#خط_خبری_بصیرت
1- بازتاب راهپیمایی میلیونی مردم عراق علیه اشغالگری آمریکا
* بارزانی: تداوم حضور نظامیان آمریکا در عراق ضروری است!!!
2- واکنش ها به کتاب سوزی یک روحانی
3- افزیش انتشار ویروس کرونا در جهان
4- زلزله 6.8 ریشتری در ترکیه با 19 کشته تاکنون
5- افزایش تعداد مرگ مغزی خفیف آمریکاییها به 34 نفر، در حمله موشکی ایران به عین الاسد
*مارک اسپر، وزیر دفاع آمریکا در پاسخ به یک خبرنگار که پرسیده بود چند نفر در حمله موشکی ایران به پایگاه «عینالاسد» زخمی شدهاند. گفته: «من از این ارقام خبر ندارم»
*سناتور «الیزابت وارن» نامزد دموکرات انتخابات ریاست جمهوری 2020 آمریکا در توئیتی نوشت:
«ترامپ به درگیری با ایران دامن زد سپس جراحات نیروهایمان را که به تبع آن [درگیری] متحمل شدند، پنهان و کوچکنمایی کرد. این وحشتناک است»
6-زمزمه مذاکرات ایران و عربستان
7-بوریس جانسون توافق خروج انگلیس از اتحادیه اروپا را امضا کرد.
* این اتفاق، نزدیکی بیشتر انگلیس به آمریکا و تضعیف اتحادیه اروپا را در پی خواهد داشت.
8- هند موشک بالستیک با قابلیت حمل کلاهک هستهای آزمایش کرد.
✨✨✨✨
@ba30ratt 👈
#بصیرت ____دریچه ای به______آگاهی
⭕️ تظاهرات ضدصهیونیستی مردم مراکش و سانسور شدید رسانهها
🔹 مردم مراکش دیروز جمعه در شهر رباط پایتخت این کشور در حمایت از مسجدالاقصی و اعتراض به تجاوزات رژیم صهیونیستی علیه آن، دست به تظاهرات زدند.
🔹بر اساس ویدئویی که وبسایت «العدل و الاحسان» بزرگترین گروه اسلامی در مراکش منتشر کرده، این تجمع مقابل یکی از مساجد شهر رباط پس از نماز جمعه برگزار شد.
🔹این تجمع در پاسخ به کمپین «صبح امید»(فجر الامل) در شبکه های اجتماعی و در محکومیت اقدامات امنیتی که رژیم صهیونیستی علیه مسجد الاقصی و مسجد ابراهیمی در الخلیل اعمال و برای سیطره بر آن تلاش می کند، برگزار شده است.
🔹محمد حمداوی یکی از رهبران گروه اسلامی العدل و الاحسان از امت اسلامی خواست از مردم فلسطین دفاع کنند و در این باره افزود: این تجمع برگزار شد تا فلسطینیان بدانند برادرانی دارند که قضیه فلسطین برایشان اهمیت زیادی دارد.
🔹این تجمع اعتراضی در همبستگی با مردم فلسطین و مظلومیت مسجدالاقصی در حالی برگزار شد که رسانههای اصلی جهان پوشش این خبر را سانسور کردهاند.
✨✨✨✨
@ba30ratt 👈
#بصیرت ____دریچه ای به______آگاهی
⭕️ حوادث امروز خبر از سر برآوردن یک پدیدهی یکتا در جهان امروز خبر می دهد
✍🏻 پیام رهبر انقلاب به نشست اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا
🔸حضرت آیتالله خامنهای در پیامی به پنجاه و چهارمین نشست اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا، تأکید کردند: امسال نشست شما در میانهی حوادث مهمی برگزار می شود که هر یک از جهتی نشانهی عظمت و اعتبار ایران اسلامی و ملت انقلابی آن است.
📝 متن پیام رهبر انقلاب اسلامی که صبح امروز در وین قرائت شد، به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
جوانان عزیز اتحادیه انجمنهای اسلامی
امسال نشست شما در میانهی حوادث مهمی برگزار می شود که هر یک از جهتی نشانهی عظمت و اعتبار ایران اسلامی و ملت انقلابی آن است. شهادتها، قدرتنمایی های نظامی، حضور بینظیر مردمی، روحیهی قوی و عزم راسخ جوانان، در کنار هزاران مجموعهی فعال در عرصهی دانش و فناوری، و نیز رویکرد دینی و معنوی در بخش عظیمی از جوانان سراسر کشور، همه از سر بر آوردن یک پدیدهی یکتا در جهان امروز خبر می دهد.
پدیدهای که می تواند در آیندهی تاریخ تأثيرات عميق و تعیینکننده بگذارد.
گام دوم انقلاب اسلامی باید بتواند به حول و قوهی الهی این پدیده را به کمال برساند و به ثمر بنشاند.
چشم امید و انتظار در این پویش حیاتی به جوانان دانشمند و فرزانه و با ایمان است و شما می توانید در شمار این برگزیدگان تاریخساز باشید.
به امید موفقیتهای بزرگ شما عزیزان
والسلام عليكم ورحمة الله
سیّد علی خامنهای
۳ بهمنماه ۱۳۹۸
http://eitaa.com/joinchat/1457520640Cc36b961aba
🔹۱۲۰ کشور در حال پیشرفت را زمستان ۹۷ در پاریس جمع کردند که بیایید فکری به حال کولرهای گازیتان کنید که دارند زمین را گرم میکنند...
اواخر تابستان ۹۸ استانداردهایی برای کولرها تدوین شد و دیماه تعویض یک میلیون کولر به تصویب دولت ایران رسید تا ۶۵۰ میلیون دلار هزینه روی دست ما بگذارد!
🔸اگر ۶۵۰ میلیون دلاری که دولت میخواهد برای تعویض یک میلیون کولرگازی هزینه کند، هزینه کاهش تلفات برق شود، اقتصاد کشور سالانه بیش از یک میلیارد دلار سود خواهد کرد...
اما هدف این پروژه، صرفهجویی نیست؛ اجرای توافق خسارتبار پاریس است!
✍ سید یاسر جبرائیلی
✨✨✨✨
@ba30ratt 👈
#بصیرت ____دریچه ای به______آگاهی
بصیرت
#رمان_سجاده_صبر #قسمت_138 ساعت زنگ خورد، موبایلش رو نگاه کرد، ساعت 7 بود، باید کم کم بیدار میشد و
#رمان_سجاده_صبر
#قسمت_139
ریحانه رو از پیش دبستانی گرفت و به سمت خونه رفت .در خونه رو که باز کرد بوی سوختنی بدی می اومد، در حالی که به سمت آشپزخونه میرفت صدا زد: فاطمه...
اما صدایی نمی اومد، به آشپزخونه که رسید، دود غلیظی همه جا رو گرفته بود، فورا گاز رو خاموش کرد و پنجره رو
باز کرد و رو به ریحان گفت: بابا برو ببین مامان کجاست.
ریحانه سریع به سمت اتاقها رفت، خبری نبود، سهیل فورا به سمت دستشویی رفت، کسی نبود، در حمام رو باز کرد
که با دیدن فاطمه که روی زمین افتاده بود قلبش ایستاد: فاطمه ... بعد هم فورا به سمتش رفت
فاطمه که در حال گریه کردن بود، نگاهی به سهیل انداخت و گفت: در رو ببند...
-آخه دختر خوب، تو چیزی به نام عقل هم داری؟! تنهایی اومدی حمام؟ ... پاشو ...
زیر بغل فاطمه رو گرفت وبلندش کرد، فاطمه چیزی نمیگفت و بی صدا اشک میریخت. سهیل فاطمه رو روی صندلی
ای که مخصوص فاطمه آورده بود توی حمام گذاشت و گفت: چرا گریه میکنی آخه؟ ... به خدا خوب میشی ... پس
توکلت کجا رفته؟ ... پس صبرت کو؟ ... پس اون همه ایمانت کو؟ ... تو همون فاطمه ای که بزرگترین مشکالتم
تکونت نمیداد؟ ...
فاطمه گریه میکرد و چیزی نمی گفت... سهیل نگاه تاسف باری بهش انداخت و گفت: چرا حرف نمیزنی؟! ... میدونی
سکوتت داره اذیتمون میکنه؟ ... صدات خونمون رو گرم میکرد ... داری از من و ریحانه دریغش میکنی فاطمه ...
وقتی سکوت و گریه فاطمه رو دید، با دستهاش اشکاش رو پاک کرد، نفسی کشید و با مهربونی گفت: میتونی خودت
لباسهات رو بپوشی؟
فاطمه با صدایی که از ته چاه می اومد گفت: آره
-خیلی خوب، من بیرون ایستادم، پوشیدی صدام کن...
داشت از جاش بلند میشد که فاطمه گفت: خودم میام
سهیل برگشت و نگاهی به فاطمه کرد و گفت: بچه شدی فاطمه ... خیلی بچه شدی ...
و از حمام بیرون رفت
-پاهات هر روز قوی تر میشه، اما انگار زبونت رو جدی جدی موش خورده
ادامه_دارد...
http://eitaa.com/joinchat/1457520640Cc36b961aba
#رمان_سجاده_صبر
#قسمت_140
ای خدا! روزگار ما رو ببین، یه روزی نمی تونستیم این فاطمه خانوم رو ساکت کنیم ... حالا باید التماس کنیم که یه
ذره ازاون صدای قشنگش رو نصیبمون کنه .... باشه خانوم خانوما ، حرف نزن ... من صبرم زیاده ...
توی دلش گفت: تو نمیدونی که چقدر دلم برای بغل کردن و بوسیدنت تنگ شده ... صبرم زیاده، اما دیگه دارم کم میارم ... بی تابتم ... خدایا خودت کمکمون کن ...
بعد هم در حالی که کانال تلویزیون رو عوض میکرد گفت: هفته دیگه بیکارم، پایه ای بریم مسافرت؟
-آره
سهیل که از جواب فوری فاطمه تعجب کرده بود لبخندی زد و گفت: به به، خوب ... کجا بریم؟
-میخوام برم سر مزار علی...
سهیل سکوت کرد، علی رو توی شهر مادری خودشون به خاک سپرده بودند و این مدت دو سه باری بهش سر زده
بودند ... به ریحانه که مشغول کشیدن نقاشی بود نگاه کرد، دلش کباب شد ... رو کرد به فاطمه و گفت: همه زندگیت
فدای علی دیگه نه؟
... -
-گرچه گفتنش به تو بی فایدست، اما اون کسی که زندست من و ریحانه ایم ... که متاسفانه نمیبینیمون ... تو نه به
نیازهای ریحانه اهمیت میدی نه به نیازهای من، نه حتی به نیازهای خودت ...
فاطمه چیزی نمیگفت، سهیل خسته از سکوت فاطمه از جاش بلند شد و رفت توی اتاق...
فاطمه نگاهی به رفتن سهیل کرد، بعد هم نگاهی به ریحانه،
شاید سهیل راست میگفت، توی این مدت اصلا به فکر سهیل و ریحانه نبود، نه وظیفه مادریش رو در قبال ریحانه انجام داده بود و نه حتی وظیفه همسریش رو در قبال سهیل ... اما
چطور میتونست علی رو فراموش کنه؟ ... چطور میتونست بی خیال به زندگی عادیش برگرده؟.... چطور میتونه طوری رفتار کنه که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده؟... قرآن رو برداشت و نیت کرد، بازش کرد ... خدای من ... چی میدید؟! دوباره
همون آیه ...
ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا ...
یاد حرفهای پدرش افتاد، به صبری که ازش خواسته بود. آروم گفت: بابا صبری که ازم خواستی اینجا دیگه
غیرممکنه ... غیر ممکنه ... نمی تونم بابا ... اگه بازم ازم انتظار داری، خودت بهم آرامش بده ... خودت آرومم کن ...
دوباره به ریحانه نگاه کرد و مهربون گفت: ریحانه مامان، میای اینجا، دلم میخواد بغلت کنم...
ادامه_دارد...
http://eitaa.com/joinchat/1457520640Cc36b961aba