#داستان کوتاه
پیرمرد خوش برخورد و دوست داشتنی ای هر از گاهی برای فروش اسباب و اثاثیه به عتیقه فروشی مراجعه می کرد. یک روز زن عتیقه فروش پس از خروج پیرمرد از مغازه به همسرش می گوید: دلم می خواست به پیرمرد بگویم چقدر انسان خوش برخورد و نازنینی است و چقدر از دیدنش روحیه پیدا می کنم. عتیقه فروش پاسخ می دهد: حق با توست. این دفعه که آمد، به او بگو.
تابستان سال بعد، دختر جوانی وارد عتیقه فروشی می شود و پس از معرفی خود به عنوان دختر همان پیرمرد خوش برخورد اظهار می دارد که پدرش چندی پیش دار فانی را وداع گفته است.
زن عتیقه فروش، آخرین گفت و گوی خود و همسرش را پس از خروج پیرمرد از مغازه برای او تعریف می کند. دختر بغض میکند و میگوید : ای کاش این را به او می گفتید چون خیلی در روحیه اش تاثیر می گذاشت.
آخر آدمی بود که نیاز داشت اطمینان حاصل کند که دوستش دارند. عتیقه فروش بعدها می گفت: از آن روز به بعد، هر حرکت یا جنبه ای از مردم را که به نظرم خوب و خوشایند می آید، به آنها ابراز می دارم. چون امکان دارد که فرصت دیگری برایم مقدورنباشد.
#سعید_گل_محمدی
بعضی ها همیشه یک نفرو میبنند کلی بهش روحیه میدهند. مثلا میگن چقد مانتوت بهت میاد. چقد خوشگل تر شدی. چه عطر خوبی زدی... این حرفا خرجی نداره به هم بگید آدم روزش ساخته میشه.
https://eitaa.com/Babashikhali