هدایت شده از KHAMENEI_IR
14.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | چه کسی را انتخاب کنیم؟
🔻 حضرت آیتالله خامنهای: هرگز در هیچ انتخاباتی رسم بنده نیست که اشاره کنم به کسی تا انتخاب بشود، امّا این خصوصیّات به نظر من در منتخب باید وجود داشته باشد.
انقلابی، مؤمن، کارآمد، دارای روحیهی جهادی، شجاع، طرفدار عدالت.
اگر میتوانیم یک چنین افرادی را بشناسیم، که بهشان رأی میدهیم؛ اگر نشناختیم، از آدمهای بصیر و مورد اعتماد استفاده کنیم. کسی نگوید که «خیلی خب، شرایط نامزد انتخاباتی، اینها باید باشد، من که نمیشناسم، نمیدانم، پس بنابراین بهتر است که رأی ندهم»؛ نه، حتماً رأی بدهید، منتها به افراد بصیر، به افراد مورد اعتماد، به کسانی که انسان بتواند به اینها اطمینان بکند مراجعه کنید، از اینها سؤال کنید، از اینها بپرسید؛ اگر راهنمایی کردند، راهنماییشان را قبول بکنید. ۹۸/۱۱/۱۶
🔺 پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR براساس این بخش از بیانات رهبر انقلاب درباره انتخابات مجلس شورای اسلامی، نماهنگ «چه کسی را انتخاب کنیم؟» را منتشر میکند.
📥 سایر کیفیتها 👇
http://farsi.khamenei.ir/video-content?id=44935
بصیرت
#رمان_سجاده_صبر #قسمت_156 اینکه اون لحظه داشت از دل درد به خودش میپیچید، اما از ترس سهیل گفت: نه
#رمان_سجاده_صبر
#قسمت_157
من همین فردا میام اونجا، الان زنگ میزنم و بلیط رزرو میکنم، نگران هیچی نباش، سر ریحانه هم یک ماه آخرش
استراحت مطلق بودی، دیدی که هیچی نشد، نگران نباش، تا من میام از جات جُم نخور، باشه دخترم؟
-زحمتتون نشه مامان
-زحمت چیه؟ خودم هم دلم اینجا از تنهایی پوسید، من فردا صبح میام
-باشه، دستتون درد نکنه، رسیدین زنگ بزنین سهیل بیاد دنبالتون
-باشه، مواظب خودت باش، ریحانه رو هم از طرف من ببوس
-چشم، کاری ندارید؟
-نه خدافظ
-خدافظ
دکمه گوشی رو زد و گذاشتش روی داشبورد و به فکر فرو رفت، خوشحال بود که مادرش می اومد و اونو از این
احساس پوچ و سردرگم که خودش هم نمیدونست چیه نجاتش میداد... احساسی که یک بار بهش میگفت اون بچه یعنی یک مسئولیت بزرگ دیگه که توانی برای برداشتنش نداری و خوشحال باش که از بین میره و یک بار دیگه
بهش میگه خدا بهت یک بچه داد، یک نعمت، یه رحمت، حالا داره ازت میگیره ... ناشکری کرده بودی ... نه ... آره ... اه ... خدا رو شکر که فردا مامان میاد ...
فردای اون روز طبق قولی که زهرا خانم داده بود، غروب بود که رسید
سهیل بعد از رسوندن زهرا خانم به خونه، دوباره سوار ماشین شد، دلیل کلافگی خودش رو نمیدونست، احساس
میکرد اون بچه رو از همین حالا که حتی جون نگرفته بود دوست داشت ... اون بچه میتونست اوضاع روحی فاطمه رو
رو به راه کنه، مطمئن بود ... اما اگر زنده میموند ... دکتر ناامیدشون کرده بود ... حتی فاطمه هم با مرگ اون بچه
دوباره بچه دیگه ای رو از دست بده ... آسمون گرگ و میش بود، پشت چراغ قرمز ایستاده بود که صدای اذان بلند
شد: الله اکبر، الله اکبر...
نگاهی به اون ور خیابون کرد، با دیدن مسجد فورا حرکت کرد و ماشین رو پارک کرد، از ماشین پیاده شد و خواست
وارد بشه که چشمش خورد به نام مسجد: مسجد حسین بن علی (ع)
لبخندی زد و وارد وضو خونه شد ...
ادامه_دارد...
http://eitaa.com/joinchat/1457520640Cc36b961aba