eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
به وقت معرفی شهید😊😉
🌷شهید تورجی زاده مداح بود و عاشق حضرت زهرا سلام الله آیت الله میردامادی نقل می‌کرد: بعد از شهادت محمد رضا خوابش رو دیدم و بهش گفتم: محمد رضا ! این همه از حضرت زهرا سلام الله گفتی و خوندی ، چه ثمری برات داشت؟! 🌷 شهید تورجی ‌زاده بلافاصله گفت: همین که در آغوشِ فرزندش حضرت مهدی عجل الله جان دادم برام کافیه... 🕊🥀
🌸بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ🌸 اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ و ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ ✨الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ✨اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی ✨السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَة ✨الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ ✨یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِ ✨مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین. 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💥سزای چشمی که به نامحرم بیوفته همینه.... 👊🏻 ➕قطعا یکی از دلایلی که شهید انقدر مقامش بالا بوده فاصله گرفتن از نامحرم بوده... به نظرت شهید هادی اگه الانا بود میرفت پیوی نامحرم به عنوان خواهر برادری چت کنه؟....حتی تصورشم خنده داره😄 کسی که از یه چت کردن نتونه بگذره که هیچوقت شهید نمیشه حاجی🚶‍♂ 😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بزرگواران تا پارت ها به دستتون برسه ۵ تا صلوات برای سلامتی آقات امام زمان بفرست 😉 @Banoyi_dameshgh
~حیدࢪیون🍃
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ <فصل دوم> #part125 ۲یا۳ ماه پیش توی هیئت داشتیم صحبت می کردیم درباره
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ <فصل دوم> با حرف بابا فکرم رفت پیش مصطفی من واقعا عاشق این پسر بودم نمیتونستم به شخص دیگه ای دل ببندم، این طوری زندگی که اگر شخص دیگه برام میساخت خراب می شد - خوب دخترم بگم بیان؟ اولش نمیدونستم چطوری بگم ولی دل به دریا زدمو گفتم ؛+ نه بابا جان شرمنده من می خوام درسمو بخونم - اگر فکر می کنی با درس خوندنت مشکلی دارن نه پسر خودش هم دانشجوی اتمی واقعاً پسر ۲۰ همه جوره من قبولش دارم. واقعاً با این حرف بابا کارم سخت تر شد ولی با یه جوری دردش می کردم +نه بابا جون من کلاً الان قصد ازدواج ندارم ممنونتون میشم که رد کنید . - باشه دخترم من هیچ اصراری نمی کنم هرچی خواسته خودته +ممنون بابا به هال رفت و منم توی اتاقم موندم، مجتبی که رفته بود خونه مادر خانومش توی فکر فرو رفتم من دخترم نمیتونم که خواستگاری برم اگه آقا مصطفی بهم علاقه ای نداشته باشه چی بعد بره ازدواج کنه😱 من خیلی داغون میشم یاد اون روزی افتادم که به ساره گفتم مجتبی میخواد ازدواج کنه واقعاً ساره ناامید شده بود و داشت داغون می شد. خدایا؟! من پس چی کار کنم من از کی کمک بگیرم؟ یاد حرف عزیزجون افتادم که همیشه می گفت: دخترم هیچ وقت به آدمیزاد اعتماد نکن مطمئن باش کسی که باید بهش اعتماد کنی از هرچیزی بالاتره فقط به اون چیزی که ازش میخوای اعتماد داشته باش هیچ وقت نا امید نشو از درگاهش.... با صدای در حیاط از فکر بیرون اومدم فضولیم گل کرد که ببینم کی اومده...... + مامان کی اومد؟ - هیچکی نیومد بابات رفته نون بخره + مگه برنج درست نکردید - نه دیگه شامی درست کردم + آهان کمک نمی خواین بیام آشپزخونه - نه عزیزم برو به درسات برس مامان به حال اومد و روی مبل نشست، یادم افتاد که باید فردا جزوه را به دست سلاله برسونم،تا اسم سلاله رو آوردم یه ضربه ایی به سرم زدم 🤦‍♂قرار شد مامان اومد بهش بگم مادرش با مامان کار داشت - چیه چرا به سر ضربه میزنی خنگ شدی +😅 نه مامان جان راستشو بخواین سلاله امروز زنگ زد و گفت مادرش باهاتون کار داره......................... ○•○•○•○•○•○○•○•○•○○•○•○•○• 🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌸🌸🌹🌹 🌹🌹 اولین اثر از👇 به قلم: (علیجانپور) ❌کپی به هر نحو موجب پیگرد قانونی است❌ پرش به اولین پارت👇 https://eitaa.com/Banoyi_dameshgh/23 حیدریون👇 https://eitaa.com/joinchat/406388870C3e2077ae10
~حیدࢪیون🍃
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ <فصل دوم> #part126 با حرف بابا فکرم رفت پیش مصطفی من واقعا عاشق این پ
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ <فصل دوم> -اه کی تماس گرفت؟ + تقریباً ۴ بعد از ظهر بود - خوب باشه تو واتساپ باهاش صحبت می کنم باشه ای گفتم و به اتاقم برگشتم هفته بعدی این امتحان تموم بشه من هم آزاد می شم و حتما به یک کلاس سرگرم کننده ایی میرم که سرم آروم بشه دوباره جزوه های سلاله رو مرور کردم تا حداقل چیزی به ذهنم بره /\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\ \/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/ از زبان مصطفے 💓 به گفته بچه ها امشب هیئت بود منم مرخص شدم و الان تو اتاق خودمم که حس آرامش رو بهم داده ، در کمد را باز کردم و انگشتری که بهم رسیده بود و نگاه کردم و بوسه ایی بهش زدم و توی انگشتم انداختم هی خداکی میشه برای خواستگاری زهره خانوم اینو رو تو دستم بندازم؟ امشب ان شالله رضا باشه منم بهش بگم به حاج ولی بگه برام استخاره بگیره ، قرار شد علی بیا دنبالم امشب هر دو باهم بریم هیئت، خدا را شکر که حداقل با عصا میتونم راه برم وگرنه حتما حوصلم سر میرفت امروز عمه اینا همه آمده بودند به دیدنم ،انگشتر همچنان تو دستم بود با عصا به سمت آشپزخونه رفتم که مامان بوی خوبی رو توی خونه راه انداخته بود میخواستم بابا که الان نیست حرفم رو با مامان بزنم + خسته نباشید مامان گلم - اه مصطفی مواظب باش پات ضرب میبینه + فدای سرت می خوای بزنمش به دیوار😉 - نه نمیخواد دوباره دیوونه بازی دربیاری بدبختم کنی یه بچه بیشتر ندارم که ، نه حرفمو گوش میده داماد بشه + چرا حرفاتو گوش نمیدم حالا می خوام داماد بشم - برو خودتو مسخره کن + نه چرا مسخره غلط بکنم شما را مسخره کنم، به جون خودم راست میگم - خوب میخوای داماد بشی من دختر انتخاب می کنم بگو چشم + چشم مامان اگه من دختر انتخاب کنم شما قبول می کنی؟ روش و کرد سمت من و لبخندی زد نگاهی بهم کرد - جان من مصطفی؟ ○•○•○•○•○•○○•○•○•○○•○•○•○• 🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌸🌸🌹🌹 🌹🌹 اولین اثر از👇 به قلم: (علیجانپور) ❌کپی به هر نحو موجب پیگرد قانونی است❌ پرش به اولین پارت👇 https://eitaa.com/Banoyi_dameshgh/23 حیدریون👇 https://eitaa.com/joinchat/406388870C3e2077ae10
کمال دین در چیست؟ ✍ امام رضا علیه‌السّلام فرمودند: كَمالُ الدّینِ ولايَتُنا وَ البَراءَةُ مِن عَدُوِّنا ✍ كمال دین در ولایت ما و بیزاری از دشمنان ماست. 📚 بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۵۸ «ارسال شده از اپلیکیشن عشقعلی»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘ 🖇•[💗] 💎 در محضر شهید 🗣 حدود سال های ۶۱ و ۶۲، زمانی که شهید بابایی فرمانده پایگاه اصفهان بود، یکی از پرسنل نقل کرد: 🕌 در شب جمعه ای به طور اتفاقی به مسجد حسین آباد اصفهان رفتم. در تاریکی متوجه شدم صدایی که از بلندگو به گوش می آید خیلی آشناست.  📖 پس از پایان دعا که چراغ ها روشن شد، دیدم که حدسم درست بوده. کسی که دعای کمیل می خوانده است سرهنگ بابایی است. خوشحال شدم و جلو رفتم. سلام کردم و گفتم: جناب سرهنگ! قبول باشد ان شاءالله. 🔗 اطرافیان با شنیدن کلمه«سرهنگ»، به شهید بابایی نگاه کردند. بعد از احوالپرسی که با هم کردیم، از چهره او دریافتم که ناراحت است. وقتی علت را جویا شدم، پاسخ دادند: کاش واژه سرهنگ را نمی گفتی. 💢 فهمیدم که تا آن لحظه کسی از اهالی آن منطقه شهید بابایی را نمی شناخته و ایشان هرشب جمعه به عنوان شخص عادی به آن مسجد می رفته و دعای کمیل می خوانده است. 🔆 پس از این ماجرا او دیگر در آن مسجد دعای کمیل نخواند؛ زیرا همیشه دوست می داشت تا ناشناس بماند. 🦋 🕊🌷کپی با ذکر صلوات🕊🌷 💫🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🍃💫 ✨______|[🦋]|______✨ @Banoyi_dameshgh ✨______|[🦋]|______✨ ‌‌
🌿' ° . حضرت‌رسول‌اڪرم‌فرمودند‌هرشب پیش‌ازخواب↓🌙 - 1. قرآن‌راختم‌کنید [=٣‌بارسوره‌توحید]🌱 - 2.‌پیامبران‌راشفیع‌خود‌گردانید ۱‌بار↓ [ اللهم‌صل‌علی‌محمد‌و‌ال‌محمد‌و‌عجل‌فرجهم اللهم‌صل‌علی‌جمیع‌الانبیاء‌والمرسلین‌]♥️ - 3. مومنین‌راازخودراضی‌کنید ۱بار↓ [اللهم‌اغفر‌للمومنین‌والمومنات]🍃 - 4. یک‌حج‌‌ویک‌عمره‌به‌جاآورید ۱ بار↓ [سبحان‌الله‌والحمد‌لله‌ولااله‌الا‌الله‌والله‌اکبر]✨ - شبتون‌مھدی‌پَـسند^^💚'! •