☆بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ☆
#روز_بیست و هفتم_چله_زیارت_عاشورا🌱
🏴 ۲۳مرداد ماه ۱۴۰۲
بیست و هفتم محرم ۱۴۴۵ 🖤
به نیابت شهید
🌷 حمیدرضا باب الخانی🌷
#پویش_زیارت_اربعین
اللهم ارزقنا توفیق زیارت اربعین🤲🏻
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz🌷
🏴🕊
بار دیگر در صحن مطهر حضرت شاهچراغ (علیه السلام) باران شهادت بارید🥀
📌در حسرت پرواز کبوترها بود
تا اینکه کبوتر حرم شد آخر...
🔺 در حادثه تروریستی عصر دیروز شیراز
تعدادی مجروح و#یک نفرشهید شدند
الهی الحقنا بالشهدا والصالحین
#شاهچراغ
#درآرزوی_شهادت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
وقتی داعش حملهی تروریستی #شاهچراغ رو گردن گرفت؛
واقعیتِ جنبش «زن زندگی آزادی» رو بهتر فهمیدیم...
#شاهچراغ🖤🥀
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
دختر شهیدی که!
با سر تراشیده در روستاها گرداندند،
و زنده به گورش کردند.😔🥀
ولی توهین به امام و اسلام نکرد..
#شهیده_ناهید_فاتحی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
چنین زنان و دخترانی داشتیم ..
اما حالا..
خانم همه غمش اینه
یه وقت ناخنش نشکنه ...😒
ساده برویم!
خواهشا اربعین را رعایت کنیم!
فصل عزاست !
#حجاب_یعنی_عدم_جلب_توجه
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
اندکی تامل‼️
چادر مگه قرار نبود زینت ها را بپوشونه؟
پس چرا خودش زینت ...؟
#حجاب_یعنی_عدم_جلب_توجه
#حیا
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
☆بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ☆ #روز_بیست و هفتم_چله_زیارت_عاشورا🌱 🏴 ۲۳مرداد ماه ۱۴۰
همیشه میگفت:
برای عاقبت بخیری و بهشتی شدن
یا باید عارف و عابد باشی ؛ یا یک جهادگر پرتلاش♡:))
شهید حمیدرضا باب الخانی💛🥀
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
39.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دررفتــن
شتابے عجیب داشتید
و در مانـدن
اکراهے عمیــق
گاهـی مرگــــــ
جاودانہ ترین زیستـن است
و شما چہ خوب این را فهمیدید.....💚
پ.ن☑️ مستند ماموریت ابراهیم مربوط به شرح زندگی شهید حمیدرضا باب الخانی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
_امام رضا (ع) و خواهر عزیزشون کلید زدند ازدواج مارا 💞؛ دستشون درد نکنه😅 _شرایط اونجا سخت بود . بالا
💞زندگینامه شهید حمیدرضا باب الخانی💞
شهید مدافع حرم حمیدرضا باب الخانی متولد 17 دیماه 1367 از استان اصفهان است شهید باب الخانی در سن ۲۵ سالگی موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشته عمران شد و تا لحظه شهادت بيش از دو سال در سوريه فعالیت داشت که مسئولیت فرماندهی اطلاعات عملیات یکی از مناطق و مسئول آموزش رزمندههای سوری را به عهده داشت و برای آخرین ماموریت مرداد 1398 يک واحد سازمانی در شهر حلب در اختيارش قرار دادند و همسرش هم مدتی به سوریه رفت . چند روز پیش از شهادت وی ، والدین همسرش به زیارت حضرت زینب ( س) رفته بودند و قرار بود بهمراه انان به مرخصی برگردد ولی شدت شوق دیدار معبود چنان شد ، در ۲۸ بهمن ۹۸ (در روزی که بزرگراه حماه به حلب در استان ادلب از دست دشمن ازاد شد) به شهادت میرسد ودر روز ۲۹ بهمن مراسم وداع رزمندگان مدافع حرم با پیکر شهیددر حضور خانواده اش در دمشق برگزار شد و پیکرخونینش در روز ۳۰ بهمن یعنی درست در روزی که بعد از هشت سال در فرودگاه حلب پرواز مسافری بر زمین نشست ، هواپیمای حامل پیکر این شهید عزیز به بهمراه خانواده اش از دمشق به هوا برخواست و به موطن خود بازگردید ، وسی وسومین شهیدمدافع حرم اصفهان با نماد سی و سه پل ، در گلستان شهدای اصفهان ، ماوا گزید. و در نیمه خرداد فرزندش که هیچ گاه روی پدر را ندید دیده به جهان گشود🌿🌷
آغوشی امن
نگاهِ با صلابت
گامِ استوار
هدفِ مشخص . . .
"حاج قاسم را میگویم"
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
یهجاخوندم،نوشتهبود:
- مثلاآخرششھیدشیمشانسَکی!
شھادتشانسکینیستمشتی!
شھادتتلاشمیخاد ..
شھادتعشقمیخاد ..
شھادتکنترلِنفسمیخاد ..
شھادتسختیودردورنجمیخاد ..!
#شھادتلیاقتمیخاد💔:)
#تلنگرانه
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
هر وقت جوانی داشتید که با دست خالی به سمت دشمن مسلح بدود
از تغییر رژیم حرف بزنید ✌️🇮🇷
◾️تصویر: لحظه درگیری برادر بادپا نیروی خدماتی حرم شاهچراغ با تروریست داعشی💪
شرف تو می ارزه به کل وجود خیلیا👌💯
#شاهچراغ
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
⭕️ بر فقرا لازم است سالی یکبار به زیارت حسین(علیه السلام) بروند، اغنیا دوبار..
🔹امام صادق(علیه السلام): بر ثروتمند لازم است که سالی دوبار به زیارت حسین(علیه السلام) برود و بر فقیر سالی یکبار.
🔻تهذیبالأحکام، ج۶، ص۴۳
#دلتنگ_اربعین
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
🔻برکات #زیارت_اربعین
🔻حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر #ناصری حفظهالله :
🔮 گاهی یکی از این زیارتها مثل زیارت #اربعین کافی است که کار انسان را راه بیندازد. تأثیر و تغییر و برکات زیاد دارد.
🤲 خدا نصیبمان کند...
#دلتنگ_اربعین
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
مداحی آنلاین - برمیگردم حرم به عباس قسم - بنی فاطمه.mp3
4.19M
برمی گردم حرم به عباس قسم ..
🎙سید مجید بنی فاطمه
بسیار زیبا 👌👌
بشنوید
رزق حسینی امشب مون ❤️
التماس دعا
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_سیزدهم ✍🕊🤍✍🤍🕊✍🤍🕊✍ امروز و فردا و ماه بعد و سال بعد شرط نیست اون
#دلنوشته
#صبرانه_ای_از_عشق
#قسمت_چهاردهم
✍💚✍🕊✍🕊✍🕊💚✍
سال80 فقط پدرومادرم تلفن همراه داشتند ومابچه هابیرون ازمنزل از کارت تلفن استفاده میکردیم به همین خاطربه تلفن همگانی نزدیک مزار شهید باهرزحمتي که بود؛خودم را رساندم دوسه متری بيشترنبودوسريع شماره خانه ی پدربزرگم را گرفتم.از عمه ام خواستم سریع بيايدوبه دادم برسد به کسی هم چیزی نگوید!عمه مینا دوسال از من کوچکتر بود ومتولد۶۲بودوهمدم من بودوقابل اعتماد!باربد دلش نمی خواست مراتنهابگذاردولي چاره ای نداشت چندرديف دورترسر مزاررفيق شهیدش آقای شالباف بود تا اینکه عمه جان آمد و دستم را گرفت تا برویم ولی پاهایم توان نداشتند..او گفت همانجابمانم تا تاکسی تلفنی خبرکندوبه دکتربرويم چاره ای نداشتم واقعا حالم بد بود تاکسی آمد به دکتررفتيم و باربدرا میان آن همه لاله زار چون بیدمجنون می دیدم که به این سو وآن سو میرفت ودر دلش غوغابود!مطب خلوت بود ومابخاطر نیاوردن دفترچه،آزاد حساب کردیم و سرم زدیم یادم نمی آمد آخرین بار کی دکترآمده بودم؛چون خیلی قوی بودم و همیشه تغذیه سالمی داشتم این را مدیون مادرم بودم!بعدازاتمام سرم راهی خانه پدربزرگم شدیم وبه مادرم خبردادم که اگر اجازه بدهد بمانم قبول کردوباتشکري از اوخداحافظي کردم.نزدیک غروب بود و حاج آقا؛پدربزرگم میخواست به مسجد برود که ما نیز با او راهی شديم.مینا مرتب سربه سرم می گذاشت وشيطنتهاي شیرینش دلم راخوش میکرد نماز که تمام شد به خانه رفتیم و دیدیم که مهمان داریم! باربد به همراه مادرش راضیه خانم!! چقدر شوکه شدم که آنجا ديدمشان!حاج آقا خوش آمد گفت وبالبخند و ابهت به جای خودش تکیه داد.مادربزرگم حاجیه خانم با سيني چای وارد شد ومن ومينا مثل دوتاگنجشک که درسرماباشند؛ميلرزيديم!ميناازماجراخبرداشت و دلداری ام ميدادخداراشکرميکردم از وجودپرمهرش!مادر باربد شروع کرد به صحبت:والا حاج آقا خدمت رسیدم باشماکه بزرگ فامیلی چند کلام اختلاط کنم و زحمت رو کم کنيم!حاج آقا بالبخندوجبروتش گفت :بفرمائید در خدمتم دخترم!
مادرش از مخالفت خودش گفت؛خواستگاری آن دخترليلا؛نامزدی من؛مخالفت خانواده ام واینکه باربد دیپلم گرفته وبیکاراست ودرآمدي ندارد و باید به همین دلیل فکری کرد!
حاج آقا سکوت کرد و مرا صدازد!وااااي نميدانستم چه کنم؟ کمک خدایا کمک!دوباره حاج خانم آمد من باچادرگلگي واردپذيرايي شدم اجازه دادتاکنارش بنشینم!باربد را فراخواند او هم معلوم بودترسيده طفلکی!از من پرسید دخترم شما چی میگی باباجون؟ اگر راضی باشی من خودم همه چيز و درست ميکنم!
ته دلم چپ و راست قربون صدقه آقا جونم میرفتم تا دوباره پرسید من فقط سکوت ولبخندکوچولويي از عشق نثارحاج آقاکردم و فهمید چه خبره؟ روکردبه باربد:ببین پسرم نامزدی این دختر و من به هم زدم بخاطرعقدمکاني!این دختر با نذرونياز خونه ی پسرم رو روشن کرده نذر امام حسینه خودتم میدونی خاطرخاه زیاد داره اما نمیدونم چرا به شماراضيه حتما شما احوالات خوشی داری که جذب شما شده پسرم من هم وقتی ازدواج کردم بیکار بودم ولی به خودم جنبیدم ورفتم سرکار شما یه حقوق مادرته و دو تا هم که آبجی داری بالاخره خرج ومخارجتو خودت باید دربیاری من هواتو دارم اما دختر ماهم باید توقعش از شما درهمین حدباشه که میدونم باکمالاتي که من ازش سراغ دارم سربلندت میکنه! این دختر نورچشمی ماست تنها دختر علی بالاست...
تکه آخر و قزوینی گفت و خندید و اشاره کرد که برم! منم ازخداخواسته! مادر باربد اجازه خواستگاری گرفت و راهی شدن باربدلبخندازلباش محونميشدو سرخوش از خونه ی حاج آقا پدربزرگم رفت! آقا جون صدام کرد دوباره! من خیلی خجالت می کشیدم وعين انار سرخ شده بودم و رنگ رخسارخبراز سرّدرون میداد..او از من خواست که بخاطر شرایط فعلی باربد کم توقع باشم ودرحد توان مالی پدرم انتظار مراسم و خرج و مخارج آنچنانی نباشم وبه چشم وهم چشمی نپردازم و رعایت راضیه خانم که یک زن بیوه و بی سرپرست بود رابکنم!چشم محکمی گفتم حاج آقا گفتن: من اينارويادآوري کردم وگرنه میدونم چه دختر ماهی دارم!پریدم بغلشو کلی ماچش کردم!همه میدونستن من بیش از حد عاشق حاج آقام و مدام دستشوميبوسيدم و اون همیشه ميگفت خيرببيني باباجون عاقبت بخيربشي پيربشي الاهي!بعدمنم ميگفتم حاج آقا دلت میاد پيربشم ومیخندیدیم بعدفهميدم معنی پيربشي یعنی توی جوونی نميري و پیری رو ببینی! یادش بخير! رفتیم روی تخت شاه نشین وسماور شاه عباسی درحال جوشیدن و چای شمال واستکان های لب طلای مادربزرگ که از نوشیدن جایی سيرنميشدي وسایه درخت تاک(انگور)انگارخود بهشت بود باگلاي لب باغچه که مادربزرگم با عشق کاشته بود ودل آدم رو میبرد!یادش بخيرشب می رفتیم پشت بوم خونشون میخوابیدیم و صبح که آفتاب میومد چاره جویی کرده بودیم و روی پشه بند ملافه مينداختيم تاجلونور بگیره ميناتنبلي میکرد ومن مجبور بودم اينکاروانجام بدم!چه صفایی داشت یادش بخیر!صدای یاکریم!یادش بخیر...چقدر دلتنگ اون
باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_سیزدهم ✍🕊🤍✍🤍🕊✍🤍🕊✍ امروز و فردا و ماه بعد و سال بعد شرط نیست اون
روزهاوآدماش شدم...
و این ماجرا ادامه دارد...
❌کپی به هیچ وجه جایز نیست ❌
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
دوستان بزرگوارم
می تونید هرگونه نظر و پیشنهاد خودتون را در ناشناس مون ارسال کنید
https://harfeto.timefriend.net/16839138673523