کنم و همانند حوا که همسفر حضرت آدم شد، من هم همسفر و همراه پیامبری از پیامبران خدا شوم. زمران که هنوز حالت گیجی را داشت، خیره به عموره حرفی نمیزد در این هنگام صدای مادر عموره که لحظاتی بود به هوش امده بود و سخنان عموره را می‌شنید بلند شد و‌گفت: ای زمران! این معجزه بزرگ را نمی شود انکار کرد... زمران نفسش را محکم داخل کشید انگار میخواست این بوی بهشت را درون وجودش جاری سازد و گفت: من هم به خدای عبدالغفار ایمان آوردم، برخیز زن، برخیز باید بساط عروسی را فراهم کنیم، دیگر برایم مهم نیست ملا و مترفین چه می گویند، همانا خداوندی که یک سال عموره را از مرگ محافظت کرده تکیه گاه خوبی ست که به آن تکیه کنیم و ما را نیز محافظت کند در این هنگام مادر عموره کِل کشان از اتاق خارج شد. و خیلی زود خبر این معجزه بزرگ و عروسی عبدالغفار(نوح) با عموره دختر زمران دهان به دهان در بین شهر چرخید و همه خبردارشدند که چه رخ داده است. عموره با نوح ازدواج کرد تا همراه و دوشادوش او تبلیغ دین خدا را نماید و پاکی و صداقت این زن آنچنان زیاد بود که خداوند اراده کرده بود پیامبر بعد از نوح، حضرت سام از رحم عموره پای به این دنیا نهد و عموره هم همسر پیامبر باشد و هم مادر پیامبری دیگر.... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨🌕 @BACHE_HEZBOLLAHi
🔴سرلشگر پاسدار، احمد متوسلیان برای همیشه رفت. 🔹️امروز سالروز ربوده شدن حاج احمد متوسلیان عزیز ما است، 🌹ای احمد عزیز خدا می‌داند اشتیاق ما برای دیدن شما از اشتایق رسیدن نوزاد به آغوش مادرش بیشتر است، در این سال ها که در خصوص شما مطلب وتحلیل وتحقیق می کردیم بیشتر عاشق شخصیت حیدری و پر استقامتت شدیم ، مغزم هر چی میگفت نوشتیم ...اما قلبمان منتظر ات هست بیا احمد 🙏حاج احمد عزیز ببخشید که نتوانستیم آن منافقان که شما را دندان کرم خورده و یا عنصر نامطلوب نامیدند را از رده خارج‌کنیم، انشاءالله مانند خودت در راه نابودی صهیونیست ها قدم ور داشته باشیم. ⚠️متاسفانه این آخرین سکانسی است که از احمد متوسلیان داریم، بعد از اینکه سوار ماشین می‌شوند به تور ایست بازرسی می‌رسند درگیری لفظی پیش آمده باعث می‌شود شیر فتح المبین و طریق الی بیت المقدس از ماشین پیاده شود و با مامور فالانژیست درگیر شود و با ضرب گلوله به شهادت برسد، روایت دیگری هست مبنی بر اینکه همان شب آنها به شهادت رسیدند اما راوی داستان می‌گویید ماشین پشتی حاج احمد اینا شاهد تیر اندازی بود. 🔔همچنین خوب است نقل کنیم از ماجرای اسیر شدن یکی از بچه های تیپ ۲۷ در سوریه توسط اسراییل اشتباهی به جای حاج احمد ...!!خود وی روایت می‌کند که چگونه وی را شکنجه می‌کردند از شکنجه های روحی و جسمی و جمله معروف افسر عالی موساد، این احمد متوسلیان کیه؟ وی در ادامه گفت با گریه به شهید همت میگفتم کاش احمد دست اونا نیوفته، شهید همت نیز به گریه افتاده و میگفت بعد از احمد چه کنیم؟ 🙏واقعا بعد از رفتن احمد، کوه گم شد.. @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️🖊یکی از مهم ترین آزمون های هر کدوم از ماها داره زمانش میرسه 🔔برای چندمین بار میگیم اینبار رای به اقتصاد و معیشت و حجاب و فیلتر و این مسائل نمیدید اینبار برای اصل موجودیت نظام و انقلاب و کشور و جمهوری اسلامی دارید رای میدید ... ❌️شاید سخت ترین آزمون باشه ولی انتخاب اصلح به شدت واضح و مشخص 🙏کمتر از ۲۴ ساعت باقی مونده و هر چی در توان دارید بذارید برای انقلاب و نظام و کشور 🙏اوائل انتخابات هم در تحلیل و صحبتها گفتیم از حساسیت این انتخابات و دوم آزمون های ماست ... ⚠️اینایی که میگیم شعار و حرف قشنگ نیست، آیندتونه 👈همه چی دست خودتونه که حجم اتفاقات در داخل و خارج این کشور چطور باشه 📌در گیر خودمون و داخل باشیم ویا اقتدار جهانی و برقراری تمدن نوین اسلامی ✌️مسئله خیلی فراتر از چارتا مسئله اقتصادی و این چیزاست ... انتخاب درست لازمه ی حرکت به سوی پیروزی وشکوفایی واقتدار @BACHE_HEZBOLLAHi
✅ رییس جمهور امریکا جو بایدن خیلی وقته که کنار گذاشته شده و تنها بدل او در حال نشان داده شدن به رسانه ها میباشد ⚠️اینم تحلیل ونظر ما به زودی بایدن کنار میره و یک خانم جایگزینش میشه. @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🚨بازگست نابودگر مراقب باشید #بچه_حزب_اللهی @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازگشت نابودگر ۲ فقط جهت یاد اوری دوستان فراموش کار که الان میگن چرا گوشت گران شده ویا مرغ و مسکن و ماشین ..... ⭕️🖊در این دوقسمت نابودگر ۱ و ۲ به وضوح دیدید که اینها با عملکرد دقیق ونابودگر خود که همگی با برنامه واز پیش طراحی شده بود چگونه معیشت واقتصاد را نابود و پس از ان طرح بردگی نوین را در ایران استارت زدن )نابودی کارخانه ها ، نابودی هسته ای ، کشاورزی، فرهنگ وووووو..... ❌️پایه ها را ویران کردند ❌️کانون خانواده ها را تخریب کردن ❌️بیکاری . فقر وتهی دست شدن کارگران برای اجرای طرح بردگی نوین @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
بازگشت نابودگر ۲ فقط جهت یاد اوری دوستان فراموش کار که الان میگن چرا گوشت گران شده ویا مرغ و مسکن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️🖊شروع تحریم با خیانت دوستان آقای در مجلس بود و در ادامه با فریب دادن مردم برای برداشتن آن تحریم خود ساخته دولت تشکیل دادن تحریم را بر نداشتن و با خیانت ها و بحران سازی، هر روز یک کمبود و قحطی را به مردم می‌ چشاندند و می‌گفتند با تحریم ما نمیتوانیم کار کنیم ❌️ تشکیل یعنی تکرار دوباره این چرخه ، یعنی ما نمیتوانیم کار کنیم ، یعنی نمیگذارند ما کار کنیم ، یعنی دو باره قحطی پوشک ، شیر خشک ، قائله بنزین ، چاپ نکردن کارت ملی به خاطر تحریم، کمبود گوشت ،کمبود مرغ ، نبود دارو ، نبود واکسن به بهانه fatf، نبود قوطی رب گوجه ، دوباره ذلت دادن مردم با قضیه نفت در مقابل غذا و اینستکس ظریف ، کشته شدن مردم در صف های سبد کالا ، ربط آب خوردن به تحریم ، تعطیلی فناوری های فضایی و های تک کشور ، و ... خلاصه شکنجه دادن مردم برای پذیرش شکست و اجبار حاکمیت به مفت فروختن سرمایه های ملت به غربی ها 💬سخنان استاد حسن عباسی @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهتزاز بزرگترین پرچم فلسطین در جهان روی بام پایتخت ایران بزرگترین پرچم فلسطین در جهان طی مراسمی با حضور خانواده شهدای فلسطینی در برج پرچم ایران به مدت یک روز به اهتزار درآمد، @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ هوالحکیم لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم 🔸 همانند ۱۳۹۲ رأی ما به سعید انقلاب، برای دفع جبهه اشقیا، و زمینه سازی برای نیل به تمدن اسلامی. 💚ان شاء الله همراه با تمامی بزرگان انقلاب وخانواده شهدای مدافع حرم ، وطن وانقلاب اسلامی ایران ....💖...‌. @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیا شما دکترخاموشی را می شناسید؟ در بیمارستان قلب شهید رجایی، جراح قلبی حضور داشت که به دکتر خاموشی مشهور شده بود. او در هفته بیش از چهار بیمار قلبی را جراحی می کرد اما از هر سه جراحی فقط یک جراحی موفق بود و از هر سه بیماری که زیر دست او می رفتند یک نفر برای همیشه از درد و رنج بیماری قلبی راحت می شد و صدای ناله اش خاموش و به رحمت خدا می رفت. او کسی نبود جز دکتر مسعود پزشکیان جراح قلب که به همین دلیل قرارداد همکاری او با بیمارستان شهید رجایی بخاطر شکایت های مکرر مردم لغو شد. @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨توایکه دست اویز بازی قدرت دیگران شدی ⭕️دست پیرمرد ۷۰ ساله را میگیرند و میکشند ظاهراً پزشکیان نه احترامی میان آن‌ها دارد نه جایگاهی ⚠️این وابستگی و نداشتن پرستیژ و جایگاه برای یک رئیس جمهور،حق ما مردم ایران نیست... ❍     @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
#روایت_انسان #قسمت_پنجاه_نهم🎬: عموره لبخندی زد و آغوشش را گشود انگار بوی بهشت از او جاری بود و گفت
با توجه به اهمیت این قسمت داستان روایت انسان ورفع خستگی وارامش قلب دوستان ودوری از استرس این ایام در موضوع انتخابات منتظر باشید ✌️قسمت بعدی داستان تا لحظاتی دیگر بارگذاری میشود ارادتمند شما خوبان کانلا بچه حزب اللهی هستیم ❤️🌹🌹🌹🌹🌹 التماس دعا @Pirekharabat313 @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
با توجه به اهمیت این قسمت داستان روایت انسان ورفع خستگی وارامش قلب دوستان ودوری از استرس این ایام د
🎬: حضرت نوح پس از ۹۵۰ سالی که تمام تلاشش را کرد تا قومش را به دین خدا دعوت کند، اینک با بدنی پر از زخم در محضر خدا بود و خاطرات گذشته را در ذهنش مرور می کرد، او با عموره ازدواج کرد و حاصل این ازدواج به دنیا آمدن «سام»بود، عموره اولین کسی بود که به حضرت نوح ایمان آورد و در راه تبلیغ دین خدا همراه و دوشادوش نوح تلاش می کرد اما نوح همسر دیگری نیز اختیار کرده بود که از او‌ نیز پسری به نام«کنعان» داشت، اما هر چه که سام با ایمان و اعتقاد محکم بود، کنعان بی ایمان و ظاهربین بود و کنعان و مادرش در ظاهر، سخن نوح را می پذیرفتند اما در باطن با نوح و اعتقاداتش مخالف بودند و عناد می ورزیدند. نوح آه کوتاهی کشید و رو به درگاه خدا نمود و فرمود: حال که نهصدو پنجاه سال زحمت کشیدم و جز یاران اندکی نصیبم نشد، شما می فرمایید که دیگر امیدی به هدایت قومم نیست، پس چه باید بکنم؟! آیا رسالت من در همینجا تمام است؟! خداوند بوسیله فرشته وحی به او فرمود: ای نوح! لازم نیست دیگر برای هدایت قومت تلاش کنی، دیگر وظیفه ای در این زمینه نداری و من مأموریتی دیگر بر عهده ات می گذارم، تو باید تمام تلاشت را برای انجام مأموریت دوم که متفاوت با ماموریت اولت هست انجام دهی. نوح در فکر فرو رفت و سوال پرسید: این چه مأموریتی ست که متفاوت است؟! خداوند فرمود: تو از این لحظه مأموری تا کشتی عظیمی بسازی، البته این کشتی تحت نظر من باید ساخته شود، ساخت این کشتی با تمام کشتی هایی که تا به حال در دنیا دیده ای و ساخته شده است، بسیار متفاوت است، نه بادبان دارد و نه پارو و...کشتی اعجاب انگیز که بر اساس طرح و نقشه ای که منِ خداوند به تو می آموزم باید بسازی... نوح سر تعظیم فرود آورد و فرمود: ای خداوند حکیم! هر امری نمایی همان کنم، فقط قبل از شروع به ساخت کشتی از تو تقاضایی دارم، ای پروردگار مهربان! از تو می خواهم اگر می شود قوم گنهکار مرا ببخشی و یکبار دیگر به من فرصت دهی تا به سوی آنان روم و آنها را به راه الله بخوانم، شاید این بار به خود آیند و آرام تر زمزمه کرد: قلبم از اندوه میگیرد اگر عذاب بر ایشان نازل شود. در این لحظه خداوند به او الهام فرمود: ای نوح! دیگر مرا نسبت به انسان های ظالم خطاب نکن و از من درخواست آمرزش آنها را نکن چرا که آنها جزو غرق شدگان خواهند بود. حال دستور خداوند به نوح ابلاغ شده بود و فرشته وحی به آسمان بازگشت. نوح دستی به زانویش گرفت و از جا برخاست و از شدت ضرباتی که بر بدن مبارکش فرو آمده بود لنگ لنگان به سمت چشمه رفت، در این هنگام یارانش به سوی او شتافتند. آنها می دانستند که نوح با خدایش خلوت کرده و فرشته خداوند بر او نازل شده و فکر می کردند اینک زمان همان فرج و گشایشی ست که نوح بارها و بارها از آن سخن گفته بود. یکی از یاران جلو آمد و گفت:.... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨ @BACHE_HEZBOLLAHi