🔸اعلام فهرست اموال کاندیداها ادامه دارد
🔹در ادامه چالش شفافیت اعلام #فهرست_اموال کاندیداهای انتخابات مجلس الهام اکبری، منصوره طاهری، علی جعفری و مصطفی طاهری با شرکت در این چالش دارایی های خود را اعلام کردند.
✨✨✨✨
@ba30ratt 👈
#بصیرت ____دریچه ای به______آگاهی
#تربیتی
برای صحبت با فرزندمان به جای نکن؛
بگویید: چه کاری بکند
به جای ندو
بگویید: یواش راه برو
به جای داد نزن
بگویید: آرام صحبت کن.
به جای روی مبل نپر
بگویید: روی رختخوابها بپر.
به جای آب را نریز
بگویید: اگه آب توی بالکن بریزه اشکالی نداره.
به جای در را باز نکن
بگویید: اگه فقط بابا اومد در را باز کن.
به جای دعوا نکنید
بگویید: حرف بزنید، راه حل بدهید.
به جای دستت را بده به من
بگویید: تو دست منو بگیر.
به جای نترس
بگویید: تو میتوانی، من هم کنارتم.
به جای اسباب بازی را پرت نکن
بگویید: توپ را پرت کن.
http://eitaa.com/joinchat/1457520640Cc36b961aba
بصیرت
هماکنون تیتر یک سایت KHAMENEI.IR رهبر انقلاب در دیدار اقشار مختلف مردم: هرکسی که به ایران و امنیت آ
🚨 انشاءالله شما جوانان در بیتالمقدس نماز خواهید خواند
🔻علاج اساسی مسئلهی فلسطین، انتخاب یک حکومتی با رأی عمومی مردم فلسطینیالاصل است
🔹علاج اساسی و زیربنایی مسئلهی فلسطین، همان مطلبی است که ما چند سال قبل گفتیم و در مراکز مهمّ بینالمللی هم این ثبت شده. از همهی افراد فلسطینیالاصل، از هر مذهبی -چه مسلمان،چه مسیحی،وچه یهودی- نه آن کسی که مال فلان کشور است و آمده آنجا ساکن شده، نظرخواهی بشود و نظام مورد قبول آنها سر کار بیاید. در همهی فلسطین، یک حکومتی با رأی عمومی مردم باید سر کار بیاید که دربارهی مسائل فلسطین و امثال نتانیاهو و دیگران تصمیمگیری کنند. این تنها راهی است که برای صلح و حلّ مسئلهی فلسطین وجود دارد.
🔹انشاءالله این {مطلب} پیش خواهد رفت و امیدواریم که شما جوانان آن روز را ببینید و انشاءالله خواهید دید و انشاءالله در بیتالمقدّس که این قدر برای آنها مسئلهی مهمّی است، نماز خواهید خواند.
۱۳۹۸/۱۱/۱۶
☑️ @Khamenei_ir
✨✨✨✨
@ba30ratt 👈
#بصیرت ____دریچه ای به______آگاهی
بصیرت
#رمان_سجاده_صبر #قسمت_148 خدایا باز هم مثل همیشه ناتوانم و محتاج کمکت ... و من به کمک شما امیدوارم
#رمان_سجاده_صبر
#قسمت_149
ساعت 2 بود که سهیل از سر کار برگشت، بوی گل نرگس مستش کرده بود:
-دارم خواب میبینم یا این حقیقته؟
فاطمه از آشپزخونه بیرون اومد و با اینکه صورتش رنگ و رو رفته بود، لبخند خوشگلی زد که توی دل سهیل قند
آب شد، همیشه عاشق لبخندهاش بود، فاطمه گفت: چی حقیقته؟
سهیل نگاهی به پیراهن گل گلی فاطمه انداخت و گفت:
-این بوی گلی که میاد از پیراهن توئه؟
فاطمه خنده صدا داری کرد و گفت:
دیوونه شدی؟ من و ریحانه واسه تو گل خریدیم.
سهیل چشماش رو گرد کرد و گفت: بیا یکی بزن تو گوش من ببینم خوابم یا بیدار ... فاطمه خودتی؟!
-واقعا که خیلی بی مزه ای ... من هیچ وقت واسه تو گل نخریدم؟
-آخرین بار یادمه چند ماه پیش بود که اونم من واست خریدم
بعد هم با چشماش دنبال گل گشت و روی میز، یک گلدون سفید و زیبا دید که توش یک عالمه گل نرگس بود، با هیجان به سمتش رفت، گلها رو از گلدون در آورد و با تمام وجودش بو کرد و گفت: آخیش... از این گلها بوی زندگی میاد!!!
بعد هم در حالی که به سمت ریحانه میرفت گفت: فدای دختر یکی یه دونم بشم ... چطوری وروجک؟
ریحانه که خودش رو برای باباش لوس میکرد گفت: بابا این گلها رو من برات خریدم ها
سهیل هم که ریحانه رو بغل کرده بود گفت: خوش سلیقه ای ها، به بابات رفتی.
سهیل و ریحانه با هم بازی میکردند و فاطمه هم با حسرت نگاهشون میکرد ... یاد علی افتاد ... چقدر با سهیل کشتی
میگرفت ... چقدر خنده هاش شیرین بود ... هر وقت کشتی میگرفتند علی تمام تلاشش رو میکرد، گاهی وقتها سهیل واقعا خسته میشد و به نفس نفس می افتاد و تسلیم میشد ... زورش زیاد شده بود ... اگر میموند ... حتما پسر بی
نظیری میشد ...
قطره اشکی از گوشه چشمش سرازیر شد، سعی کرد به الان زندگیش فکر کنه، نه گذشته ای که دیگه تموم شده، به
خدا، به سهیل، به ریحانه و به خودش قول داده بود تمام تلاشش رو بکنه ... قبل از اینکه کسی بفهمه اشکاش رو پاک
کرد و میز غذا رو چید و طوری که صداش از صدای خندهای ریحانه بلند تر باشه داد زد: غذا حاظره...
ادامه_دارد...
http://eitaa.com/joinchat/1457520640Cc36b961aba