شعرِ داستانیِ ، « اُسوه های ایثار »
یک روز فاطمه
بانوی بی حرم
گفتا به همسرش
ای یار و یاورم
بیمار گشته اند
اولادِ دلبرم
* * *
بَهرِ شِفایِشان
نَذری نِموده ام
نَذری به گفته ی
بابا ، پِیَمبَرَم
گفتا به من نَبی (ص)
ای پاره ی تَنَم
روزه بِگیر سه روز
در خانه دخترم
* * *
آیا مُوافقی ؟
مولا وُ همسرم
با روزه بودن و
نذری که کرده ام ؟
* * *
گفتا به فاطمه
ای ماه و اَختَرَم
با تو موافقم
دُختِ پِیَمبَرَم
* * *
چند روز ِ بعد حسین
گفتا که مادرم
حالِ مَرا ببین
سرحال و بهترم
تصمیم گرفته ایم
من با برادرم
باشیم روزه ما
مثلِ تو مادرم
* * *
گفتا خدا رو شُکر
ای نورِ دیده ام
نذرِت قبول گلم
زیبا کبوترم
* * *
با آنکه روزه بود
بانوی بی حرم
آماده کرده بود
نانی اگر چه کم
شامِ شبِ حسین
آقا حسن رو هم
* * *
آمد به پُشتِ در
مِسکینِ پُر زِ غم
گفتا به فاطمه
بانوی محترم
نانی به من بده
لطفاً تو از کرم
* * *
گفتا به او علی (ع)
اِی دُرّ و گوهرم
نان را به او بِده
زهرای اَطهَرم
تا من برایتان
آبی بیاورم
افطار کن به آب
با بچه ها ، گلم
* * *
فردا دوباره باز
با چشمِ پُر زِ نَم
آمد یتیم و گفت
زین رو به در زدم
نانی به من دهید
تنها وُ بی کَسَم
تا دستِ خالی از
پیشِ شما نَرَم
* * *
آمد پس از یتیم
فردا اسیر و هم
با دستِ پُر بِرَفت
از لطفِ مادرم
* * *
بعد از سه روز نبی (ص)
گفتا که میبَرم
بالا دو دستِ خود
با دیده ی تَرَم
می خواهم از خدا
من واسه این حَرَم
یک سُفره از بهشت
از خالقِ کَرَم
* * *
گفتا خدا به او
آه اِی پَیامبرم
این آیه را بِخوان
تو بَهرِ حیدرم :
يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيراً (انسان/ ۷)
آنها به نذر خود وفا ميكنند، و از روزي كه شرّ و عذابش گسترده است ميترسند.
وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً (انسان/ ۸)
و غذاي [خود] را با اينكه به آن علاقه [و نياز] دارند، به «مستمند»و «يتيم» و «اسير» اطعام ميكنند .
گفتا خدا سپس
ای نورِ بَرتَرم
اینک زِ آسِمان
یک سُفره آوَرَم
بَهرِ علی و هم
زهرای اَطهَرَم
✍شاعر : علیرضا قاسمی
#شعر_اسوه_های_ایثار
#شعر_فاطمیه
#شعر_حضرت_زهرا(س)
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─