بچه حزب اللهی
📚:#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_شانزدهم🎬: حضرت ابراهیم هراسان از خواب بیدار شد، اسماعیل
📚:#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_هجدهم🎬:
حضرت ابراهیم همانطور که خواسته فرزندش بود، لباس او را از تن بیرون آورد، دست و پای ایشان را با طنابی محکم بست .
برای آخرین بار نگاهی پر از مهر بر چهره زیبای اسماعیل نمود، او باید از این جوان رعنا دل می کند و دل را در گرو مهر پروردگارش محکم تر گره می زد.
اسماعیل را به صورت روی ریگهای بیابان حجاز خوابانید، خنجری را که تازه تیز کرده بود بر گلوی اسماعیل گذاشت و محکم کشید اما گلوی اسماعیل بریده نشد و خونی جاری نشد.
حضرت ابراهیم خنجر را بالا آورد یک آن فکر کرد نکند خنجر را اشتباها بر عکس گرفته، دوباره خنجر را از این دست به دست دیگر داد و باز برگلوی اسماعیل و محکم تر از قبل کشید، اما باز هم هیچ اتفاقی نیافتاد و خونی جاری نشد و دوباره و دوباره و دوباره کشید، حضرت ابراهیم آنقدر خنجر را کشید که اثر خنجر بر گلوی اسماعیل ماند اما گلوی او بریده نشد.
ابراهیم که گمان می کرد خطایی از او صادر شده که خداوند این قربانی را از او نپذیرفته و برای همین موضوع خنجر بر گلوی اسماعیل اثر نمی کند با پریشان حالی خنجر را به طرفی پرت کرد به طوریکه تیزی خنجر تخته سنگ را به دو نیم کرد و ابراهیم سر به آسمان بلند کرد و فرمود: خنجر آنچنان تیز بود که سنگ را دو نیم کرد پس چرا گلوی اسماعیل را نبرید؟! خداوند من از هر اشتباهی مرتکب شدم که باعث شده این ذبح را از من نپذیرید به درگاهت توبه می کنم و اشک از چشمان مبارکش سرازیر شد.
در این هنگام فرشته وحی بر حضرت ابراهیم نازل شد و فرمود: ای ابراهیم تو امری را که در رؤیا به تو دستور داده شد با درستی به انجام رساندی و برای امر خداوند دل از فرزند دلبندت کندی و از این امتحان سخت سربلند بیرون آمدی و بدین سبب خداوند اراده کرده مقام «امامت» را که بالاتر از مقام نبوت است به تو عنایت کند
و سپس قوچی از پشت سر ابراهیم پیش آمد و خداوند امر کرد که امروز این قوچ را قربانی کن اما در روزگاری دیگر از تو ذبحی عظیم به سمت درگاه خداوند روانه خواهد شد
ابراهیم با حالت سوالی سری تکان داد و فرمود: آن ذبح عظیم چیست و فرشته وحی از ابراهیم پرسید...
ادامه دارد...
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_نوزدهم🎬:
خداوند می خواست به سوالات ابراهیم پاسخ دهد، پاسخی که در طول اعصار و سالیان دراز و تا دنیا دنیاست، بر تارک هستی بدرخشد پس از ابراهیم سوال نمود: ای ابراهیم! آیا تو خودت را بیشتر دوست می داری یا مظهر تامه کلمات الهی همانکه اراده خداوند بر آن است خاتم انبیاء شود و شجره امامت تا قیام قیامت از او پا بگیرد؟!
ابراهیم لبخندی محو روی لبانش نشست و فرمود: خوب واضح است، من، محمد را از جان خود بیشتر دوست می دارم و او را عزیزتر می دانم.
خداوند باز سوال فرمود: آیا فرزندان محمد که مظهر کلمات الهی هستند را بیشتر دوست می داری یا فرزندان خودت را؟!
و باز ابراهیم پاسخ داد: من فرزندان محمد را بیشتر از فرزندان خودم و حتی عزیزتر از جان خودم می دانم.
خداوند سوال فرمود: ای ابراهیم! اگر فرزند تو اکنون به دست تو ذبح شود عظیم تر است یا اینکه فرزند آن پیامبر ختمی به دست شقی ترین افراد در بیابانی دور از وطن و تشنه لب ذبح شود عظیم تر است؟ و آیا قربانی فرزند تو عبادتی بزرگتر است یا قربانی فرزند رسول خاتم عظیم تر است؟
ابراهیم فرمود: اگر فرزند محمد ذبح شود قربانی او عظیم تر است.
در این هنگام حضرت جبرئیل با لباس عزا بر ابراهیم نازل شد و فرمود: ای نبی خدا به تو خبر می دهم از روزی که نواده فرزندت اسماعیل، در صحرایی پر از بلا بین دو نهر آب در حالیکه تشنه لب است زنده زنده ذبح می شود.
اگر تو امروز بر اسماعیل مهر داشتی و خنجر بر گلوی اونهادی، در آن روز یکی از شقی ترین روزگار با قساوتی شدید از قفا خنجر به گلوی حسین می گذارد و حسین در پیش چشم خواهرش آنقدر دست و پا می زند که از نفس می افتد.
جبرئیل باز روضه کربلا می خواند و ابراهیم بر مظلومیت آل طه اشک می ریخت، جبرئیل می گفت و ابراهیم ضجه می زد، ابراهیم آنچنان بر حسین گریه نمود که به حالت اغما افتاد و در این هنگام خداوند به او بشارت داد که به واسطه این عزاداری تو بر ذبح عظیم و امتحان تو در مورد فرزندت اسماعیل ذبیح الله، به تو مقام امامت را عطا فرمودیم و حال از جای برخیز که خداوند امر نموده تا تو با کمک فرزندت اسماعیل کاری بزرگ انجام دهید
و خداوند اراده کرده بود که از ابراهیم دو شجره پا بگیرد، اول شجره بنی اسماعیل و دوم شجره بنی اسحاق(بنی اسرائیل) که شجره بنی اسماعیل شجره خالده است و تا قیام قیامت ادامه دارد و همیشه حجتی ازاین شجره می بایست بر روی زمین باقی باشد تا مدار آرامش زمین قرار گیرد و شجره بنی اسرائیل شجره ای تامه بود و در جایی نسل نبوت از آن قطع میشد و خدواند اراده کرده بود که شجره بنی اسرائیل، راه را برای ظهور و بروز بنی اسماعیل هموار کنند و مردم