#Part_19
#بخشدو
مامان رو به من و ساجده میکنه و میگه:
- بیاین بریم پیش خانوم رضایی تا با محیط کار آشنابشید.
که همون لحظه دستی روی شونم قرار میگیره نگاه میکنم " کیانا" هست.
- دیر رسیدم؟
- نه بدو بریم پیش خانوم رضایی
مامان ما سه نفر رو میسپره دست خانوم رضایی و به کار خودش میرسه...
سرپرستار" خانوم رضایی"- دخترا زود لباسهاتون رو عوض کنید بریم کارمون رو شروع کنیم.
ما سه تا- چشم
و به سمت اتاقی که بهمون نشون داده حرکت میکنیم.
در رو بازمیکنم با صدای بدی باز شد، فکر کنم روغن کاری نیاز داره...
چندتا کمد داره و چندتاهم تخت، به سمت اولین کمد میرم که چند تا لباس پیدا میکنم.
یکی رو برای ساجده دومی برای کیانا آخری هم واسه خودم بر می دارم...
- دخترا زود، الان فکر میکنند ما تنبلیم!
ساجده- یعنی نیستیم؟
کیانا- هنوز نفهمیدن ماهم لو ندیم.
و هرسه باهم میزنیم زیر خنده، که صدای خانوم رضایی بلند میشه:
- زود باشید دخترا دوساعته منتظرتونم.
@Banoyi_dameshgh