باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_چهارم سلام ونور..دست مبارکتان به سمت نور همیشه راهی باشد..اگر ل
#دلنوشته
#صبرانه_ای_از_عشق
#قسمت_پنجم
سلام ونووور ورحمت به شما که به قلم حقیر نگاه پرمهر و محبتی داشتین..لطف شما مستدام عزیزانم..برای نوشتن آن روزهای تلخ قلبم تیرمیکشدو رنج؛تنها چیزی ست که لابلای این خاطرات سخت ونفس گیر؛مهمان من میشود ولی وقتی به حال وروز الآنم نگاه میکنم بیشتر راغب میشوم که برایتان بنگارم...خب بعداز یک ماه که از به هم خوردن نامزدی گذشت مادرم هدایای خانواده حسین را پس فرستاد وخواستار هدایای خودش نشدوآنها راقبول نکرد!راستی حسین وقتی دبستانی بودپدرش راازدست داده بود ومادرش مانده بود با۶فرزندکه حسین وسطی آنهابود..مادرش بعدچندسال بایک مردی که همسرش فوت کرده بودواونیزچندین فرزند داشت از شهسوار به قزوین آمدو باآقای شعبانی که همکارپدرم بود ازدواج کردوحسین یکی ازمخالفین ازدواج مادرش بودومدام سازمخالف میزد وقتی پسرش عاشق من شد ازخداخواسته سعی کردوصلت راسربدهدتابه واسطه من وخانواده ام سربه راه شود وسروسامانی بگیرد..دریغ از این که زیردست کسی آموزش دیده بود که پناه برخداااااااباداعش عصرحاضربرابری میکرد..تمام خانواده اش از لحاظ معنوی چیزی که درنظرعُرف جامعه بود را انجام میدادند؛جز حسین..اینکه حسین اینقدر غربگراشده بودبرمیگشت به دوران خدمت اوکه درتهران زیردست یک سرهنگی طاغوتی بودولی ظاهرش راحفظ میکرد؛وگرگ تیزدندانی بود که امثال حسین رابه بردگی میگرفت وکاملابه آنها احاطه پیدامیکرد..اوکتابهایی رامعرفی حسین میکردو من متوجه شدم که کاملا شستشوی مغزی شده بود وتازه چاشنی کارش هم دخترش بودکه به راحتی دراختیار آنان میگذاشت وراحت درقالب رابطه به آنهاخط داده میشدوباوعده های واهی مثل برده تن به خواسته هایشان میدادند درست کاری که میخواست بامن بکندوخدانجاتم داد... شنیدن این حرفها وطرفداری اواز سرهنگ..قلبم ازجاکنده میشدولی اجازه میدادم برایم بازگوکندوگرنه کدام دخترتاب شنیدن این رابطه های نامشروع همسرش راداشت؟؟!هرچه حجت ودلیل برایش میآوردم باز گوشش بدهکارنبود!همانجادلسردیها کمکم کردند تادوری ازاو جانفرسانشود وامیدبه آینده وتوسل به اهل بیت وتوکل برخدا آرامش نصیب قلبم شد...حسین درشرکت (همان شرکتی که بابا ناظرخریدش بود)یک کارگرساده بود وهمه به پدرم طعنه وارمیگفتندواقعا حیف دخترت نبود دادی به این یاقی؟؟ظاهراآنقدرمغرور وخود رای وگستاخ بودکه هیچ کس از او خوشش نمی آمد ...کاربرای پدرم سخت شده بود ومن این را از پدر مظلوم وآرامی که تبدیل به آدم بیقرار وکلافه شده بود؛میفهمیدم ...حسین از شرکت غیبش زد وسریع خودش راگم وگور کرد شاید فکرمیکرد من پیگیرش هستم تا مهریه ویاعواقب کارش را بخواهد بپردازد به همین خاطر قید دستمزد ماهیانه اش رازد و کلّا محوشد...خانواده من سختگیرشده بودند ومحدودم میکردندودیگرمثل گذشته آزادانه به این سو وآنسونمیرفتم وحق هم داشتند...من آن موقع ۱۶ساله بودم وسن کم من وبی تجربگی هادلیل خوبی برای محدودیتم بود واینکه حالاهمه مرابه شیرینی خورده حسین نسبت میدادندو اسم او هنوز آرامشم را طوفانی میکرد وقلبم از این همه اندوه سخت میگرفت ودرد میکرد واز آنطرف عشق سوزان قلبم..وآن طرف مردجوانی که در اوج زیبایی ونوجوانی ودلباختگی پیرم کرد...پیر...دلم میخواست بمیرم ودیگر نباشم..فامیلهاهم طعنه های خودشان را روانه پدرومادر بیگناهم میکردند که دختربه این لُعبَتی را حرام یک کارگرمعمولی کردید؟خب همون کارگرپسندبودید که دکتر مهندسا رو ردمیکردین!!!!پدرم با نجابت وصلابت جواب میداد که کارگر مگرچه ایرادی دارد مگر آدم نیست؟ دلیل مخالفت من با آن آقا رفتارهای ناشایست وغیرمعقولش نسبت به دخترم بوده ولا غیر!!هرکس از موقعیت به نفع خودش استفاده میکردوبازهم خواستگارمی آمدو من ازهرچه( دور ازجان مردهای خوب)مردو ازدواج حالم بد میشد و تنم میلرزید مثل یک گنجشک که در سرما آواره وبیجا مانده مثل بلبلی که صدای چهچه اش دیگر نمی آمد...من تلخ وتلخ وزهرآلودومسموم عشق بی حاصل بودم..خدااااااا داشت امتحانم میکرد...آیامن شاگرد زرنگی بودم ؟؟؟
واین غم ها ادامه دارد...
#ارسالی_شما
❌کپی به هیچ وجه جایز نیست❌
╭┈─────
تو همچو من سر کویت هزارها داری
ولی بدان که گدایت فقط تو را دارد ..
صلیاللهعلیکیا اباعبدالله الحسین
شب تون حسینی 🏴
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
وِلاخَرَجَحُبُّكَمِنقَلْبي...
_ومحبتتازقلبمبیروننخواهدرفت:)!
حسین جااانم 🖤
مولایمن
🥀کم کم دلم از این و از آن سیر میشود
باچشم مهربان تو تسخیر میشود...
🥀این خوابها که همسفر هر شب من است
یک روز مو به مو همه تعبیر میشود...
فرصت گذشت وقت زیادی نمانده است
تعجیل کن عزیز دلم دیر میشود...
🖤اللهم عجل لولیک الفرج 🖤
سلام آقای خوبی ها🌤🍃
✨کی نصیب ماست «اَرَیالخَلق» و «لاتُری»
کی میشود نوای«اَنا المَهدی» تو را ...
✨از سمت کعبه بشنوم ای جانِ جانِ جان
«عَجّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزّمان»...
#اللهمعجللولیکالفرج🤲
#امام_زمان (عج)♥️
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله(ع)❤️
ای دل بیا به رسم قدیمی سلام ڪن
صبح ست مثل باد و نسیمی سلام ڪن
برخیز نوڪرانہ و با عشق ، خدمت
ارباب مهربان وصمیمے سلام ڪن
#صبحتون_حسینی ⛅️
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
+ إناللّٰهلايكسرقلبًاتوسّلبالحُسَین
-همانا خداوند قلبے را ڪہ بہ حسین توسل جستہ است نمےشڪند..'🖤
☆بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ☆
#روز_هجدهم_چله_زیارت_عاشورا🌱
🏴 ۱۴ مرداد ماه ۱۴۰۲
هجدهم محرم ۱۴۴۵ 🖤
به نیابت شهید
🌷شهید روح الله قربانی🌷
#پویش_زیارت_اربعین
اللهم ارزقنا توفیق زیارت اربعین🤲🏻
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حرفهای جالب یه دختر کوچولوی عراقی خطاب به برخی زائرین؛
📛حواست باشه وقتی میای کربلا حسین(ع) نمیخواد که با خط چشم و آرایش بیای📛
متاسفانه بعضی از اشخاص که به زیارت اربعین و کربلا میرن حرمت نگه نمیدارن.
ان شاءالله که از همین طریق هدایت بشن
بخصوص این بلاگرا و حجاب استایل ها که برای گرفتن عکس و فیلم با تیپ های زننده و ارایششون همیشه خط مقدم هستند .
#امام_حسین
#اربعین
#محرم
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
آیت الله سید علی قاضی :
خوشحال کردن انسان محزون چه با بذل مال ، چه با سخن نیکو ، چه با کنار او نشستن ، گناهان را پاک می کند.
#سخن_بزرگان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#حجاب شما به خون ما رنگ میبخشد♥️
📝شهیدابراهیمهاشمی
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
chon-ke-be-bibi-del-bastam.mp3
4.09M
بین کنایه ها بگو با زمزمه
میپوشمش فقط به عشق فاطمه...♡
🎙حاج سیدرضا نریمانی
#حجاب 🖇💛
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
30.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌بعد از شهادت پدرم با خدا قهر کرده بودم و بی حجاب شدم‼️
در عالم رویا پدرم(شهدای تیپ فاطمیون ) را دیدم که گفت: آخرِ این بی حجابیها هیچ چیز نیست دخترم🦋🙃
#حجاب
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
☆بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ☆ #روز_هجدهم_چله_زیارت_عاشورا🌱 🏴 ۱۴ مرداد ماه ۱۴۰۲ هج
💟عشق من، دلتنگ نباش💟
زینب عادت داشت گلهایی را که روح الله
برایش میخرید پرپر میکرد و لایِ کتاب خشک میکرد در یکی از نبودن های روح الله وقتی دل تنگش شده بود رویِ یکی از گلبرگ ها نوشت:
"آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود"
این گلبرگ را خودش نوشته بود
اما جریان گلبرگ دوم را نمی دانست
وقتی آن را برگرداند دست خط روح الله را
شناخت که روی گلبرگ نوشته بود:
عشق من دلتنگ نباش...💗
همسر شهید روح الله قربانی🕊🌹
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
همیشه میگفت:
اگر میخوای سرباز امامزمان(عج) باشی باید توانایی هات رو بالا ببری شیعه باید همه فن حریف باشه و از همه چی سردربیاره...🍃✨
شهید روح الله قربانی♥️
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 #عاشقـانه_اے_بہ_سبڪ_شهـدا💚
#خوشبخت_ترین_دختر_دنیا...
.
با بچههای دانشگاه رفته بوديم مشهد، اونجا واسه اولین بارواسه ازدواجم دعا كردم..🤲🏻
گفتم:"يا امام رضا(ع)...
اگه مردی متدين و اهل تقوا بیاد خواستگاريم،قبول ميکنم💖"
یک ماه بعد ،روحالله اومد خواستگاريم...
هديه امام رضا(ع) بود واسه من..🥺
همسری كه امام هشتم به آدم بده و امام حسين(ع) اونو بگیره...🥺
وصف نشدنيه...
من عروس همچنين مردی بودم.ميدونستم که قرار نيست همه امكانات زندگيم از همون اول تأمين باشه.ولی معتقد بودم كه با هم كار ميکنيم و زندگيمونو ميسازيم🌸
با اينكه خونهمون كوچیک بود..ولی واسم حكم كاخو داشت.
كاخی که من ملكهش بودم...
دلم ميخواد...
اينو به همه اونایی كه منو...
به عنوان عروس جوون يه مدافع حرم ميشناسن بگم كه...
هيچوقت نگن که بيچاره تو اين سن جوونی بيوه شد و آه بكشن...
من خوشبختترين دختر دنيام...
همسری داشتم كه منو با عملش همنشين تقوا كرد...💕
۲سالی كه زير يه سقف بوديم...💕
بهترين و قشنگترين لحظههای زندگيمو تجربه كردم...
اونقده كهگويی ۱۰ سال باهاش زندگی کردم...💕
از همون دوران نامزدی...💕
خيلی وقتا میشد که پیشم نبود...
ولی...
چون ميدونستم عاشقونه كارشو دوست داره...
دوست نداشتم جلو آرزوهاشو بگيرم...
خدا رو شكر ميکنم كه بهم اين قدرتو داد...
كه هيچ وقت به دليل نبودنا و رفتناش گلایه نميكردم...
از همون اولش ميدونستم با کی ازدواج كردم...💕
میدونستم که دفاع از كشور و شهادت...
حرف اولشه...
حرف و بحث شهادت تو خونهمون بود...
ولی...
فكرشو نميكردم که روحالله شهيد شه....😔
(همسر شهید روح الله قربانی)
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz