♡﷽♡ 💓تاریکے شب💓 #part20 پا دراز کنیم چه برسه که حرف از شوهر بزنیم +مامان اون موقع گذشته -اه راست میگه زندایی دیگه خجالت بکش +الهی انگار شما چیزی نگفتی درسته؟ مادر:خوبه حالا میوه هارو خشک کنید بچینید من برم ببینم این خواهرو برادر دارن چیکار میکنن +به سلامت مادر -زهره به نظرت گرمای شلمچه اذیتت نمیکنه؟ +نه بابا خود شهدا دارن مارو غصه نخور من پوستم کلفته -این و که قطعا شک ندارمシ +بچه بد چنان بزنم بری پیش ترامپ ها -نه ترو خدا تسلیم خانم خخخ باز کی میخواد من و بزنه +نترسیدی دیگه چشم وقت خوبی در نظر دارم بعد از خشک کردن میوه و چیدنشون توی ظرف رفتیم سمت هال دیدم جایی برای نشستن روی مبل نیست جزء کنار بابا رفتم پیشش نشستم دیدم سرش تو مبایل و مجتبی هم که کلش توی تلویزیون و عمه و مامان هم گرم صحبت +سلام مجدد خدمت بابای گلم -سلام بابا جان +بابا جون باز مشغول چی هستید -هیچی دخترم دارم کانال هارو نگاه میکنم ببینم از کشور همسایمون چه خبر +هیچی بابا جون همشون خوبن حال دخترته که هواشناسی گفته زیادی خوب نیست • گوشیشو قفل کردو گذاشت روی میز عسلی و سرشو کرد سمت من -خوب کدوم هواشناسی جرأت کرده بگه حال دخترم خوب نیست ! +خوب دیگه جرأت کرده -حالا چرا خوب نیست +دیگه دلش حسابی تنگ شده -الهی قربون تکدانه دخترم بشم من +بابا!!مگه آبمیوه ام که میگید تکدانه -خوب از آبمیوه ام شیرین تری آبمیوه بعضی موقع ترشی خم میزنه که ؟ +جدی من من انقدر شیرینم آخ جون -لوس نشو نمیشه خونه عمت جمع ات کرد ،حالا راستی مبلغ داری برای شلمچه یا بدم +نه بابا جون تو کارتم ۵۰۰ هست میخوام چه کنم -شاید یه موقع نیاز بشه دخترم +نه بابا ممنون واقعا خدارو شکر میکنم امشبم به خوبی خوشی گذشت .......... 🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌸🌸🌹🌹 🌹🌹 اولین اثر از👇 به قلم:#بانوی_دمشق(علیجانپور) ❌کپی به هر نحو موجب پیگرد قانونی است❌