باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_چهل_پنجم ✍کوچههای بغض از امشب به سمت نجف میروند تا بهساکن عر
#دلنوشته
#صبرانه_ای_از_عشق
#قسمت_چهل_ششم
✍تمامزخمهای روحم راباتودرمان میکنم وخیلی از نداشتههایم را با
با تو پر میکنم _ ای خاتم النبیین..✨
ای پدرِ #امام_زمان🌈
به این اندیشیدهای که بَدنِ تو در اختیار روح است یا روح در اختیاربدن .. ؟ نبی آمد تابدن را شیفتهی روح کند نه اینکه روح را اسیر خواسته های بدن ..!!
راه افتادیم در خیابانی قدم بگذاریم که جای بال فرشته ها راباچشم دل میشد حس کرد!بهشت رضوی پیش روی چشم مان بود!ولی خودمانيم دلم دختری میخواست که مثل خودم و حتی بهتر از من باشد! در طول مسیر دست فروشها لباس فرشته های زمینی می فروختند.تور بود و گيپور ومرواريد!در محفل مسافر بهشت رضوی گردهم آمده بودند نور به مروارید سلام میکرد و مروارید با عشق آنرا ازلابه لاي گلهای گيپور به تماشامينشست!خوش به حال دخترکی که آن را به تن میکرد ودر کمد لباسش نور میگذاشت! به خودم آمدم!امام رضاعليه السلام در دلم بود ومی دانست با چه نیتی آمده ام!چادرم را دوست داشتم!دستم را از زیر چادر به نشانه سلام بالا آوردم و گفتم:السلام علیک یا شمس الشموس!🤚
السلام علیک یاعلی بن موسی الرضا المرتضي🤚
اشکها امان نمی دادند و زودتر از من پابه حرم گذاشتند ودست در دست ملائک به آسمان رفتند و باران شدند!باربد گریان بود ولی لبخندهم ميزد!رفتیم راهی نورشديم درمیان مردم باصفایی که از وجود مبارک امام هشتم شان مهربانی قرض می گرفتند و وام دار این خانه ی کرم ميشدند! از هم جداشديم!قرارشد یک ساعتی در حرم مطهر رضوی به عبادت مشغول شويم! تنها جایی که دلم میخواست از باربد جدا شوم همينجابود!امام رضا آغوش باز کرده بود ومن آنقدر کودکانه می دویدم که همه هاج و واج مانده بودند! در قید و بند کسی نبودم و رها بودم..گویی به پرواز درآمده بودم ولی بال نداشتم🕊نتیجه ی این پرواز بعد ۹ماه هدیه ای از جنس رسول خدا و شیخ الائمه بود!بله ایشان منت گذاشته بودند و کودکي از جنس خودشان ارزانی داشتند و تاج مادری را بر روی سرم گذاشتند ومن درست در روز تولد مبارکشان دستان کوچک پسر سالم وحالاصالح خودم را گرفتم و به شکرانه اش به سجده رفتم!ارادت خاصی به آقا شیخ الائمه علیه السلام داشتم ودارم و خوب میدانستم این جز نگاه پرمهرشان چیز دیگری نمی تواند باشد!نشانه ای از خدا که ما تورا اجابت کرديم!درست روز تولدآقا رسول الله و امام جعفر صادق علیه السلام موقع اذان ظهر به دنياآمد!چقدر دلم میخواست پسرم شبیه باربد باشد نه زیباتر بدون هیچ کم وکاستی!او بسیار شبیه پدرش بود!کامش را با تربت کربلا باز کردیم ودرگوشش اذان گفتیم و اولین غذای خودم راخرما انتخاب کردم تافرزندم اولین شيرش باخرماباشد وصبوربشود!چقدر دربارداري کندر خوردم تا باهوش شود وبرای جامعه اش فرد مهمی شود!خداراشکر تلخی کندر حالا به شیرینی هوش فوق العاده اش می ارزد ...ماشاءالله لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم🤌✨🌱
🍃اَللّھُمـَصَلـِّعَلۍٰمُحمَّدْوَآلـِمُحَمَّدْوَعَجّلـفَرجَھُمْـ🍃
❌کپی به هیچ وجه جایز نیست ❌