♨️#بدونتعارف
نیازداریم..!
وقتیغرقِلایکوچنلوفالوورامونمیشیم،
باخودمونزمزمهکنیم:
غرقِدنیاشدهرا،
جامِشهادتندهند!
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_چهل_سوم ✍ 🔵 هر روز سعےڪنید یڪ کاری براۍ امام زمانتان انجام دهید
#دلنوشته
#صبرانه_ای_از_عشق
#قسمت_چهل_چهارم
.🌑.
.🌧.
_«هنگامی که میبینی او به تو سخت میگیردو تو جور او را میکشی، دیگر نزدیک او نرو..»
+ «تو گمان میکنی من به اختیار خود میروم؟
او قلاب عشقَش را به گلوی من متصل کرده
و آن را میکشد..»
#امام_زمان💚
✍برای تمام مسابقات کشتی با جان ودل وقت می گذاشت وبرای اردوها هم مجزّا میرفت ومشوّقش میشد! باربد آنقدر با امیر من احساس خوبی داشت که نگو ونپرس!در گیر و دار این روزمرگیّ ها عشق و عاشقی به سراغ امیر من آمد و معلوم بود دست روی هر دختری بگذارد ؛نه نمیگوید! آن دختر خوشبخت؛نسرین زیباروی مهربان بود اصلا آنقدر ناز وتو دل برو بود که امیر حق داشت اینگونه برایش عاشقی کند!نسرین هم همین طور!برای امیرش جان ميداد! نسرین دختر سوم خانواده بود و این کار را سخت کرده بود!خواهرانش دوقلو بودند و تا ازدواج نمی کردند او حق چنین کاری رانداشت!بارها به خواستگاری رفتیم وهر دفعه پدر نسرین بهانه ی دخترانش را آورد و این طبیعی بود.نسرین دوبرادرهم داشت که یکی ازدواج کرده و دیگری کودک بود!پدر نسرین مردی خود رأی وبه شدت سختگيربودومنافعش رابه منافع دیگران ترجیح ميداد! اهل رفیق بازی بود و وقت وبی وقت رفقایش را به خانه می آورد و پای منقل و وافور مينشستند وطفلک مادرش؛مادرمظلوم ومهربانش حق اعتراض نداشت واگر غیراز این میشد؛پدرش باکتک مفصّلی از طوبی خانم معصوم پذیرایی میکرد!اوضاع این خانه وخیم بود!پدرش حتی اجازه نداده بود عروسشان مستقل باشد و باید با آنها زندگی ميکرد!برادرنسرين باوجود متأهل بودنش باز دنبال دخترکان بوم و برزن بود واوهم یواشکی دنبال دود بود!تمام زنهای این خانه زنجيرستم به پاهایشان وصل بود وذهنشان قلّآب شده بود به افکارمستبدانه مرد خانه! باید در طیّ شش ماه دار قالی را ميبريدند ودر این مدّت فرش دوازده متری ميبافتند وبعد از تمام شدنش نفری یک النگو می گرفتند و مابقی پولهایی که از فروش فرش بود که از قضا خیلی هم بود را خرج ریخت وپاش های بی موردش میکرد وبه جای سروسامان دادن زندگی خود و فرزندانش فکرعيّاشی خودش بود!برای گفتن ونوشتن این دردهای زندگی شان باید از هرلحظه آن ناخنکي ميزديد تا بفهمید عمق درد و رنج شان را...هرکسی که این زندگی را لمس کرده باشد میتواند درک کند که چقدر دردناک واسفناک بود!دلم برای تک تکشان می سوخت وباآنها ارتباط گرفتم!دوستان صمیمی شدیم و رفت وآمد میکردیم تاجایی که دردسرساز نميشد! خواهران نسرین از زیبایی مثل نسرین بهره نبرده بودند و نسرین کارش سخت تر میشد!چون خواستگاری نداشتندوبرعکس نسرین که زود به زود برایش خواستگار می آمد ..برادرنسرين با اميردوست بود و دلش می خواست امیر دامادشان بشود اما... هیچ کس جز پدر نسرین نمیتوانست به اميرکمک کند تا به معشوقه اش برسد...💞
و این دلدادگی ادامه دارد...
❌کپی به هیچ وجه جایز نیست ❌
اَنْتَفیقَلبیحُسَیْن...♥️
دلتنگیودلتنگیوبازهمدلتنگی💔:)
صلیاللهعلیکیا اباعبدالله الحسین
شب تون و عاقبت تون حسینی ♥️
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
چنانکهقبلهنماسمتِقبله جویدوبَس
دلمبهجُزطرفِاو، بههیچسونرود♥️'
مهربون ارباب😭
دلتنگ حرمتم
مولا جانم
🍁محراب لحظههای دعايت چه ديدنیست
قرآن بخوان چقدرصدايت شنيدنیست...
🍁آقا بگو قرار شما با خدا كی است؟
آياحيات ما به زمانت رسيدنیست؟
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤
🍃تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🍃
🌟شبتونمهدوی🌙
سلام امام زمانم💚
سلام عشق جانم
چہ زیباسٺ آغاز یڪ صبح شیرین
بہ نام سلام علے آل یاسین💕
صبح تون مهدوی 🌸
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
میدهم سوے امیرم یڪ سلام
صبح من آغاز شد با این ڪلام
ڪار هر روز من از فرط فراق
یڪ سلام از راه دور از روے بام
السّلام اے ساڪن ڪرب وبلا
من حرم خواهم همین و والسلام
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
صبح تون و
لحظه هاتون حسینی 💞
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz