~حیدࢪیون🍃
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ <فصل دوم> #part137 -جانم بگو مادر گوش میدم به حرفات + مامان ازت خواهش
♡﷽♡
❣تاریکے شب❣
<فصل دوم>
#part138
وارد حیاط شدم سلاله روی صندلی همیشگیمون نبود دلم شور میزد نکنه استاد اومده باشه از پله ها با سرعت رفتم بالا که پسرها بیرون کلاس ایستاده بودن نفس راحتی کشیدم حالم از اون دلشوره گذر کرد ولی این استرسه رفتنی نبود ....
استاد مفاخری اومد داخل برگها توی دستش بود بهمون نزدیک به ۵ دقیقه وقت دارد تا دوباره دوره کنیم، هنوز سلاله نیومده بود خدا کنه نمرش رو صفر نکنه، توی همین لحظه سلاله وارد شد که اخم های استاد مفاخری رفت تو هم.
- سلام استاد میتونم بیام داخل باورکنید آژانس گرفته بودم ماشینش وسط راه خراب شد.
-سلام من مگه به همه شما اولینروز نگفتم که قبل از من باید توی این کلاس باشید ولی این دفعه رو میبخشم برای اینکه نمراتت خوبه
برگ ها رو ببر پخش کن و برو بشین .
شروع کردیم به امتحان همه رو نوشتم یکی به ذهنم نیومد هرچی زور زدم هیچی به هیچی بیخیالش شدم بلند شدم و دادمش به استاد مفاخری ،اومدم بیرون که لقمه ایی که نایلون پیچیده بودم رو گرفتم و از نایلونش خارج کردم و داشتم می خوردم که دستی روی شونه ام نشسته و رومو برگردوندم دو تا چشمام در اومده نگار اینجاچیکار میکرد😳
- سلام خانوم خوشگله خودمون چه خبرا بدون ما این ساندویچ رو میخوری
لقمه ای که تو دهنم بود پریدسر حلقم و سرفه کردم نگار چندباری به پشتم ضربه زد
+ سلام نگار تو اینجا چیکار می کنی؟؟
- چیه خانوم خانوما مگه دانشگاه مال شوهرته
با این حرفش خندم گرفت،+ شوهرم کجا بودچه برسه به زمینش؟
- راستشو بخوای اومدم پیگیر لیسانسم بشم آقا رضا اجازه داده برای معلمیم ولی خوب خودمم بیکارم دوست دارم مشغول باشم
+ اه سلامتی گلم انشالله پر از شادی باشه و یه نی نی به زودی بیاری و بی خیال این درس بشی
- وای نگو حوصله شو ندارم
+ اه این چه حرفیه بچه برکت خونه است...
○•○•○•○•○•○○•○•○•○○•○•○•○•
🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹
🌹🌹
اولین اثر از👇
به قلم:#بانوی_دمشق (علیجانپور)
❌کپی به هر نحو موجب پیگرد قانونی است❌
پرش به اولین پارت👇
https://eitaa.com/Banoyi_dameshgh/23
حیدریون👇
https://eitaa.com/joinchat/406388870C3e2077ae10