eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
•°•°•🍃🌸🍃•°•°• لی لی کنان به سمت خونه قدم بر می‌دارم. دو سه قدمی بیشتر نمونده، که دست می‌کنم و کلید‌ها‌رو از داخل کیف مشکی رنگم بیرون میارم، سرم را بالا میارم و به در خونه ی عمونگاه می کنم، فکرم میره سمت محمدرضا، سه روزی میشه ندیدمش و حسابی دلتنگشم! نگاه از درحیاط عمومی‌گیرم. درو باز می‌کنم و میرم داخل، از حیاط بسیار بزرگ و زیبایی که توی فصل بهار مثل بهشت میشه رد میشم واز پله های ایوان بالا می رم و درخونه رو باز می کنم . نگاهم به بابا می افته که روی مبل نشسته و مشغول تماشای تلویزیونه، مامان هم احتمالا شیفته هنوز، اسماهم که مثل همیشه داخل اتاقمونه، سلامی به بابا می کنم که با لبخند جوابم رو میده. - سلام دخترم،خسته نباشی... متقابلا لبخندی می‌زنم و « ممنون»ی زیرلب زمزمه می‌‌کنم... از پلکان کوچکی که حدود ده تا پله داره بالا میرم‌ تا به اتاقم برسم. به دستگیره در فشار کوچکی وارد می‌کنم که در باز میشه و داخل میرم‌‌. اسما روی تختش نشسته و مشغول کتاب خوندنه، با وارد شدنم به اتاق نگاهش رو به من می‌دوزه. - لباساتو عوض کن می خوایم بریم خونه زن عمو سری تکون می‌دم و می‌پرسم: - مامان کجاست؟ همین طوری که سرش داخل کتابه جواب میده: - توراهه، الان میاد! « آهان»ی زیر لب میگم و کیفم رو روی تخت می‌اندازم. خمیازه ای می‌کشم، خیلی دلم می‌خواد یک دلِ سیر بخوابم؛ اما دیدن محمدرضا چیز دیگه ایه! یعنی پایان سه روز دلتنگی و ندیدنش! سریع لباس هام رو درمیارم و به سمت کمدم میرم و از بین لباس های رنگارنگم، دامن مشکی و مجلسی ای رو بر‌می‌دارم و به نگین های سفید و ریزی که داره نگاه می کنم. دوباره به کمد بر می‌گردم و این بار، شومیز قرمز رنگی که آستین هاش نگین های همرنگ نگین های پایین دامنم داره رو بر‌می‌دارم، همراه اون شالی که طرح مشکی و قرمز داره روهم بیرون می‌کشم و تن ‌می‌کنم. اسماهم حاضر میشه و باهم از اتاق خارج میشیم، مامان و بابا روی مبل منتظر ما نشسته بودند، چادر رنگی ای که روش گل های ریز صورتی داره رو روی سرم می اندازم و همراه بقیه از خونه خارج میشم. نویسنده: رایحه بانو ... @Banoyi_dameshgh --------------------------❀-------------------------