eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بزرگواران تا پارت ها به دستتون برسه ۵ تا صلوات برای سلامتی آقات امام زمان بفرست 😉 @Banoyi_dameshgh
~حیدࢪیون🍃
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ <فصل دوم> #part133 به همون پیوست انگار حس می کنم آقا رضا باهام بهتر
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ <فصل دوم> به موهاش نگاه میکردم به قول ساره چقدر خوشحالم همسر آینده ام کچل نیست از اینکه موهاش با ریشش زیبا اصلاح کرده بود و یکسان بود خوشم میاد موهاش توی شلمچه زیر آفتاب قهوه ایی تیره نشون میداد ولی الان توی ماشین سیاهه،آخه چقدر خنگم چون ماشین نوری نداره و تاریکه ،خداروشکر که پشتش نشسته ام و اون نمیتونه من و ببینه ؛یکدفعه ایی یاد این افتادم که خودم سوار تاکسی میشدم آینه بغل دست می تونستم ببینم یعنی چشمم را به آینه دوختم چشمای آقا مصطفی به عقبه یاعلی چه گندی زدم یه سرفه کردم موبایلم رو روشن کردم به بهانه اینکه دارم چیزی می بینم و انگار چیزی نبوده ولی از داخل داشتم داغون میشدم چقدر امروز گند زدم مجتبی و ساره خداحافظی کردند و سوار شدن من خودم رو یه کمی به سمت ساره کشیدم تا تو آینه بغل معلوم نشم.... -_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_- از زبان مصطفے💓 با علی به هیئت رفتم و بچه ها خیلی اصرار کردند مداحی بخونم ولی گفتم نه بعد از سخنرانی حاج آقا محمد یکی از بچه های هیئت اسمش محمد بود مداحی خوند و مراسم تمام شد که چای خوردیم یکدفعه تلفن علی زنگ خورد و باید میرفتم دنبال خانمش که خونه پدر خانومش بود از آن خیلی عذرخواهی کرد و منم ازش خواهش کردم من رو ببره دم در حیاط روی صندلی بشینم تا حداقل یکی از بچه ها یا منو ببره یا آژانس بگیرم. با کمک علی رفتم و روی صندلی نشستم هوا سرد بود بچه ها اومدم بیرون خانم ها هم اومدن که چشمم خورد به یه نفر که این ور و اون ور رو نگاه می کرد نگاه کردم دیدم درسته خود زهره خانومه چقدر به صورت عروسکیش روسری سیاه میاد و چهره اش رو قشنگ تر میکنه همینطور محو این دختر بودم و داشتم نگاه میکردم اونم انگار دنبال یه نفر می گشته که روش و سمت من کردو چشم تو چشم شدیم تا من و دید یکدفعه صورتش رو سمت خانم مجتبی کرد و دیگه روش و سمت من نکرد از کاراش خیلی دلم خندم میگیره واقعاً دختر......... ○•○•○•○•○•○○•○•○•○○•○•○•○• 🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌸🌸🌹🌹 🌹🌹 اولین اثر از👇 به قلم: (علیجانپور) ❌کپی به هر نحو موجب پیگرد قانونی است❌ پرش به اولین پارت👇 https://eitaa.com/Banoyi_dameshgh/23 حیدریون👇 https://eitaa.com/joinchat/406388870C3e2077ae10
~حیدࢪیون🍃
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ <فصل دوم> #part134 به موهاش نگاه میکردم به قول ساره چقدر خوشحالم همسر
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ <فصل دوم> شیطونیه ولی خوبیش اینه که جلوی نامحرم دختر سنگین و ساکتی میشه..... رضا و مجتبی از درب آقایون اومدن بیرون و رفتن به سمت خانم هاشون بعد از هم خداحافظی کردند و رضا و خانمش از اونا جدا شدند رضا اومد سمت من و من با خانم سلام علیک کردم و رضا اومد کنار گوشم گفت منو ببره منم گفتم نه نمیخواد خیلی اصرار می‌کرد که گفتم اینجا کار دارم. رضااینا رفتند و مجتبی اومد سمتم خانم زهره خانوم با هم رفتم بیرون از حیاط. - داداش من میرسونمت صبر کن الان میام حتی نذاشت بهش بگم از حیاط رفت بیرون دیگه ندیدم چی شد بعد دوباره برگشت پیشم بهش گفتم: نه نمیخواد مجتبی جان برو باید برید خونه دیر وقته آژانسی میگیرم،، ولی هیچ جوره قبول نکرد و عصا را به دستم داد زیر بغلم را گرفت و بلندم کرد با هم به سمت ماشینش رفتیم... خانومش و زهره خانوم داخل ماشین نشسته بودند مجتبی بهم گفت که کنار دیوارایست کنم تا ماشین رو یکمی جلوتر ببره تا راحت‌تر سوار بشم مجتبی جلوتر رفت که دو تا خانم به سمت ماشینش اومدن بعد به سمت خانم مجتبی ضربه زدن که خانم مجتبی پیاده شد تو همون حین مجتبی اومد به سمت منو بهم کمک کرد تا سوار بشم سوار ماشین شدم عصارو بهم داد و در ماشین رو بست به سمت اون خانم ها رفت و شروع کرد به احوالپرسی کردن من و زهره خانوم تو ماشین تنها موندیم از آینه بغل داشتم به چهره اش نگاه می کردم که پر از استرس و نگرانی بود الکی سرفه کردم و سلام کردم که برعکس تصورم جواب سلامم را داد اما صداش انگار نگران بود نمیدونم چرا حسم بهم میگه زهره خانوم بهم علاقه ای نداره امشب توی روضه گفتم مادرجان اگر زهره خانوم بهم علاقه داره و قرار من و ایشون مال هم باشیم شما بهم نشون بده تا بفهمم ایشون هم بهم علاقه داره نمیدونستم قرار امشب ......... ○•○•○•○•○•○○•○•○•○○•○•○•○• 🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌸🌸🌹🌹 🌹🌹 اولین اثر از👇 به قلم: (علیجانپور) ❌کپی به هر نحو موجب پیگرد قانونی است❌ پرش به اولین پارت👇 https://eitaa.com/Banoyi_dameshgh/23 حیدریون👇 https://eitaa.com/joinchat/406388870C3e2077ae10
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ <فصل دوم> ایشون را ببینم قطعاً دعا می‌کردم همین امشب این اتفاق بیفته توی همین فکرا بودم که دوباره به آیینه بغل نگاه کردم که دیدم چشماش روی پشت سرم زوم شده و داره نگاه میکنه و لبخند میزنه با این لبخند صورتش زیبا شده بود، مادر جان یعنی این همون اتفاقه یه نفس عمیق کشید و دوباره به پشتم زوم شد نمیدونم چه فکری داشت می کرد که این فکر انقدر شیرین بود که چند دقیقه پیش اون همه نگرانی و استرس را از یاد برده بود و لبخند می زد.یک لحظه لبخند از روی لبش پرواز کرد ، این دختر چه شده بود امشب!!!؟ یکدفعه دوتا چشماش اومد سمت آینه به چشمای من برخورد کرد که سرش و آورد پایین و خودش را الکی مشغول کاری کرد باورم نمیشد این دختر زود می‌فهمید که دارم نگاش می کنم بعد از نوری که به صورتش می خورد متوجه شدم موبایلش را روشن کرده منم بیخیال نگاه کردن بهش شدم اگر خواست خدا باشه و نگاه مادرم زهرا قطعا بعد فاطمیه به هم میرسیم. اگر که ⇦ولش کنیم به چیزهای منفی نباید فکر کرد اصلا...... مجتبی و خانم سوارشدن و کمربند و بستم اومدن یه لحظه از آیینه یه نگاه به زهره خانوم کنم که از دیدرس من رفته بود. مجتبی من رو تا دم در خونه پیاده کرد و خیلی اصرار کرد که بهم کمک کنه تا وارد خونه بشم ولی ازش خواهش کردم که بره ،مجتبی واقعا مثل یه برادر میمونه برام کلید انداختم و وارد حیاط شدم که برق اتاق ها خاموش بود مگه ساعت چنده؟؟؟ یواش روی پله نشستم و کفشم و در آوردم و از عصا رو گرفتم که بلند بشم سر خوردم و با کله افتادم روی پله شانس آوردم دستم و درجا به زمین گرفتم و گرنه سرم نصف می شد با صدایی که من ایجاد کردم مامان دویدتو حیاط . - مصطفی چی شد ببینمت منی که هنوز توی همون حالت بودم تونستم فقط بگم هیچی نشده خوبم مامان زیر بغلم را گرفت و بلندم کرد ایستادم که حس کردم گوشت تنم داره میلرزه شد به خاطر اینکه شوکه شدم از زمین خوردنم بالاخره رفتیم تو اتاق•••••••••• ○•○•○•○•○•○○•○•○•○○•○•○•○• 🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌸🌸🌹🌹 🌹🌹 اولین اثر از👇 به قلم: (علیجانپور) ❌کپی به هر نحو موجب پیگرد قانونی است❌ پرش به اولین پارت👇 https://eitaa.com/Banoyi_dameshgh/23 حیدریون👇 https://eitaa.com/joinchat/406388870C3e2077ae10
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا احکام نماز 🌹شکستن نماز واجب از روی اختیار حرام است، ولی برای حفظ مال و جلوگیری از ضرر مالی یا بدنی مانعی ندارد و همچنین شکستن نماز مستحبی از روی اختیار مانعی ندارد. 🌹اگر حفظ جان خود یا کسی که حفظ جان او واجب است یا حفظ مالی که نگهداری آن واجب می‌باشد، بدون شکستن نماز ممکن نباشد باید نماز را بشکند. 🌹 کسی که باید را بشکند، اگر نماز را تمام کند معصیت کرده، ولی صحیح بودن خالی از وجه نیست. 📚برگرفته از استفتائات آیت الله بهجت ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀••┈••❈✿♥️✿❈••┈••❀ ☀ { @Banoyi_dameshgh}🔚 💠 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞نماهنگ شاد و زیبا |"مُحَمَّد" 🎉به مناسبت ولادت با سعادت حضرت رسول(ص) ⭕جدیدترین و متفاوت ترین اثر: 💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠 🎵همخوانی موزیکال و شاد در مدح پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم 🌐مشاهده و دریافت نسخه باکیفیت اثر: 📺 aparat.com/v/lkK0m/ 🖥شناسه عضویت در کانال ایتا و تلگرام: 📲 @tasnim_esf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
༺🌸✨༻ بچـہ‌بسیجی ڪـہ یـہ‌پاش‌یکسره‌تو‌پایگاه‌ بسیج‌و‌مسجدو... باشه؛ یـہ‌پاش‌هم‌تو‌فضای‌مجازی درحالِ‌فیلتر‌کردن‌دشمن ..🖇👟 و‌یِکسره‌هم‌بگہ‌شهادتــــ...🤲🏽🥺♥️ ولــــــــــــــــــــــــے☝️🏽 نمازش‌اول‌وقت‌نباشـہ ..🥀 احترام‌به‌والدین‌سرش‌نباشـہ ..🍁 بچـہ‌بسیجے‌نیست!!🙂 ... ❣بر چهره دلربای مهدی صلوات❣ ‌♥️•╣ @Banoyi_dameshgh╠•♥️
✨ وقتےشما‌از‌این‌وان‌طعنه‌میخورید و‌لاجرم‌به‌گوشه‌اتاق‌پناه‌میبرید.. وباعکس‌های‌ما‌سخن‌میگویید و‌اشڪ‌میریزید.. به‌خدا‌قسم‌این‌جا‌کربلامیشود.. و‌برای‌هریڪ‌از‌غم‌هایِ‌دلتان این‌جا‌تمام‌شهیدان‌زار‌میزنند.....(: 🌿🍃
میگفت:میشود بگویی باید چه کنم که عزیزِ خدا شوم؟ -میخواهم خدا دوستم داشته باشد.- عارف گفت:راهِ سختی نیست؛ «واللهُ یُحِبُ التوابین...» دوری کن‌از آلودگی‌هاو برگرد به آغوشش...
‌مثلا . . . یهـ‌روزی‌برسھ‌کھ : همهـ‌ی‌خبرنگارهاوعڪـٰاس‌ها، جمع‌‌بشن‌‌دورِامامِ‌زمانـ؏ـج😍:) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
جوری‌زندگی‌کنیم‌که‌اگه‌چارتا‌آدم‌دیدنمون عاشق‌‌مذهبمون،مراممون‌بشن، نه‌اینکه‌ازهرچی‌ مذهبی‌و‌انقلابیه‌زده‌بشن.. 🚶‍♀!
: سعی‌‌کن‌مدافع‌قلبت‌باشی؛ازنفوذِشیطان! شایدسخت‌تر‌از‌مدافع‌حرم‌بودن؛ مدافع‌قلب‌شدن‌باشد..!
میگفت:↯ 'چشمت به نامحرم می‌افتد اگر خوشت نیاید که مریضی؛ اما اگر خوشت آمد فوراً چشمت را ببند و سرت را پایین بینداز و بگو: یا خَیرَ حَبیبٍ و مَحبوبْ:)♥️ یعنی‌خدایا‌! -من‌تورو‌میخوام،‌اینا‌چیه؟!
جوانها‌بدانند‌کہ: متاسفانہ‌یأس‌بہ‌روحِ‌جوآن زودترراه‌پیدامیکند؛همچنان‌کہ امیداینگونہ‌است..!🌿 💙
ماشینت که جوش میاره حرکت نمیکنی، میزنی کنار و می‌ایستی! وگرنه ممکنه ماشین آتش بگیره ... ☝️🏻 وقتی جوش میاری، عصبانی میشی، تخته گاز نرو .. بزن کنار! ساکت باش و هیچی نگو وگرنه هم به خودت آسیب میزنی؛ هم به اطرافیان👌🏻
♥️♥️ یڪی از هم‌سنگرهاش در سوریه می‌گفت: من بستنِ ڪمربند ایمنی رو در سوریه از محمودرضا یاد گرفتم تا می‌نشست پشتِ فرمون ڪمربندش رو می‌بست. یڪبار بهش گفتم:👇🏻 اینجا دیگہ چرا می‌بندی..؟! اینجا که پلیس نیست گفت: می‌دونی‌چقدر‌زحمت‌کشیدم‌تا با‌تصادف‌نمیرم..؟:).. *••*
وقتےداری،یواشکی‌یہ‌کار؎میکنی ... علاوه‌بر،چپ‌و‌راست ، بالارم‌یہ‌نگاه‌بنداز ...🙃
ٺذڪر‌مھم : مےدونسٺیدکہ‌امام‌زمان(؏ـج)‌بہ‌تمام‌محتواےگوشےما‌دسترسےدارند؟🤔 و‌از‌جزئیاٺ‌آن‌آگاه‌هسٺند؟ اگر‌مطلب‌بدےدارےکه‌حضرٺ‌را‌ناراحت‌میکنہ🥀 ،‌همین‌الان‌پاکش‌کن🚶‍♀... !🙃🌿
رفته بودیم سر جلسه استاد می‌گفت یه ذکری هست میونبر همه مشکلات...🌿 حلال همه مشکلات...(: اصلا این ذکر جادو میکنه دفتر و مداد دستم گرفتم ذکر رو یاد داشت کنم... استاد گفت می‌دونید این ذکر چیہ؟! اللهم عجل لولیک الفرج...🌱
آیت الله قرهے : من این ڪد را به شما بدهم ڪه👈هرڪس بخواهد به آقا نزدیڪ شود اولین راهش ↓ است... ⇠چشمِ گناه بین ، امام زمان بین نمیشود...! ✨أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج✨
خب‌امام‌زمان‌نیست‌چشه؟! درسمودارم‌میخونم دانشگاهمم‌که‌قبول‌میشم زن‌وبچه‌هم‌میگیـرم یه‌شغل‌خوبم‌پیدا‌میکنم‌فلان‌جا آخه‌بود‌ونبودش‌چه‌فرقی‌میکنه؟! -نمیفهمیم‌نداریم.. دربدترین‌عذاب‌الهی‌داریم‌به‌سر‌میبریم..!🥀😔 🎙¦⇠ 🥺¦⇠
‌از عارفی پرسیدند براۍ خوب بودن ڪدام روز بهتر است؟ عارف فرمود یڪ روز قبل ازمرگ گفتند ولى مرگ راهیچڪس نمیداند عارف فرمود: پس هر روززندگۍ را روز آخر فڪرڪن وخوب باش شایدفردایی نباشد
باید‌ بہ‌ این‌ باور ‌برسیم‌ کھ بسیجـے بـودن ‌فقط‌ تو لباس چریکۍ خلاصہ‌ نشده، اصل‌ اینه‌کھ نفس‌ و‌ باطنمون‌ رو یہ پا‌ بسیجے مخلص‌ تربیت‌ کنیم 🌱 ` ‌ •• ••