eitaa logo
بنده امین من
9.7هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
61 فایل
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹ان شاالله در این کانال، مفاهیم تربیتی هفت سال دوم، یعنی دوران بندگی را تقدیم خواهیم کرد. 🔹اجرای جدول فعالیتی جهت نهادینه کردن رفتار صحیح در فرزند و ... ✔️کانال اصلی👇 @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌ الله الرحمن الرحیم🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یكباره دلم گفت كه بنویس كلامی در وصف بلند مرتبه و شاه مقامی دستی به روی سینه نهادم و نوشتم "از من به حسین بن علی عرض سلامی" اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحسین سلام دوستان ☀️صبحتون حسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب شام غریبان حسین است🕯 تمام عرش در دامان حسین است🥀 دگر این شب سحر از پی ندارد🕯 که خورشید جهان بی سر حسین است🥀 امشب درخانه مان شام غریبان خانوادگی داشتیم 🖤 قبول باشه🖤 لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1130253333.mp3
5.49M
🎧سالار زینب، حسین جان... بچه های خوب و مهربون! 🌹 💚یادتون باشه از ته دل های پاک‌تون برای ظهور فرزند امام حسین علیه السلام خیلی دعا کنید. 💚آخه میدونید که، امام زمان مهربان ما بعد از ظهورشون انتقام خون امام حسین علیه السلام رو می‌گیرند. 🙏🏻 اللهم عجل لولیک الفرج 🌎مزد عزاداریها؛ ظهور منتقم خون امام حسین علیه السلام ٠•••🏴╣ •°🕯️°• ╠🏴•••٠ لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚2488🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☹ دلم نمی خواد ☹ مبینا از تخت خواب‌ش بلند شد و رفت پیش مادر بزرگ. مادر بزرگ گفت : سلام مادر صبحت بخیر ؟ 😚😊 مبینا در جواب مادربزرگ فقط سری تکان داد. مادر گفت : مبینا! جواب سلام واجبه مامان 😕 نمی خوای دست و صورتت رو بشوری؟🤨 مبینا فقط گفت : دلم نمی‌خواد . 😕 رفت سر سفره نشست و شروع کرد به صبحانه خوردن🍳🧃🍽 وقتی خواست از سر سفره پاشه مادر گفت : مبینا! همون سفره رو جمع کن ، میخوام برم خرید. 😉 مبینا بدون توجه به مادر گفت : دلم نمی‌خواد.😕 مادر ناراحت شد و خودش سفره رو جمع کرد . مبینا داخل کوچه رفت تا دنبال دوستش بگردد و با او بازی کند ؛ سمت خانه حنانه رفت و زنگ در را زد 👆 حنانه در را باز کرد و مبینا را دید ، لبخندی زد و پیش مادرش رفت و اجازه گرفت تا همراه مبینا بیرون بازی کند .😃 مادرش که اجازه داد توپش را برداشت و بیرون آمد ⚽️ چند دقیقه بعد، ستاره هم همراه پدرش از مغازه نانوایی به سمت خانه آمدند ، و او هم همراه بچه ها شد . 🙂 تصمیم بر این شد که وسطی بازی کنند ولی در بین بازی توپ از زمین خارج شد و در باغچه افتاد 🪴 حنانه به مبینا گفت : مبینا جون! توپم رو میدی؟ 🤨😄 مبینا گفت : دلم نمی‌خواد .😕 حنانه ناراحت شد و خودش توپش را برداشت ‌. ☹ شروع کردند به ادامه بازی که مادر ستاره آمد و او را برد ، چون قرار بود به خانه خالهِ‌ی ستاره بروند 👱🏻‍♀️👩🏻‍🦳👩🏻‍🦰 حالا فقط حنانه مانده بود با مبینا 🥲 مبینا گفت : حنانه ! توپت را بذار خونه و بیا قایم باشک . 😌 حنانه در جواب گفت : دلم نمی‌خواد . 😏 مبینا از حرف حنانه جا خورد و کمی ناراحت شد 😦 قهر کرد و به خانه آمد. رو به مادربزرگش گفت: مامان‌جون! میشه باهام بازی کنی؟ 🥺 مامان‌بزرگ با لحن مرموزانه ای گفت : دلم نمی‌خواد .😏😄 مبینا کمی ناراحت شد ، پیش مادرش رفت و گفت : مامان !!؟ میشه برای ناهار قورمه سبزی درست کنی؟🥺 مادر گفت: دلم نمی‌خواد. 😎 مبینا از دست همه حسابی کفری شده بود . 😤🤧 پیش داداش میثم رفت و گفت : داداشی!!!! باهام بازی میکنی؟🥺 داداش میثم به مادر و مادر‌بزرگ نگاهی کرد ؛ نقشه را فهمید😁 و با بی محلی گفت : دلم نمی‌خواد😏🤗 مبینا داخل اتاقش رفت . رو به کوله پشتی‌اش گفت : میشه باهام بازی کنی ؟🥺 هیچ کس باهام بازی نمیکنه !🤕🤧 کوله پشتی گفت : دلم نمی‌خواد.😒  و توی کمد پرید ‌. مبینا ، ناراحت روی تختش دراز کشید و به کار های بدش فکر کرد 🤔😔 او فهمید که اگر هی نمی‌گفت دلم نمی‌خواهد و نمی‌خواهم ، همه به حرفش گوش میکردند😦 برای همین بیرون رفت و از حنانه و مادر و مادربزرگش معذرت خواهی کرد . مادرش برای ناهار قرمه سبزی درست کرد و بعد از ظهر او با ستاره و حنانه بدون هیچ دعوایی بازی کردند. 😊 داستان ارسالی من 👆 حوریا فعال پارسا ، ۱۲ ساله از مشهد مقدس ممنونم از شما 🌸🌸 لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا