eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐾 رل مذهبی فقط اونجا که صبح ها زنگ میزنه برای نماز صبح بیدارت کنه..😑😂🚶🏻‍♀ ؟😏 ❣بر چهره دلربای مهدی صلوات❣ ‌♥️•╣ @Banoyi_dameshgh╠•♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بزرگواران تا پارت ها به دستتون برسه ۵ تا صلوات برای سلامتی آقات امام زمان بفرست 😉 @Banoyi_dameshgh
~حیدࢪیون🍃
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ <فصل دوم> #part138 وارد حیاط شدم سلاله روی صندلی همیشگیمون نبود دلم ش
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ <فصل دوم> سلاله هم به همون پیوست و نگار رو بهش معرفی کردم، یک کمی نشستیم و سلاله خداحافظی کرد و رفت من و نگار با هم نشسته بودیم که موبایلش زنگ خورد..... منم خودم رو سرگرم موبایلم کردم و نگار بلند شد و شروع کرد به قدم زدن،ساره برام پیامک داد که کارت تمام شد بهش گفتم: آره برام دوباره پیام نوشت زهره جان تا کی میتونی بمونی بیایم دنبالت گفتم : نمیدونم نگار اومد کنارم نشست. -میگم زهره جان شما میخوای بری خونه؟ + راستش رو بخوای آره مجتبی آوردتم نمیدونم که باید منو کی ببره - اگر صبر کنی من و تو باهم میریم یه ۲۰ دقیقه دیگه رضا میرسه + نه عزیزم آژانسی میگیرم میرم - ناز نکن زهره آقا رضا یه کاری داره تا بیاد۲۰ دقیقه میشه باهم میریم دیگه + نگار جان مزاحم نمیشم یه موقع بخوان جایی بریم چی - نه غصه نخور نمیریم اول تورو می رسونیم اگر می خواستیم بریم بعدش میریم + ممنونم عزیز حالا به آقات یکی بگو تا من به مجتبی اینا بگم که یه موقع نیان دنبالم نگار رفت و به شوهرش زنگ بزنه من برای مجتبی زنگ زدم گفتم با آقارضا اینا میرم اونم قبول کرد....... من نگار با هم رفتیم برای خرید نگار می‌گفت برای تولد مادرش میخواد پیراهن بخره برای همین از شوهرش اجازه گرفت که بریم بازار،یه پیراهن قشنگ گلدوزی شده خرید منم یه روسری به رنگ نباتی خریدم که احتیاج داشتم گرفتم بعد همینطور به حساب من یه ذرت مکزیکی خوردیم. رفتیم به پارک و روی صندلی نشسته بودیم که موبایل نگار زنگ خورد با صحبت کردنش متوجه شدم آقا که داره آدرس میده بعد از ۵ دقیقه از پشت سر من یه ماشین بهش زد که ما کردیم که مغزم یک لحظه شوکه شد باز آقا مصطفی 😳🤦‍♂ - خوب اینم از شوهر ما زهره جان که بری خونه ات انشالله ، آقا مصطفی نگام کرد و سرش رو انداخت پایین نگار اول سوار شد بعدش من ،نگار بلند سلام کرد و منم•••••• ○•○•○•○•○•○○•○•○•○○•○•○•○• 🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌸🌸🌹🌹 🌹🌹 اولین اثر از👇 به قلم: (علیجانپور) ❌کپی به هر نحو موجب پیگرد قانونی است❌ پرش به اولین پارت👇 https://eitaa.com/Banoyi_dameshgh/23 حیدریون👇 https://eitaa.com/joinchat/406388870C3e2077ae10
~حیدࢪیون🍃
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ <فصل دوم> #part139 سلاله هم به همون پیوست و نگار رو بهش معرفی کردم، ی
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ <فصل دوم> یواش سلام کردم که آقا رضا و آقا مصطفی جواب دادن و خجالت میکشیدم بگم ببخشید که مزاحمتون شدم ، آقا مصطفی لباس سپاه تنش بود و کلاه سرش بود جلوتر که رفتیم کلاه رو از سرش در آورد و موهاشو با دستش ردیف کرد ..... بعد آقا رضا جلوی یه مغازه پارک کرد و رفت یه نایلون شکلات گرفت آورد .... -رضا جان پزشک گفت یدونه شکلات بخورم خوب میشم نه ۳۰۰ تا برادرم -رضا: حالا ۳۰۰ تا بخوری چی میشه -نگار: چیشده رضا جان اتفاقی افتاده ؟ -مصطفی: نه نگار خانم امروز تو سپاه سرم یکم گیج رفت پزشک سپاه گفت یه شکلات بخوری خوب میشی حالا رضا رفته این نایلون و پر کرده به جای یکی یک کیلو خریده 🤦‍♂ -نگار:آها خوب بخورید تا حالتون خوب بشه آقا مصطفی فشارتون حتما افتاده که گفتن باید شکلات بخورید -مصطفی:بله چشم ...... انقدر استرس داشتم که حالیم نبود اینا چی میگن چی جواب میدن ،موبایلم زنگ خورد که سلاله بود نمیخواستم جواب بدم ولی مجبور شدم ،با صدای خیلی آروم باهاش صحبت کردم که گفت از توی جزوه ببینم سوالات امروز چی بوده و چه سوالات مهمی اومده بهش گفتم: رفتم خونه حتما براش تماس میگیرم قطع کردم که نگار ازم آدرس خواست به نگار گفتم که آقا رضا شنید و به سمت شهرکمون رفت ،آقا مصطفی حرف نمیزد و به جلو نگاه میکرد فقط حس کردم امروز صورتش خیلی زرده و حال نداره ...... ماشین ایستاد دم در خونمون ؛قبل اینکه پیاده بشم خواستم بگم خداحافظ که آقا مصطفی نایلون و به عقب گرفت و گفت:خانم احمدی بفرمایید حداقل شکلات و که دیدید یکی بردارید. +نه مممممنون دستتون درد نکنه ، نگار یکی گرفت و گذاشت تو دستم -ناز نکن دیگه زهره خجالت برای چی میکشی من خواهرتما +دستتون درد نکنه ببخشید مزاحمتون شدم حلال کنید یا علی مدد همه خداحافظی کردن باهام پیاده شدم و منم کلید انداختم رفتم تو حیاط پشت در ایستاده بودم که اینا تازه حرکت کردن ........... ○•○•○•○•○•○○•○•○•○○•○•○•○• 🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌸🌸🌹🌹 🌹🌹 اولین اثر از👇 به قلم: (علیجانپور) ❌کپی به هر نحو موجب پیگرد قانونی است❌ پرش به اولین پارت👇 https://eitaa.com/Banoyi_dameshgh/23 حیدریون👇 https://eitaa.com/joinchat/406388870C3e2077ae10
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید‌عشق‌محمد‌هادی‌ذوالفقاری😍😍🙈🙈 داداش هادی @Banoyi_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁉️چرا ما در نماز دوبار سجده ميکنيم؟ ❓ شخصی از حضرت علی (علیه السلام) سوال کرد چرا ما در هر رکعت نماز دوبار سجده ميکنيم؟ ❓چرا همانطور که يکبار رکوع ميکنيم يکبار هم سجده نمیکنيم؟ 🔰امير المومنين علی (علیه السلام) اين آیه را خواندند: ✅منها خلقناکم و فيها نعيدکم و منها نخرجکم تاره اخري (طه۵۵) 💠 اول که سر بر سجده ميگذاری و برميداری يعنی منها خلقناکم، همه ما از خاک آفريده شده ايم، هر چه هستيم از خاک بوجود آمده‌ايم. 💠 بعد دو مرتبه سرت را بر خاک بگذار و يادت بيايد که روزی می ميری، 💠سپس دوباره سرت را بردار و يادت بيفتد که يکبار ديگر از همين خاک محشور و مبعوث ميشوی. 👈اگر با این نگاه سر به سجده بگذاریم، در هر رکعت نماز یادی از معاد و برپایی قیامت کرده‌ایم و کسی که در هر روز ۱۷ بار یاد معاد بیافتد، بعید است که تعلقی به دنیا پیدا کرده و خود را به گناه آلوده کند.👉 📕مجموعه آثار شهيد مطهری، ج ۲۳/ص ۵۲۸ پرسش و پاسخ فلسفه احکام سجده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا