eitaa logo
بچه حزب اللهی
5.8هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
7.6هزار ویدیو
21 فایل
🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 ⚜️کانال » بچه حِزبُ اللّٰهی 💛 فَإِنَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ الغالِبونَ💛 خبر وتحلیل کم ولی خاص . سیاسی ونظامی . داخلی وخارجی . جبهه مقاومت. 🌹 ادمین: @Pirekharabat313 تبلیغات: @Amirshah315 لینک کانال: @BACHE_HEZBOLLAHI
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بچه حزب اللهی
اصول انقلاب همان چیزهایی است که در وصیّت‌نامه‌ی امام و در بیانات امام وجود دارد؛ اینها پایه‌ها و ستونهای انقلاب است -رهبر انقلاب - @BACHE_HEZBOLLAHi
پنتاگون: حمله ایران به اسرائیل تا ۴۸ساعت آینده انجام خواهد شد پنتاگون :ما این حق را برای خود محفوظ می داریم که در صورت حمله به نیروهای ما در عراق یا سوریه در زمان و مکانی که انتخاب می کنیم پاسخ دهیم. ⭕️🖊به این میگن قانون جنگل !!.. برای خودشون حق قائل میشن برای پاسخ ولی در مقابل ایران اجازه دفاع و گرفتن انتقام نداره باید خویشتن داری کنه وهر غلطی دوستداشت اسراییل بکنه @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
پنتاگون: حمله ایران به اسرائیل تا ۴۸ساعت آینده انجام خواهد شد پنتاگون :ما این حق را برای خود محفوظ
رئیس شورای اروپایی: ایران باید رفتارهای نادرست خود در خاورمیانه را تصحیح کند تا اروپا با این کشور روابط خوبی داشته باشد. ⭕️🖊نه بابا ..°.. @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پیام قسام به نیروهای دشمن: سرزمینم برای شما حرام است، حتما خواهید رفت 🔻 قسام خطاب به متجاوزان؛ جلیقه ضدگلوله به کارتان نمی‌آید کلاه‌خود به دردتان نمی‌خورد امیدی برای شما نیست، این سرنوشت شماست. @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🌹:شاهزاده ای در خدمت قسمت سی و نهم🎬: عبدالله بن سلام نگاهی به جمع پیش رویش کرد و ادامه داد: در ای
🌹: شاهزاده ای در خدمت قسمت چهل و یکم 🎬: وقت اذان صبح بود،فضه از اتاقش بیرون آمد تا برای نماز آماده شود ، دلش پیش حسین بود که تا ساعتی قبل بر بالینش حضور داشت و او در تب می سوخت. کاری از دستشان بر نمی آمد ، علی و فاطمه نذر کردند که حسین شفا پیدا کند و آنها سه روز روزه بگیرند. فضه هم در این نذر سهیم شد و او هم در دلش همین نذر را تکرار کرد، آخر حسین جان عالم است و جان فضه به جان این کودک زیبا بسته و وابسته است. فضه وضو گرفت و آرام تقه ای به درب زد ، علی علیه السلام به مسجد رفته بود و فاطمه سلام الله علیها با قامتی آسمانی در کنار بستر حسین به نماز ایستاده بود ، نماز شب ، نمازی که هیچگاه از این خانواده فوت نمی شد. فضه آرام لنگهٔ درب اتاق را باز کرد و بیصدا ، مانند نسیمی سبکبال خود را به داخل اتاق کشانید . نگاهی به حسین انداخت...به نظرش چهرهٔ این کودک آسمانی تغییر کرده بود ، به طرف طاقچه اتاق رفت و فانوس را برداشت تا در نور فانوس ،بهتر ببیند. کنار بستر حسین زانو زد ، رنگ رخسار حسین برگشته بود ، فضه به آرامی دستش را روی پیشانی او‌ گذاشت و چون دید بدن کودک سرد است ،لبخندی روی لبش نشست . آرام خم شد و بوسه ای از گونهٔ سفید او گرفت و زیر لب قربان صدقه اش می رفت . انگار حسین هم به فضه مهری در دل داشت. هنوز فضه سرش را بالا نگرفته بود که حسین پلک هایش را نیمه باز کرد و گفت :آ...آ...آب... فضه با هیجانی زیاد کوزه کنار بستر را برداشت و کمی آب در لیوان سفالین ریخت و همانطور که زیر لب می گفت : الهی فدای لب تشنه ات شوم ، الهی به قربان این صدای مظلومت شوم، الهی به قربان این چهره آسمانی ات شوم ، بفرما اینهم آب گوارا.. سپس یک دستش را به زیر سر حسین برد و همانطور که او را به آغوش می کشید ، جرعه جرعه آب به گلویش می ریخت. در این هنگام احساس کرد عطر بهشتی از پشت سرش بلند شده و فهمید که زهرا سلام الله علیها در کنارش است و با خودش بوی بهشت را آورده.... فضه همانطور که کل صورتش از شادی می خندید رو به بانوی خانه ، با صدایی لرزان گفت : ببینید...ببینید گل پسرم تبش قطع شده... حسینم شفا پیدا کرده.... 🌨💦🌨💦🌨💦🌨 شاهزاده ای در خدمت قسمت چهل و دوم 🎬: و براستی حسین شفا پیدا کرده بود و حالا نوبت ادای نذر بود ، کل خانواده و حتی فضه هم در این نذر سهیم شدند .. سه روز روزه شکرانهٔ شفای حسین کوچک... اولین روزهٔ نذریشان داشت به افطار نزدیک می شد ، علی علیه السلام که ساعتی قبل از خانه بیرون رفته بود، با دستی پر به خانه برگشت . فضه دوان دوان خود را به مولایش رسانید و جوهایی را که او آورده بود در بغل گرفت و به طرف آسیاب دستی رفت تا مشغول آرد کردن شود. صدای آسیاب که بلند شد ، فاطمه سلام الله علیها نیز خود را به او رساند و فرمود : فضه جان ، شما جوها را آسیاب کن و من هم هیزم و تنور را آماده می کنم تا پس از آماده شدن خمیر قرصی نان برای افطار بپزیم. روز کم کم در پشت کوه های سر به فلک کشیده ، پنهان می شد که افطار این خانوادهٔ ملکوتی هم آماده شد. سهم هرکس مقداری نان جو برای افطار بود. سفره پهن شد و همه بر سر آن نشستند، هنوز هیچ‌کس دست به نان ها نزده بود که کسی درب خانه را زد. فضه خود را به درب رساند و آن را گشود و پشت درب فقیری را دید که گویی به بوی نان تازه به آنجا کشیده شده بود . تا فضه از زننده درب گفت ، فورا و بی تعلل هرچه در سفره بود را به آن فقیر دادند و فضه هم به تبعیت از بانویش و اهل خانه ، سهم افطارش را به آن فقیر بخشید. مرد تهی دست خوشحال از گرفتن نان‌تازه که عطر بهشت را می داد ، از درب خانه فاصله گرفت ، او نمی دانست که همین نان جو تمام خوارکی موجود در خانه بوده و اهل خانه هم از صبح روزه دار بودند و لب به آب و غذا نزده اند‌ آن شب ، ساکنان خانهٔ مولا علی روزه شان را با آب باز کردند و شکر خداوند نمودند. روز دیگر رسید و باز همه روزه دار بودند، از جوهای آرد شده ، سهمی را برای امروز گذاشته بودند .فاطمه سلام الله علیها با دستان مبارکش خمیر می نمود و فضه هم آتش تنور را به پا می کرد... باز هم روز به غروبش نزدیک می شد و در تقدیر این خانه نوشته شده بود تا واقعه ای دیگر رخ دهد...تا دوباره به بهانهٔ این واقعه...خداوند عشقش را به علی و اولاد او جار بزند و بازهم آیه های قران بود که با علی معنا می گرفت و علی بود که در آیه های قرآن نمایان می شد... ادامه دارد... 🖍 به قلم :ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @BACHE_HEZBOLLAHi
🔴پیروز رو یادتونه؟ با تولدش جشن ملی و با مرگش ماتم ملی شده بود الان ۶ توله یوز بدنیا اومد و برای هیچکس مهم نیست... 🔷رسانه اینجوری جهت دهی میکنه چی مهم باشه چی نباشه، حالا راحت تر شعر شروین را درک میکنیم برای پیروز و خطر انقراضش 🔷تک تک بیت این شعر قراره اجرایی بشه، به نظر شما اکسپلور اینستاگرامی که تا نخواهد یه محتوا پخش نمیشه، اجازه می‌ده یه ویدیو ۴۰ میلیون بازدید بگیره؟ آیا این شعر الکی نوشته شده یا صرفا جهت اعتراض ؟ ماجرا بسیار فراتر از یک شعر اعتراضی است @BACHE_HEZBOLLAHi
⭕️🖊در مورد بحث اتمی بودن یه نکته ای باید گفته بشه. 🔔اعلام این کار اشتباه هست حتی اگه ما مسلح هستیم، مسئول شبکه العالم وقتی اومد این بحث رو مطرح کرد از یه نهاد امنیتی حتی تذکر گرفت. ‼️یعنی چی ؟ 👈یعنی آقا ساکت باش، اینا میخوان با همین بحث ها که ما اتمی هستیم ایران رو تحت حمله همه جانبه قرار بدهند، دقیقا همون بلایی که سر عراق آوردند. ‼️گیریم ما اتمی شدیم، آیا اعلامش جز تو زمین آمریکا بازی کردن و تکمیل پروژه صهیونیست ها مبنی بر اینکه ایران اتمی هست و کل جهان باید بهش حمله کنند نیست ؟ 📌بحث مسلح شدنش هم باید بدونید، ما فاصله مون تا این کار یه دستوره همین وگرنه زیر ساخت هاش تماما آماده است، بحثی که میمونه و الان توسط تیم های تحقیقاتی داره شکل میگیره و از همه چی مهم تره .... دفاع اتمی هست. 👈یعنی در برابر موشک های اتمی بشه دفاع کرد، حالا یه سری طرح ها مثل زدن موشک خارج از جو یا... هست. @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_یازدهم🎬: کاهن شاه دوباره جلسه فوق العاده برگزار کرده بود و می
🎬: به حضرت صالح خبر دادند که موعد مباهله فرا رسیده و خودش را جلوی کوه بزرگ که ورودی شهر واقع شده برساند. حضرت صالح با جمعی از مریدان و مسلمانان که سر به آستان پروردگار یکتا گذارده بودند و طوق بندگی خداوند بی همتا را برگردن نهاده بودند، در پیشگاه کوه به جمع کاهنان و هفتاد نفر از بزرگان شهر که هر کدام مهتر قوم خود بود پیوستند. با ورود حضرت صالح، کاهن شاه از جای برخاست و رو به جمع گفت: ای بزرگان شهر و برگزیدگان قوم بزرگ ثمود! همانطور که می دانید، صالح خدای ما را خدای پست و ناچیز می خواند، خدایی که جلوی صالح لب به سخن نگشود و ما خوب می دانیم، چون خدایان، صالح را لایق سخن گفتن نمی دانستند، با او سخن نگفتند اما صالح این موضوع را علم کرده و خدایان ما را تهی از هر چیز و خالی از قدرت و اعجاز می داند و حالا ما می خواهیم خدای صالح را بیازماییم و درخواستی می کنیم تا بدانیم صالح راستگوست یا دروغگو... در این هنگام حضرت صالح قدمی پیش نهاد و فرمود: ای مردم! کاهن شاه و دیگر کاهنان خوب می دانند که بت ها جز سنگ و‌چوب نیستند، سنگ و‌چوبی که شما با دستان خود تراشیده اید و هیچ قدرتی ندارند و قدرت مطلق و اله یکتا کسی جز خدای نادیده و پروردگار یکتا، آن حی لایموت نمی باشد، اما برای شما واقعیت راذنمی گویند چرا که دنیایشان در گروه بت و بت پرستی ست، حال شما درخواستتان را بگویید و اگر درخواستتان اجابت شد، باید به خدای یکتا و حقانیت صالح، که پیامبر آن قادر داناست ایمان اورید، وگرنه به هلاکت خواهید رسید. همه جمع پیش رو، سخنان صالح را شنیدند و اذعان کردند اگر معجزه ای بزرگ ببینند، به خدای صالح ایمان می اورند. در این زمان کاهن شاه نگاهی به حضرت صالح کرد و بعد با اشاره ای به کوه گفت: ای صالح! ما از تو می خواهیم که از خدایت درخواست کنی تا شتری سرخ موی ماده و آبستن از دل این کوه بیرون اورد. بزرگان قوم ثمود با شنیدن این درخواست متعجب شدند، چرا که خواسته کاهن شاه، بسیار سخت بود که هیچ کس قادر به انجام ان نبود. حضرت صالح بار دیگر نگاهی به جمع نمود و فرمود: من به درگاه خداوند خواسته تان را عرضه میدارم و شما عهدی را که الان بستید فراموش نکنید و سپس دستانش را به درگاه خداوند بلند کرد و زیر لب مشغول راز و نیاز با خدا شد. هنوز لحظاتی از بالا بردن دست های حضرت صالح نگذشته بود که بادی وزیدن گرفت و سپس صدای شکستن سنگ های سهمگین بلند شد و ناگهان در بین تعجب همگان، کوه عظیم پیش رو از هم شکافته شد و سر شتری سرخ موی از بین شکاف نمایان شد. کلهٔ شتر آنچنان بزرگ بود که نوک کوه در مقابل آن سنگ ریزه ای کوچک محسوب میشد و بعد کم کم دیگر اندام شتر از بین کوه پدیدار شد. شتری بسیار عظیم الجثه در مقابل کاهن شاه و هفتاد مهتر قوم ثمود قرار گرفت. دهان تمام جمع از تعجب باز مانده بود، اما این مردم لجوج که عمری بت های بی جان را پرستیده بودند و بندگی ابلیس کرده بودند، به جای تصدیق صالح، باز از او درخواست دیگری کردند... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕 @BACHE_HEZBOLLAHi