eitaa logo
بـوی پــلاڪ🥀❤️
274 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
88 فایل
°• ❀﷽ _چرا پلاک نداری؟ +آخه گمنامی آرزومه . همھ چیزصلواتیست |میهمان شهدا هسٺیم| خادماݧ‌تبادلاٺ📨: 📋| @BoYE_PELAK313 لینک ناشناس🌱 https://abzarek.ir/service-p/msg/1031230
مشاهده در ایتا
دانلود
: گُناهى کِہ تُو را پَشیمان کُند،بِهتَر أَز کارِنیکى أَست کِہ تُو را بِہ خُودپَسَندی وا دارَد... {نَہجُ‌الْبَلاغِہ،حِکمَتِ۴۶} @montazer_shahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر ۸ ساله شهید فاطمیون که مثل دردانه اباعبدالله بعد از اینکه فهمید پدرش چطور شهید شده پر کشید و رفت پیش باباش😭 @montazer_shahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
متن زیارت عاشورا: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، وَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللهِ وَابْنَ ثارِهِ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، یا اَباعَبْدِاللهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَعَلى جَمیعِ اَهْلِ الاِْسْلامِ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِى السَّمواتِ، عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ، فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ، وَاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتى رَتَّبَکُمُ اللهُ فیها، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ، وَلَعَنَ اللهُ الْمُمَهِّدینَ لَهُمْ بِالتَّمْکینِ مِنْ قِتالِکُمْ، بَرِئْتُ اِلَى اللهِ وَاِلَیْکُمْ مِنْهُمْ، وَمِنْ اَشْیاعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ وَاَوْلِیآئِهِم، یا اَباعَبْدِاللهِ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ، وَلَعَنَ اللهُ آلَ زِیاد وَآلَ مَرْوانَ، وَلَعَنَ اللهُ بَنى اُمَیَّةَ قاطِبَةً، وَلَعَنَ اللهُ ابْنَ مَرْجانَةَ، وَلَعَنَ اللهُ عُمَرَ بْنَ سَعْد، وَلَعَنَ اللهُ شِمْراً، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ، بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى، لَقَدْ عَظُمَ مُصابى بِکَ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اَکْرَمَ مَقامَکَ وَاَکْرَمَنى بِکَ، اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمام مَنْصُور مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى عِنْدَکَ وَجیهاً بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، یا اَبا عَبْدِاللهِ، اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلى اللهِ وَاِلى رَسُولِهِ، وَاِلى اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَاِلى فاطِمَةَ، وَاِلَى الْحَسَنِ وَاِلَیْکَ بِمُوالاتِکَ، وَبِالْبَرآئَةِ مِمَّنْ اَسَسَّ اَساسَ ذلِکَ، وَبَنى عَلَیْهِ بُنْیانَهُ، وَجَرى فى ظُلْمِهِ وَجَوْرِهِ عَلَیْکُمْ، وَعلى اَشْیاعِکُمْ، بَرِئْتُ اِلَى اللهِ وَاِلَیْکُمْ مِنْهُمْ، وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللهِ، ثُمَّ اِلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُمْ وَمُوالاةِ وَلِیِّکُمْ، وَبِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْدآئِکُمْ وَالنّاصِبینَ لَکُمُ الْحَرْبَ، وَبِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ، اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ، وَوَلِىٌّ لِمَنْ والاکُمْ، وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداکُمْ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اَکْرَمَنى بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِیآئِکُمْ، وَرَزَقَنِى الْبَرآئَةَ مِنْ اَعْدآئِکُمْ، اَنْ یَجْعَلَنى مَعَکُمْ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، وَاَنْ یُثَبِّتَ لى عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْق فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، وَاَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَاللهِ، وَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارى مَعَ اِمام هُدىً ظاهِر ناطِق بِالْحَقِّ مِنْکُمْ، وَاَسْئَلُ اللهَ بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَکُمْ عِنْدَهُ، اَنْ یُعْطِیَنى بِمُصابى بِکُمْ اَفْضَلَ ما یُعْطى مُصاباً بِمُصیبَتِهِ، مُصیبَةً ما اَعْظَمَها وَاَعْظَمَ رَزِیَّتَها فِى الاِْسْلامِ، وَفى جَمیعِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى فى مَقامى هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَرَحْمَةٌ وَمَغْفِرَةٌ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَمَماتى مَماتَ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَللّهُمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَیَّةَ، وَابْنُ آکِلَةِ الاَْکبادِ، اَللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ، عَلى لِسانِکَ وَلِسانِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، فى کُلِّ مَوْطِن وَمَوْقِف وَقَفَ فیهِ نَبِیُّکَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، اَللّـهُمَّ الْعَنْ اَبا سُفْیانَ وَمُعوِیَةَ وَ یَزیدَ بْنَ مُعاوِیَةَ، عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدینَ، وَهذا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیاد وَآلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِ، اَللّـهُمَّ فَضاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ مِنْکَ وَالْعَذابَ، اَللّـهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ فى هذَا الْیَوْمِ، وَفى مَوْقِفى هذا وَاَیّامِ حَیاتى، بِالْبَرآئَةِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ، وَبِالْمُوالاتِ لِنَبِیِّکَ وَ آلِ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمُ اَلسَّلامُ * سپس صد مرتبه مى گویى: اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ مُحَ
مَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَآخِرَ تابِع لَهُ عَلى ذلِکَ، اَللّـهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ، وَشایَعَتْ وَبایَعَتْ وَتابَعَتْ عَلى قَتْلِهِ، اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً * آنگاه صد مرتبه مى گویى: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ * سپس مى گویى: اَللّـهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِم بِاللَّعْنِ مِنّى، وَابْدَأْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثّانِىَ وَالثّالِثَ وَالرّابِعَ، اَللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً، وَالْعَنْ عُبَیْدَ اللهِ بْنَ زِیاد وَابْنَ مَرْجانَةَ وَعُمَرَ بْنَ سَعْد وَشِمْراً، وَآلَ اَبى سُفْیانَ وَ آلَ زِیاد وَ آلَ مَرْوانَ اِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ * آنگاه به سجده مى روى و مى گویى: اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَالشّاکِرینَ لَکَ عَلى مُصابِهِمْ، اَلْحَمْدُ للهِِ عَلى عَظیمِ رَزِیَّتى،اَللّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ، وَثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْق عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ، اَلَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ
ختم صلوات امروز بہ نیت: شهید خلیلی |ارسال صلوات‌ها بھ نشونےِ: ♡ @zeinabi82 ♡ |جمع صلـوات تلاوت شده:
👌 ⁉️چقدر شبیه حضرت عباسی برای امام زمانت؟! مهدی منتظر است؛ظهور کنیم..🙃 🖤 @montazer_shahadat313
∞ـــــو❤️🌸 دستمال‌آرزوهایـم‌رافشــردم فقط‌‌³قطـره‌چڪید:💧 1_اربعیــن ...🏴 2_پاۍپیـاده...👣 3_کربــلا ...💔|••| ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ💔 *‌‎‎
...!🤔 یڪ جاسوس 👤اسراییلے اجیر شد چمراݩ 🕊رو ترور کنہ بعداز یڪ هفتہ تعقیب👀 و مراقبٺ ❤️ رفتار و کردار شهید چمراݩ شد. انصافاً یڪ هفتہ مراقب ما باشن چطورمیشہ؟!🤔 عاشق دیݩ و مذهب ما میشݩ یا...؟! 🥀 ...!؟ 🖤 @montazer_shahadat313
من این ڪد را به شما بدهم ڪه هر ڪس بخواهد به آقا نزدیڪ شود اولین راهش ↓ است...✨ ←چشمِ گناه بین ، امام زمان بین نمیشود...! 🙃💕 الله قرهی 🖤 @montazer_shahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🍃 (بخش‌‌پنجم) . بعد از چند دقیقه بابا ماشین رو روبه روی محضر نگه میدارد . بغض میکنم . مامان با چشم اشاره میکند تا از از ماشین پیاده بشم . از ماشین پیاده میشوم . نگاه اشک‌آلودم را به بابا میدوزم . سری به نشانه تاسف‌ تکان میدهد ‌. وارد محضر که میشویم زن عمو به سمتم می آید و گونه ام را میبوسد . فاطمه هم محکم در آغوشم میکشد . نگاهم کشیده میشود به خان جون و بابا بزرگ کاش هیچکس نبود و بهشون ماجرارو میگفتم که دارن منو به زور به عقد احسان در میارن . نگاهی به احسان می اندازم همانطور که سرش پایین است مشغول بازی با دستانش است نگاهم کشیده میشود به صندلیِ خالیه کنار احسان اونجا جای منِ . _همتا برو کنار احسان بشین . قطره اشکی روی گونه ام سر میخورد . به سمت احسان میروم می ایستد سلامی میکند و آرام جواب میدهم و کنارش مینشینم‌. احسان قرآن را باز میکند ؛ چه بی خیالِ خودش منو تو این بازی انداخته اونوقت نشسته اینجا . حالا دیگه ازش متنفرم . زن عمو چادر رنگی را از کیفش در می آورد و به سمتم می آید : بلند شو عزیزم. خدایااا چرا تموم نمیشه . بلند میشوم زن عمو قصد میکند چادر را سرم کند که مانع میشوم و خودم اینکارا میکنم . عاقد شروع میکند . سکوت میکنم کمی چادر را جلو میکشم ؛ دیگه نمیتونم اشکامو کنترل کنم . بغضم میشکند و اشکانم سرازیر میشود . دلم بد گرفته بود از بابا ؛ با صدای احسان به خودم آمدم : همتا خانوم همه منتظر جوابتونن . سرم را به طرفش برگردوندم با دیدن اشکانم دستانش را مشت کرد و سرش را پایین انداخت . نگاهی به بابا انداختم که بهم چشم دوخته بود . مامان هم با ایما و اشاره بهم میگفت آبرومونو نبر . اینا به فکر آبروان .. البته میدونم مامان از ترس بابا مجبوره منو راضی کنه . اگر بگم نه کل آرزوهام به باد میره و باید به یکی از خواستگارام جواب مثبت بدم اگر بگم بله معلوم نیست چه بلایی داره به سرم میاد . سرم را پایین انداختم : بله . همه دست زدند . نوبت احسان بود اونم سرش را پایین انداخت و گفت : بله . ایندفعه همه صلوات فرستادن . زن عمو به سمتمان آمد و انگشتری را به دست احسان داد . اشکانم را پاک کردم . احسان انگشتر را گرفت . نا خود آگاه دستم را مشت کردم که زن عمو با خنده گفت : عزیزم دستتتو باز کن احسان انگشترو دستت کنه . دوست داشتم همین الان از اینجا برم بیرون و برم بهشت زهرا . دستم هنوز مشت بود که خان جون گفت : بچم خجالت میکشه . کاش خجالت بود خان جون معلوم نیست چه بلایی قراره به سرم بیاد . دستم را باز کردم احسان دستم را در دستش گرفت و انگشتر را دستم کرد . تمام بدنم یخ زد از این نزدیکی . حس بدی داشتم که احسان دستمو گرفت ‌. همه برای تبریک جلو آمدند و من فقط با یه لبخند مصنوعی از اونها تشکر میکردن . از محضر بیرون آمدیم قصد کردم به سمت ماشین بروم که زن عمو گفت : کجا شما باید با اون ماشین بری . بعد با انگشت به ماشین احسان اشاره کرد. حالم داشت بهم میخورد . به سمت ماشین رفتم و نشستم . چند دقیقه ای بعد هم احسان سوار شد اما راه نیوفتاد . _سریعتر راه بیوفتید میخوام برم خونه اگر نمیرید پیاده بشم با آژانس برم . برگشت سمتم : هَم.. همتا ؟ قطره اشکی روی گونه ام سر خورد . دستش را دراز کرد سرم را برگرداند که سرم راعقب کشیدم : همتا مُردددد. خدانکنه ای گفت و دستش را لای موهاش برد : چرا داری گریه میکنی ؟ سر سفره عقد چرا گریه میکردی؟؟ دیگه طاقت نیاوردم و با گریه گفتم : چون مجبورم کردننن ازدواج کنم چون بخاطر جنابعالی سیلی خوردممم از باباممممم‌.. چون تهدیدم کرد ... دستش را مشت کرد : بخاطر خودت بود . _چیش بخاطر منهههه هاااان اینکه بدبخت بشمممم ... ماشین را روشن کرد : گریه نکن اشکاتو پاک‌کن . سرم را به سمت پنجره چرخاندم و گریه میکردم . . ✍🏻نویسنده:میم‌تاج‌افروز @montazer_shahadat313 ←ڪپے تنها با ذڪر نام نویسنده و منبع مورد رضایت است→
. 🍃 (بخش‌سوم ) . معنی کارای بابا رو نمیفهمم . چرا داره اینکارا رو میکنه بعید از بابا که بدون نظر من این کارو انجام بده . برای خوردن ناهار بیرون نرفتم هر چی مامان صدا زد جواب ندادم. روی تخت نشیته بودم و گریه میکردم چقدر آرزو برای آیندم داشتم اما همش داره به باد میره من هنوز ۱۹ سالمه . سرم را روی زانوهایم گذاشتم خدایا کمکم کن ... نمیخوامممم دارن به زور منو میدم به احسان .‌‌ تقه ای به در خورد سرم را بلند کردم که در باز شد . با دیدن بابا نگاهم را ازش گرفتم و پنجره اتاق دادم ازش دلخور بودم . به سمتم و آمد و روی تخت نشست . کمی خودم را جمع کردم که دستش را روی دستم گذاشت : همتا ؟ جوابی ندادم ، قطره اشوی از گوشه ی چشمم سر خورد و روی دستش افتاد . _با بابا قهری؟ جوابی ندادم . با دستش سرم را برگرداند به چشمانم زل زد : به نفع خودته باید قبول کنی ‌... نگذاشتم حرفش را ادامه بده که با صدایی گرفته گفتم : چیش به نفع خودمه ؟؟؟ بدبختیمممم؟؟؟ اینکه نمیخواممم با پسر عمومم ازدواج کنممم و دارم مجبوری میگمممم بلههه ؟؟ ارههه بابا ؟؟ مگه من دل ندارم مگه من آدم نیستم چرا میبرید و میدوزید ؟؟ _حق با توعهه بابا اما منم دلیل دارم برای حرفم وقتی میگم باید یعنی صلاح تورو میخوام کدوم به منم بگید لطفا؟ _نمیشهه پای آبروم و ... وسط ، همتا بیشتر از این نزار بشکنم بابا فردا صیغه میکنید ... چشمانم را بستم : بابا من مجبور بشم فردا میگم نه . حدس میزدم بابا الان اعصبانیه اما مجبور بودم این تهدید رو بکنم. چشمانم را باز کردم که بابا نگاهی بهم انداخت و انگشتش را به نشانه تهدید بالا اورد : اگر فردا همچین کاری بکنی دیگه نمیزارم درس بخونی دانشگاه تعطیل میشه به احسان جواب رد بدی باید به فکر خواستگارای بدتم باشی . اشکانم سرازیر شد قلبم شکستتت این بابا بود که داشت این حرفارو میزد اونکه همیشه میگفت دختر باید درس بخونه و به جایی برسه حالا میگه باید شوهر کنی ؟؟!!! دیگه نمیتونستم تحمل کنم با صدای بلند و با گریه گفتم : بابا من نمیخواممممممممممم نمیخواممممممممممم ولم کنیددددد بزارید تو حال خودمممم باشممممم چراااا نمیزارید برای زندگیم تصمیم بگیرم و... با سیلی که به صورتم خورد دهنم بسته شد هاج و واج به بابا خیره شدم برای اولین بار دستش رو دخترش بلند شد بابایی که آزارش به یه مورچه نمیرسید بابایی که به شوخیم حتی به پشتم نزده بود حالا دستش رو دخترش بلند شد . دندانش را روی هم فشرد : بزارم که هر غلطی بکنییییی بزارم که پا بزاری رو آبروم نه دختر جان ، اینو زدم تا یاد بگیری رو حرف بزرگترت حرف نزنی یه بار میگم فردا حاضر میشی میای محضر والسلام . از ترس به تاج تخت تکیه دادم . بابا از اتاق بیرون رفت با تمام وجودم زجه زدم و گریه کردم . در اتاق باز شد و مامان وارد شد حوصله هیچکسووو نداشتم . مامان به سمتم آمد و با صدایی لرزان گفت : الهی دورت بگردم نکن با خودت اونطوری بمیرممم برات تو گوشش نمیره د آخههه مگه دیوونه شدی مردددد؟؟؟ سرم را روی پاهای مامان گذاشتم و با هق هق گفتم : مامان من نمبخواممم با احسان ازدواج کنم چ چرااا به دلم نگاه نمیکنید بِ بِخاطر احسان بابا بهم سیلی زد ماماننن بگید فردا همتا نمیومد بگیددد بهشوننن وگرنه خودمم به عمو و زن عمو میگم. مامان دستی به سرم کشید و اشکش را با دست دیگرش پا کرد : نمیدونمم به خدا بابات چرا اینجوری شددددهههه ... الهی بگردم دورت الهی مادر بمیره اینطوری نبینمت . _مامان من مگه چیکار کردم ؟؟ من آبروی ب بابا رو بردم؟؟ من کی پامو از گیرمم دراز تر کردم ؟؟ مامان سکوت کرد و پا به پام اشک میریخت این جواب من نبوددد این جوابی که من میخواستم نبود این سکوتا برای من معنی نداره . . ✍🏻نویسنده:میم‌تاج‌افروز °•❀ @chaadorihhaaa ←ڪپے تنها با ذڪر نام نویسنده و منبع مورد رضایت است→
. 🍃 (بخش‌چهارم) . صبح با صدای پچ پچای مامان از خواب بلند شدم چشمم جایی رو نمیدید و تار میدیدم . روی تخت نشستم سردرد شدیدی داشتم ؛ کمی چشمانم را مالیدم و از جایم بلند شدم و به سمت سرویس بهداشتی رفتم . نگاهی به خودم در آینه انداختم چشمانم از شدت گریه پُف کرده بود . شیر آب را باز کردم و صورتم را شستم و به طرف اتاقم رفتم و روی تخت دراز کشیدم . حوصله ی هیچ کاری رو نداشتم حتی امروز دانشگاهم نرفتم . تقه ای به در خورد به سمت چپ برگشتم که در اتاق باز شد و بعدشم صدای مامان : همتا ؛ همتا بلند شو مامان بابات برای ساعت ۴ وقت محضر گرفته . بغض راه گلوم رو بست مامان انگار از چیزی خبر نداره انگار خبر مرگ منو اوردن اگر مخالفت کنم بابا نمیزاره برم دانشگاه ، خدا ازت نگذره احسان. از جایم بلند شدم : ساعت چنده؟ مامان‌ لبخند غمگینی زد و گفت : ساعت یکِ. پوفی کردم و از جایم بلند شدم : میرم حموم . باشه ای گفت و از اتاق خارج شد . بعد از اینکه دوش گرفتم جلوی آیینه نشستم و مشغول خشک کردن موهایم شدم . از اتفاقی که قراره تا سه ساعت دیگه برام بیوفته میترسیدم. سه ساعت دیگه بدبختیه من شروع میشه .. به طرف کمد رفتم و مانتوی مشکیو روسری را هم برداشتم . نگاهی به ساعت انداختم . ساعت ۳بود چرا انقدر زود میگذره ؛ لباس هایم را بر تن کردم و چادر مشکی ام را برداشتم و به پذیرایی رفتم . مامان همانطور که هانا را حاضر میکرد نگاهی به من انداخت و با بغض گفت : میخوای آبرومونو ببری؟؟ چرا اینکاراتو میکنی همتا قبول حاضر نیستی ازدواج کنی اما این صیغست میتونی بعدش بگی ما بهم نمیخوریم بزار یه چند روز بابات آروم بشه خودم باهاش حرف میزنم . _لباسه دیگه متوجه نمیشم میگید حاضرشو الانم حاضر شدم . _ای خداااا چه بیچارگیهه همتا ، جان من یه امروزو حرف گوش کن بخدا خسته شدم از این لجبازیای تو و بابات . پوفی میکنم و به اتاقم میروم و لباسم را عوض میکنم و دوباره برمیگردم پذیرایی. نیم ساعت بابا میاد و حاضر میشود هنوزم با من سر سنگینه و جوابمو نمیده . منم دیگه برام مهم نیست، سوار ماشین میشویم و به سمت محضر راه می افتیم . . ✍🏻نویسنده:میم‌تاج‌افروز °•❀ @chaadorihhaaa ←ڪپے تنها با ذڪر نام نویسنده و منبع مورد رضایت است→
❝💔🖇•• ما‌کہ‌نرفتیم‌ ولی‌رفته‌هاش‌مـیگن‌↓ وقتـی‌برسی‌بین‌الحـرمین دیگه‌جلو‌‌چشمات‌اینجوری‌میشه ! همینقـدر‌تــار ... (:" @montazer_shahadat313‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَآخِرَ تابِع لَهُ عَلى ذلِکَ، اَللّـهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ، وَشایَعَتْ وَبایَعَتْ وَتابَعَتْ عَلى قَتْلِهِ، اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً * آنگاه صد مرتبه مى گویى: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ * سپس مى گویى: اَللّـهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِم بِاللَّعْنِ مِنّى، وَابْدَأْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثّانِىَ وَالثّالِثَ وَالرّابِعَ، اَللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً، وَالْعَنْ عُبَیْدَ اللهِ بْنَ زِیاد وَابْنَ مَرْجانَةَ وَعُمَرَ بْنَ سَعْد وَشِمْراً، وَآلَ اَبى سُفْیانَ وَ آلَ زِیاد وَ آلَ مَرْوانَ اِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ * آنگاه به سجده مى روى و مى گویى: اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَالشّاکِرینَ لَکَ عَلى مُصابِهِمْ، اَلْحَمْدُ للهِِ عَلى عَظیمِ رَزِیَّتى،اَللّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ، وَثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْق عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ، اَلَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ
متن زیارت عاشورا: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، وَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللهِ وَابْنَ ثارِهِ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، یا اَباعَبْدِاللهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَعَلى جَمیعِ اَهْلِ الاِْسْلامِ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِى السَّمواتِ، عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ، فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ، وَاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتى رَتَّبَکُمُ اللهُ فیها، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ، وَلَعَنَ اللهُ الْمُمَهِّدینَ لَهُمْ بِالتَّمْکینِ مِنْ قِتالِکُمْ، بَرِئْتُ اِلَى اللهِ وَاِلَیْکُمْ مِنْهُمْ، وَمِنْ اَشْیاعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ وَاَوْلِیآئِهِم، یا اَباعَبْدِاللهِ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ، وَلَعَنَ اللهُ آلَ زِیاد وَآلَ مَرْوانَ، وَلَعَنَ اللهُ بَنى اُمَیَّةَ قاطِبَةً، وَلَعَنَ اللهُ ابْنَ مَرْجانَةَ، وَلَعَنَ اللهُ عُمَرَ بْنَ سَعْد، وَلَعَنَ اللهُ شِمْراً، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ، بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى، لَقَدْ عَظُمَ مُصابى بِکَ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اَکْرَمَ مَقامَکَ وَاَکْرَمَنى بِکَ، اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمام مَنْصُور مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى عِنْدَکَ وَجیهاً بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، یا اَبا عَبْدِاللهِ، اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلى اللهِ وَاِلى رَسُولِهِ، وَاِلى اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَاِلى فاطِمَةَ، وَاِلَى الْحَسَنِ وَاِلَیْکَ بِمُوالاتِکَ، وَبِالْبَرآئَةِ مِمَّنْ اَسَسَّ اَساسَ ذلِکَ، وَبَنى عَلَیْهِ بُنْیانَهُ، وَجَرى فى ظُلْمِهِ وَجَوْرِهِ عَلَیْکُمْ، وَعلى اَشْیاعِکُمْ، بَرِئْتُ اِلَى اللهِ وَاِلَیْکُمْ مِنْهُمْ، وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللهِ، ثُمَّ اِلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُمْ وَمُوالاةِ وَلِیِّکُمْ، وَبِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْدآئِکُمْ وَالنّاصِبینَ لَکُمُ الْحَرْبَ، وَبِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ، اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ، وَوَلِىٌّ لِمَنْ والاکُمْ، وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداکُمْ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اَکْرَمَنى بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِیآئِکُمْ، وَرَزَقَنِى الْبَرآئَةَ مِنْ اَعْدآئِکُمْ، اَنْ یَجْعَلَنى مَعَکُمْ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، وَاَنْ یُثَبِّتَ لى عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْق فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، وَاَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَاللهِ، وَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارى مَعَ اِمام هُدىً ظاهِر ناطِق بِالْحَقِّ مِنْکُمْ، وَاَسْئَلُ اللهَ بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَکُمْ عِنْدَهُ، اَنْ یُعْطِیَنى بِمُصابى بِکُمْ اَفْضَلَ ما یُعْطى مُصاباً بِمُصیبَتِهِ، مُصیبَةً ما اَعْظَمَها وَاَعْظَمَ رَزِیَّتَها فِى الاِْسْلامِ، وَفى جَمیعِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى فى مَقامى هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَرَحْمَةٌ وَمَغْفِرَةٌ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَمَماتى مَماتَ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَللّهُمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَیَّةَ، وَابْنُ آکِلَةِ الاَْکبادِ، اَللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ، عَلى لِسانِکَ وَلِسانِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، فى کُلِّ مَوْطِن وَمَوْقِف وَقَفَ فیهِ نَبِیُّکَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، اَللّـهُمَّ الْعَنْ اَبا سُفْیانَ وَمُعوِیَةَ وَ یَزیدَ بْنَ مُعاوِیَةَ، عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدینَ، وَهذا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیاد وَآلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِ، اَللّـهُمَّ فَضاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ مِنْکَ وَالْعَذابَ، اَللّـهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ فى هذَا الْیَوْمِ، وَفى مَوْقِفى هذا وَاَیّامِ حَیاتى، بِالْبَرآئَةِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ، وَبِالْمُوالاتِ لِنَبِیِّکَ وَ آلِ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمُ اَلسَّلامُ * سپس صد مرتبه مى گویى: اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ مُحَ
ختم صلوات امروز بہ نیت: شهید چیت سازیان |ارسال صلوات‌ها بھ نشونےِ: ♡ @zeinabi82 ♡ |جمع صلـوات تلاوت شده:
انا لله وانا الیه راجعون مادر شهید همت به فرزند شهیدش پیوست به ستاره ها به باران برسان سلام ما را..... مادر مهربان! سلام ما را به شهید همت برسان..... @montazer_shahadat313
💎🌱 اگـرکسے صداےرهبـر‌خودرانشنود بہ‌طوریقین‌ صداےامام‌زمانِ‌(عج)خودراهم نمےشنود✋🏻‼️ وامروزخـط‌قرمز بایدتوجہ‌تمام‌واطاعت‌از ولےخودورهبرےِنظام‌باشد.🚫✨ •شهیدحاج‌قاسـم‌سلیمانی @montazer_shahadat313
شادی روح شهدای عزیزمون صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا