eitaa logo
『آینده‌ســاز🌱』
725 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
47 فایل
حرفی،پیشنهادی،انتقادی؟؟😌🌿 https://harfeto.timefriend.net/16782584517294 👆🏿👆🏿👆🏿👆🏿 🌱ادمین تبآدلاٺ: @Mm_135 📍مدیریٺ‌کانال:) ⇦ @hossein_it کپے+صلواتـ =حلال😉
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• • • [ ] میگفت:↓ میدونے ڪِـۍ از چشم‌ خدا میوفتے؟! زمانے ڪھ آقا‌ ❗️ سرشو‌ بندازه‌ پایین‌ و... از‌گناه‌ ڪردن‌ تو خجالت بڪشھ!🥀 ولے ٺـو‌انگار‌ نـہ انگار..! رفیــق نزار‌ڪارت بـہ اون‌ جاها برسـہ!!!😔 ♥️ 🔜 |@BA_VelayaT_TashahadaT
『آینده‌ســاز🌱』
#حـــرفاے‌درگوشے 🌱🌸 فَطُوبَی لِذِي قَلْبٍ سَلِیمٍ . خوشابه‌حال‌ڪسی‌ڪہ‌قلبی‌سالم دارد... #نهج‌البلا
🌱🌸 دقت‌ڪردیداین‌روزهاهمه‌ آیدی‌ها‌،‌اسم‌ها،بیوها،عڪس‌پروفایل‌ها شده‌عشق‌به‌خانم‌فاطمه‌زهراسلام‌الله... ولی‌؛ وقتۍیڪۍختم‌حدیث‌ڪساءمیذاره عده‌ۍاندکی‌شرڪت‌میڪنن پس‌چیشدعشق‌به‌مادرتون؟! ڪاش‌ارادتمون،دلی‌باشه‌نه‌زبونی! نه‌صرفاجهت‌جلب‌توجه‌درمجازی! 💡 @BA_VelayaT_TashahadaT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
+حاجی... ولی‌خداوکیلی‌بعدت‌خوشی‌ندیدیم هنوز‌آروم‌نگرفتیم‌بعد‌ یک‌سال....💔 . . داغت‌خیلی‌سنگینه... خیلــــی... °|@BA_VelayaT_TashahadaT|°🌿
وقتی همھ چیز تیره و تار بنظرت میاد رو با این اسم صدا کن: 《یَا نُورَ》 ✾͜͡✨🌱•
•• بسم‌الله🌱 ••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『آینده‌ســاز🌱』
🌹🌸🌹 🌸🌹 🌹 #رمان_از_جهنم_تا_بهشت #قسمت_چهل_و_هشت به روایت زینب مامان_ زینب جان. بیا این میوه ها رو
🌹🌸🌹 🌸🌹 🌹 السلام و علیکم و رحمه الله و برکاته وقتی سرم رو برگردونم با عمو مواجه شدم که دست به سینه دم در وایساده بود و با یه پوزخند عجیب و چهره ای که عصبانیت توش موج میزد به من زل زده بودم. وقتی دید نمازم تموم شد. اعضای صورتشو کمی جمع کرد و بعد انگار داره مورد چیز چندش آوری صحبت میکنه گفت _ تو نماز میخونی ؟ نماز رو با یه غلظت خاصی گفت _ من من….. راستش……. مغزم از کار افتاده بود و نمیدونستم باید چه جوابی بدم که براش قانع کننده باشه. عمو_ تو چی؟ اینا محبورت کردن نه؟ سریع حاضر شو سریع . درو باز کرد بره بیرون که سریع مغزم بهم فرمان داد _ نخیر. اینا مجبورم نکردن. خودم انتخاب کردم. عمو_ چی؟ خودت انتخاب کردی؟ چی میگی تو؟ _ فهمیدم همه چیزایی که میگفتید غلط بوده. همه چیش. من به وجود خدا ایمان دارم به نماز ، به روزه به حجاب و هزار تا چیز دیگه. پوزخندی زد که کفریم کرد بعد هم رفت بیرون و درو محکم بست . و بعدش هم فقط صدای فریادهای عمو میومد که خطاب به مامان و باباو امیرعلی بود _ اره این جهالت خودتونو تو مغز این بچه هم کردید ولی من نمیزارم نمیزارم که اینو هم مثله خودتون یه عده ادم خرافاتی کنید. باید همون موقع میبردمش با خودم ولی هنوزم دیر نشده اره……..بریم طناز…….. و بعد سکوت متلق. و ترسی که همه وجودمو گرفته بود. هنوزم دیرنشده؟ میبردمش؟اصلا چرا انقدر اعتقادات من براش مهمه؟ یا دوستیم با…… شاید لازم باشه برگردم با دوسال پیش زمانی که فقط یه دختر ۱۷ ساله بودم……… آروم دستم رو تو دستای آرمان گذاشتم و باهاش به سمت وسط سالن رفتم. . . . آرمان_ خب خوشگل خانوم. بیا اینم شماره من. _ مرسی آرمان_ راستی فردا برنامت چیه ؟ _ اوممم. برنامه خاصی ندارم . چطور؟ آرمان_ بریم بیرون یکم بیشتر آشنا بشیم _ باشه. ساعتشو هماهنگ میکنم باهات. آرمان_ باشه خانمی. فعلا. بای. چشمک پر از نازی براش میزنم. آرمان اولین مهمونی بود که رفت همزمان با رفتنش بچه ها اومدن طرفم. سیما_ خیلی……….. دلارام_ جبرانش میکنم برات تانیا خانوم. یه دختره دهاتی اومده برا ما شاخ میشه از حرفاشون سر در نمیاوردم. شاخ بازی ؟ چه ربطی داره ؟اصلا مگه من رفتم سراغش…….. ... ✨💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖✨ 🌹 🌸🌹 🌹🌸🌹 @Ba_velayat_tashahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا