شهید حاج قاسم سلیمانی:
__مدافع انقلاب، همان مدافع امام حسین
«علیه السلام» است . . .
انقلابی گری، همان حسینی گری است.💚
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
<🌹>
چند روزی است که تا میشنوم حرفش را
«اربعین، کرببلا»؛ این دل من میریزد... 💔
ما میمانیم
ما آه میکشیم
ما میمیریم
و اینها را مدام تکرار میکنیم
چرخه ی فراق ما اینگونه ست
اینگونه که تماشا میکنیم
و حسرت میخوریم...
.
حسین جان!
ما مطیع تو هستیم
دلشکسته ایم اما هر چه جانان بگوید
روی چشم هایمان میگذاریم
آنقدر عاشقت هستیم که
ما را هم نبری، بازم عاشقانه تو را دوست داریم
شبتون حسینی 🌙🍃
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
hobo_lhosein(3).mp3
6.02M
امشب مداحےبزاریمڪہخیلی هامونشنیدیم.
بااینڪہمتوجہنمیشیمچےمیگہ
ولےزیادباهاشاشڪریختیم💔😭
رزق امشبمون تقدیم به شما♥️
التماس دعا 🤲🏻
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج #اربعین
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
امام زمانم 💚
دیروزڪربلا و غم غربتــــ حسیـن
امروز یڪ جهان وغم غربتــــ شما
دیروز بے وفایے وحالا بہ لطفـــ ما
تمدید مےشود ز گنہ غیبتــــ شـما🥀
شبتون مهدوی🌌💫
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
به جز تو،جور عاشق را کسی گردن نمیگیرد
خطایش را زلیخا کرد، یوسف گشت زندانی...
دگر فرقی ندارد جمعه و شنبه فقط برگرد💔
گرفتــاریم ما از دسـتِ این هجران طـولانی...
صبحتون مهدوی🌤🍃
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
پـیـش رخ تـو مــاه هـویـدا نشود
بيچاره کسیکه برتو شیدا نشود
از نـوکـر خـود اگـر بپرسـی گـوید
اربـاب بـه خوبـی تـو پـیدا نشود
صبحتون حسینی 💚🌤
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
حسین جانم❤️
بسوزان نوکرت را هرطریقی دوست میداری
به هر چیز امتحانم کن ولی با کربلا اصلا....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🕊
حتما ببینید👌👌
⁉️وظیفه زائر بعداز برگشت از کربلا چیست؟
👈حتی از آب و هواش هم بد نگین به صاحب قبر بی ادبی میشه..
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما ببینید ✅
🔴 دو سال پس انداز کردم تا بتوانم به زیارت اربعین بیایم و الان دوست ندارم به استرالیا 🇦🇺 برگردم
⭕️ داستان متفاوت دو زائر استرالیایی برای حضور در پیادهروی اربعین
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
زیارت با معرفت💫
*آخرین باری که به کربلا رفته بود مصادف با #اربعین بود، هرچی اصرار کردیم بیا حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) نیامد. چون احساس خجالت میکرد که وقتی حرم بیبی در محاصره است به زیارت حضرت عباس علیه السلام بیاید. ده روز بعد به سوریه رفت و در راه دفاع از حرم به شهادت رسید.
#شهید_اکبر_شهریاری🕊️
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این حرکت خانم با غیرت عراقی را ببینید...👆👏👏
#بی_تفاوت_نباشیم
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
—
شهید مدافع حرم احمد مشلب :
سه چهارم دختران در حال حاظر حجابشان حجاب نیست و چیزهایی که می پوشند، واقعاً #حجاب نیست. ممکن است عبا {چادر }بپوشند، ولی عبایشان دارای #مد و برق است که من برای اوّلین بار است که می بینم و حجابشان حجاب نیست .
#بی_تفاوت_نباشیم
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧕🏻عبا پدیده نوظهور حجاب استایل ها....⚠️
💬محجبه ها هرگز فریب نخورید و بخاطر راحتی، اصل #حجاب رو فراموش نکنید.
🌻|↫#هشدار_به_چادری_ها
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
دیروز، در ابتدای سال تحصیلی در فرانسه، ۶۷ دانشآموز دختر مسلمان اجازه ورود به مدرسه را پیدا نکردند.
جرم: پوشیدن مانتو.
زن زندگی آزادی ؟!
#حجاب #الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖استدلال شهید بهشتی درباره موضوع #حجاب:
⁉️ رفتن روی خط عابر پیاده اعتراض داره اما رفتن روی خط عفاف اعتراض نمیخواهد؟!
همانطوری که نظم عبور و مرور محترم است، عفت و پاکدامنی هزار بار محترمتر است.🧕
🚨نفرمایید عفت و پاکچشمی، یه چیز فردیه، همینجاست که اسلام ما از اسلام دیگران جدا میشود.
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
شب تون بخیر
دوستان بزرگوارم
✍از امشب ادامه ی دلنوشته ی داستانی
#صبرانه_ای_از_عشق
حوالی ساعت ۱۰ شب
خدمت تون ارسال میشه 😍
باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_بیست_هفتم ✍🕊✍🕊✍🕊✍🕊✍🕊 برای چشم هایی که میشنوند و اشک میسازند
در کنار هم میایستند مثل واژههایی
برای ساختن یک کلمه پرمعنا، حروفی هستند
پر از درد هایی در سینه از فراق تو و
قلب هایی حزین از غمهای تو و برای
معنا شدن ، ما با سر ریز شدن اشکها
مثل شبکههای ضریح بههم متصلمیشویم
و به سوی تو سرازیر میشویم .. ایکسیکه
محبتت همه را شبیهِ هم کرد ..
ای عشق ِمشترک! امام حسین جان!چقدر حرم شما زيباوغم انگیز است برای منی که همیشه از حیاط ها و صحن های جور وا جور امام رضا علیه السلام سر در می آوردم خیلی خیلی تازگی داشت که از مکان و خیابانی شلوغ ودر جوار بازاری پیچیدم و چشمم که به گنبد شما افتاد دلم حرّی ریخت تازه همسفرم گفت فهمیدم اشتباه کردم این حرم آقا اباالفضل العباس علیه السلام است!اول برادر باوفايتان رادیدم! روح کولی من آرام پشتم قايم شده بود و خجالت میکشید..خجالت میکشید و شرم داشت تمام راه آب نوشيده!آن هم خنک!باکلّي خواهش به او می گفت:ماء بارد یا زائر!تمام راه بانازونعمت ميگفتندبفرماآب خنک ای زائر!تمام راه پر بود از غذاهای رنگيني که تمام آشپزهايش به درجه بین المللی شف نائل آمده بودند! من آنجا با احترام تمام به نماز می ايستادم وبا آرامش راه میرفتم و لباسهای خاکی وشوره بسته ی مارا در موکب هايي که شعبه دلدادگی اند ؛ميگرفتندو ميشستندو خشک میکردند! واقعا من حقيرناچيز چه میتوانم بگویمت وبخواهم که شرم و عجز دو تحفه بود در کوله بار گناه روی دوشم با دستان خالی ...غم عجیبی بابرگشتن سمت حرم اباعبدالله الحسین علیه السلام رخنه کرد درجانم!سریع قلبم سنگین شد و حس کردم میخواهم سقوط کنم! همسرم دستم را گرفته بود!یخ بود!نگاهم ميکرداوهم مضطر شده بود...درست روبه حرم که آمدم زیارتنامه بخوانم خادم آمد وبا پر زد که نایست گفتم پس کجابروم بخوانم؟دوباره تااخم کرد تاب نیاوردم و گفتم بگذار ورهايم کن من جایی نمی روم میخواهم سریع بخوانم و بروم..کوتاه آمد..باربد جلوتر رفت نیمی از زیارتنامه راکه خواندم ناگهان سیاهی جلو چشمم را گرفت و پاهایم سست شد وفقط توانستم داد بزنم باربد کمک! خادم ترسید وسریع دکتر نزدیک درمانگاه حرم که چند قدمی ما بود را خبر کرد انقدرآب پاشیدند تا چشم باز کردم داشتم سبک میشدم تنهانشان افتخار این سفر ثبت نام من در فهرست بیماران حرم ارباب بود...
✍ س.م
#صبرانه_ای_از_عشق
#دلنوشته_سفر_اربعین
باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_بیست_هفتم ✍🕊✍🕊✍🕊✍🕊✍🕊 برای چشم هایی که میشنوند و اشک میسازند
✍🕊✍🕊✍🕊✍🕊✍🕊
#دلنوشته
#صبرانه_ای_از_عشق
#قسمت_بیست_هشتم
🌷بسم ربّ الشهداء والصديقين🌷
باز هم در معجزات زندگی کنونی متحیر ّو مبهوتم که من کجاوسفرعشق کجا؟ می نویسم از سرگذشتي که از راه ارباب ومسيرش دور شد و جهالتش همه را حیران کرد!باربد برای سرکار رفتن به یک شرکت تولیدی راهی شد و آنجا در قسمت تأسیسات شرکت مشغول به کارشد دقیقا همان شرکتی که برادرم علی آقا مدتی قبلتر فعالیت میکرد..دایی کوچک باربد در شرکت برقکاربود وبسياربه او توجه ميشدچون کاربلدوقابل احترام بود وی به شدت اهل زن وزندگی بود و تمام زندگی اش طبق برنامه خانواده چهارنفره شان می چرخید ..میخواست باربد روبراه و مستقل شود و تا میتوانست باربد را نصیحت میکرد و مرتب مرا به اويادآوري میکرد!دیگر کم وبیش دست همه آمده بود که باربد شیطنت های خودش را دارد و حواسش جمع تعهدات بعداز ازدواج نیست!واینکه چقدر با احترام نسبت به من رفتار میکردند و بارها به مامان راضیه می گفتند که خداراشکرکند که چنین عروسی گیرش آمده و باربد باید خیلی خیلی خوش شانس باشد که دختری آرام و کم توقع درکنارش زندگی میکند..خب من آنقدر هم قابل تحسین نبودم ولی درچشم دیگران چنین نمود میکردم.باربدهم در نظر اقوام من پسر موجهي بود و نماز خواندنش خیلی هارا متعجب میکرد!دیگرسمت چیزهای حرام که نمازش را به خطربيندازد؛نميرفت ولی بازهم رفقای جدیدی سروکله شان پيداشد!متأهل و مجرد همه اهل دود بودند!حالا دیگر باربد مستقل بود و راحت تر میتوانست هزینه کند..علاوه برآن دعوتهاي مختلف هم داشتیم به بهانه های مختلف که هربار از رفتن دونفری سرباز میزدم دعواميشد اگرهم تنهاميرفت من شاکی بودم و اخم وتخم ميکردم!دوستان متأهل باربد اهل ماهواره و فضا های مختلط و برنامه های دور همی بودند! ولی درخانه مامان نوشین و مامان راضیه ممنوع بود..خدایا شکر.شکر که هردومادر ما اهل این چيزهانبودند و تمام زیبایی ها و خاص بودنشان خرج محارمشان میشد..پدرهايمان هم اهل نان حلال بودند..من دیده بودم کسانی که هر روز و شب دنبال حرام بودند و از در و دیوار شاکی بودند اما پدران ما اهل بودند اهل خدا واهل بیتش...رحمت خدابرهمه ی پدران ومادران محمدی...خود او هم تمایل قلبی به حضور من در آنجا را نداشت و همین بالاخره باعث شد موفق شوم کم کم خود باربد هم از جمعشان زده شد وکنارکشيد ولی اگر به چشمم نميديدم باورنميکردم که چقدر سمج بودند و بیخیال نمی شدند طفلکی باربدهر روز یک بهانه می آورد وبه بهانه های مختلف آنها را پس میزد من چقدر خوشحال میشدم ولی بلد نبودم چطور این حال خوب را حفظ کنم!گاهی درخانه میماند و باهم بازیهای فکری میکردیم گاهی بیرون می رفتیم و خرید میکردیم و چیزی می خوردیم اما ته دلم همیشه ترس و دلهره اینکه دوباره تنهایم بگذاردوبرود اجازه لذت نميداد حالا یکسالی میشد که باهم بودیم و باید همه کم کم آماده تدارک عروسی میشدیم تصمیم براین شد تا خريدجهيزيه مخارج عروسی که به عهده خود باربد بود باید یکسال کار ميکردتابتوانيم عروسی را برگزار کنیم از باربد خواستم که بجای اینکه تالار یا باغ اجاره کند؛اجازه دهد درهمان خانه پدری که ۱۸۰متر بود جشن بگیریم او هم موافقت کرد و قرارشد باخانواده ها مطرح کنیم بندگان خداچاره ای نداشتند و رضایت دادند..
❌کپی به هیچ وجه جایز نیست ❌
از هرچه و هرکه غیر تو سیر شدیم
در خدمت بارگاه تو پیر شدیم
تا حال «نمک گیر» تو بودیم، امّا
با چای عراقیات «شکر گیر» شدیم
شبتون حسینی🌙💚
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
من شدم عاشق تو یا تو شدی عاشق من؟!
لطف ارباب به نوکر چه زیاد است زیاد!
یک نفر گفت ” حسین” اشک همه درآمد
نمک نام تو دلبر چه زیاد است زیاد..