eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
💭 اگه‌ڪسۍتو‌ڪُما‌باشه؛ ‌ خانوادش‌همه‌منتظࢪن‌ڪه‌بࢪگࢪده..↻ خیلیامون‌تو‌ڪماۍگناه‌ࢪفتیم؛ اَهل‌بِیت‌منتظࢪمونَند...💔 وقتش‌نشده‌ڪه‌بࢪگࢪدیم⁉️🚶🏿‍♂ ــــــــ🌱ــــــــ
•°~🧡 من‌ میگم‌ رفیق.. وقتی‌ که ناراحت شدی و دلت گرفت؛ فقط‌ به‌ آسمون‌ نگاه‌ کن‌ و زمزمه‌ کن: ‹خدا بزرگه›‌ بعدش‌‌ ناخودآگاه آروم‌ میشی..(: دل‌بسپریم‌بهش♥️
🖇یک معادله ریاضی زیبا شاید تا به حال این سوال براتون پیش اومده که جمعه روز فرده یا زوجه؟ جواب این پرسش اینه : جمعه نه فرده و نه زوجه بلکه ترکیب فرد و زوجه یعنی روز " فرجه" " اللهم عجل لولیک الفرج" تعداد جمعه های یکسال 52 تاست.. و تعداد روزهای یکسال 365 روز.. 🔸بنابراین تعداد روزهای غیر جمعه 365 - 52= 313 چه پیام زیبایی دارد. یعنی ای مسلمان و ای منتظر ظهور در روزهای هفته باید کاری کنی که جز 313 نفر باشی و آنگاه در روز جمعه منتظر ظهور باشی.. :)💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴امنیت اتفاقی نیست... برای عشق‌های زورکی... پیام دختران افغانستانی برای دختران ایرانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عرفان که داخل بغل مریم بود از مریم جدا میشه و به سمتم میاد، بغلش می‌کنم و لپ‌های تپلش رو می‌بوسم. روی میز می‌شونمش و چندتا عکس خوشگل و بانمک ازش می‌گیرم. این از الان اینجوری دلبر و با نمکه بزرگ بشه دخترها براش سر و دست می‌شکونن... آخرهاش بود و کفش‌های پاشنه‌بلندم رو با کفش ها راحتی ارغوانی رنگم عوض می‌کنم. کت کوتاه سفیدم رو می‌پوشم با شال گلبهی رنگم، وسایلم رو برمی‌دارم و همراه کیانا از تالار خارج می‌شیم. که با صدای راحیل می‌ایستم. راحیل- صبرکنید منم بیام. راحیل به ما رسید و سه نفری‌حرکت می‌کنیم، با هم رفتیم که کیانا جایی رو با دستش نشون میده و میگه: - خداحافظ دخترا، کسری اونجاست نگاه می‌کنم که دو پسر جوون کنار هم ایستادن... بوسه ای بر گونه اش می‌زنم و میگم: - خداحافظ عزیزم مراقب خودت باش ماشین بابا رو می‌بینم و میرم سوار میشم، شیشه ماشین رو میدم پایین که باد به‌صورتم می‌خوره همیشه این رو دوست داشتم چشم‌هام رو می‌بندم که نمی‌فهمم چطوری خوابم می‌بره... *** با صدای اسما چشم‌هام رو باز می‌کنم که میگه: - پاشو رسیدیم خونه تکانی به خودم میدم و در ماشین رو باز می‌کنم و پیاده میشم به سمت آشپزخونه میرم و از یخچال بطری آبی بر‌می‌دارم و لیوانم رو پر‌می‌کنم و یک نفس سر‌می‌کشم، آخ چقدر تشنم بودا و از آشپزخونه خارج میشم و میرم تو اتاق و روی تختم ولو میشم و چون خسته بودم سریع خوابم می‌بره. @Banoyi_dameshgh
. با صدای مامان و اسما چشم‌هام رو باز می‌کنم، آخيش چقدر خسته بودم. از روی تختم بلند میشم و به سمت آینه میرم پنس های ریزی که آرایشگر داخل موهام گذاشته بود رو از موهام جدا می‌کنم و روی میز می‌ذارمش موهام رو دوباره مرتب می‌کنم و میرم پایین مامان و اسما روی مبل نشستن و اسما انگار چیزی از مامان میخواد با نق نق میگه: اسما- مامان آخه چرا نمیذاری؟ مامان- وای اسما دارم برای تو میگم فعلا نمیخواد، بشین درستو بخون روبروی مامان روی مبل می‌‌نشینم و میگم: قضیه چیه؟ تا مامان می‌خواد حرف بزنه اسما خودش رو می‌ندازه وسط و با قیافه مظلومی میگه: - آبجی مدرسه مارو می‌بره شمال به مامان میگم راضی بشو میگه ن باهاش حرف بزن مامان با داد میگه: - اسما مگه تو با اون چه فرقی داری وقتی میگم ن یعنی نه اسما به بغلم میاد و میگه: - آبجی باهاش حرف بزن راضیش کن فدات بشم من یکی می‌زنم تو پشتش و میگم: - لوس نشو مامان- گفتم ن و بلند میشه و به سمت آشپزخونه میره، اسما محکم پاش رو به زمین می‌کوبونه و به سمت اتاق میره... *** بعد بافتن موهام شلوار مشکی رنگی با مانتوی بنفش رنگم رو می‌پوشم و بعد پوشیدن چادر و روسریم از اتاق خارج میشم. از پلکان پایین میام مامان روی مبل نشسته و منتظر منه، اسما دیروز رفت اردو و خونه تقریبا غرق سکوته... کفش‌هام رو می‌پوشم وبا مامان از خونه بیرون می‌زنیم. @Banoyi_dameshgh
باخـٰامنہ‌اۍعھدِشھادت‌بستیم جـٰان‌بࢪڪف‌وسࢪبندِولایت‌بستیم ڪافۍست‌اشاࢪه‌اۍڪندࢪهبࢪِما بۍصبࢪوقࢪاࢪ،دل‌بࢪایش‌بستیم🖇 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
...)))
~حیدࢪیون🍃
...)))
¦↬📞،📄 ‌ ‌حاج‌قاسم یہ جایی‌میگن: حتےاگہ‌یہ‌درصد،احتماݪ بدےڪہ: یہ‌نفریہ‌ࢪوزےبرگردھ وتوبہ‌ڪنہ حق‌ندار؎راجبش‌قضاوت‌ڪنے! :) 📄📞¦⇠-_✨
🌹بسم رب المهدی🌹 سلام خدمت تمام همسنگران⚡️ زمان ختم صلوات تا ساعت ۲۴🕛 ✅نیات: 👈سلامتی و ظهور آقا امام زمان 🌸 👈سلامتی رهبر عزیزمون🌼 👈خاموش شدن فتنه💔 لطفا تعداد صلوات های خود را به آیدی‌ زیر ارسال کنید: @molayam_Ali_110
~حیدࢪیون🍃
۵۰۰،۱۱۰ قبول باشه🌸
۵۰،۲۰،۲۰۰ اجرکم عندالله🌱
~حیدࢪیون🍃
۵۰،۲۰،۲۰۰ اجرکم عندالله🌱
۶۶،۲۰۰ اجرکم عندالله💫 یاعلی بگید
بزرگواران این کان نیاز به ادمین داره هر کس دوست داره لطف کنه پیام بده😉 @ya_mahdi_313m رد نکن ثواب داره😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همزمان با کیانا رسیدیم جلوی در، با هم می‌ریم داخل ساجده پیش مروارید ایستاده و مشغول صحبت کردن هستند به سمت ساجده میرم و چشم‌هاش رو می‌بندم و صدام رو کلفت می‌کنم و میگم: - حدس بزن من کیم؟ - اسرا خیلی لوسی وا لو رفتم، چشم‌هاش رو باز می‌کنم که بر‌می‌گرده سمتم و میگه: - اسرا میای بریم مسافرت؟ - کجا؟ - راهیان نور با بچه های بسیج آخ جون! شلمچه، فکه، دوکوهه...هورا شهدا منم طلبید‌. - آره میام - خواهرت نمیاد؟ - نمی‌دونم بهش میگم خبر میدم. کیانا پوزخندی می‌زنه و میگه: - کجا می‌خواین برین؟ تنها تنها؟ ساجده سریع جواب میده: - راهیان نور تا کیانا خواست مخالفت کنه که صدای ایمان بلند شد. ایمان- خانوم ها جای اینکه اونجا جلسه بگیرید برید سرکارهاتون تا اخراج نشدین. با این حرفش زدیم زیر خنده، یک تا از ابروهای ایمان بالا می‌پره و میگه: - جوک گفتم خانوم کوچولوها؟ چقدر از اين خانوم کوچولو گفتنش بدم میاد خیلی رو مخه و می‌دونه خوشم نمیاد حرصم میده... بهش توجهی نمی‌کنم و با بچه ها به سمت دیگه ای می‌ریم و مشغول کارمون می‌شیم. *** خسته شدم و خودم رو روی صندلی می‌ندازم به اسما خبر بدم ببینم میاد یانه؟‌ گوشیم رو از جیب مانتوی سفید پرستاری بیرون می‌کشم و شمارش رو می‌گیرم. ۰۹۱۵...(چیه نکنه شمارش رو هم می‌خواین؟) بوق می‌خورد ولی جواب نمی‌داد کم کم داشتم از جواب دادنش منصرف می‌شدم که صداش درون گوشی می‌پیچه... - سلام آبجی چطور مطوری؟ - سلام چه عجب جواب دادی خوش می‌گذره؟ با ذوق میگه: - عالی - کی‌میای؟ - هفته دیگه وایی من از الان دلم براش تنگ شده اون میگه یک هفته دیگه با ناراحتی میگم: - باش برات سوپرایز داشتم. شیطون و بانمک میگه: - چه سوپرایزی؟ نکنه دو روز من نبودم می‌خوای عروس بشی تنهام بذاری؟ - نه بابا میای راهیان نور؟ - آره، من فعلا برم خدانگهدار - یاعلی ... @Banoyi_dameshgh
آخيش کار امروزم داخل بیمارستان تموم شد. چادرم رو سرم می‌کنم و همراه کیانا و ساجده از بیمارستان خارج می‌شیم. کیانا خداحافظی میگه و از ما جدا میشه... من و ساجده ام کمی حرکت می‌کنیم که میگه: - اسرامیای راهیان نور؟ لبخندی بهش می زنم و میگم: - مشخص نیست ولی سعی‌ می‌کنم بیام - باشه کاری نداری؟ - کجا میری؟ - میرم خونه آبجیم -سلام برسون مواظب خودت باش یاعلی و ساجده ازم جدا میشه، هوا هنوز زیاد تاریک نشده پس می‌تونم پیاده روی کنم چادرم رو محکم تر‌ می‌کنم و حرکت می‌کنم. یکم حرکت می‌کنم که ماشینی جلوی پام ترمز می‌کنه... بوق می‌زنه که توجهی نمی‌کنم و ادامه میدم به مسیرم بوق دوم رو می‌زنه که بر می‌گردم عقب و محمدرضا رو می‌بینم که از ماشینش پیاده شده... محمدرضا- دخترعمو بشینید میرم خونه باهم بریم! اولش یکم تعارف می‌کنم بعد سوار میشم. بوی عطر تندش درون ماشین پی‌چیده... محمدرضا دستش رو به سمت ظبط می‌بره و آهنگی پلی می‌کنه. این آخرین قدم برای دیدنت این‌ آخرین پُله واسه رسیدنت این آخرین نفس کشیدنم برای تو... این آخرین تورو ندیدنم برای تو... *** بیا به جرم عاشقی بکش من رو نرو... نگاه کن این‌ تَن نحیف و خسته رو تو رو به جون خاطرات خوبمون بمون تو رو به جون خاطرات تلخمون نرو... یکم راجع به بیمارستان و جواب کنکور سوال می‌کنه که می‌رسیم. - ممنون ببخشید مزاحم تون شدم محمدرضا لبخند دلنشینی می‌زنه و با لحن مردونش میگه: - خواهش می‌کنم، این حرفها چیه دشمنتون شرمنده با لبخند جوابش رو میدم که جعبه‌ی کوچکی به سمتم می‌گیره و میگه: - ناقابله ته دلم از کارش قند آب شد ولی توی چهره ام به لبخندی بسنده می‌کنم و جعبه رو ازش می‌گیرم و داخل کیفم می‌ذارم. تشکری می‌کنم و پیاده میشم، کادوم رو داخل کیفم می‌ذارم و در رو باز می‌کنم. @Banoyi_dameshgh
_اگر ما مرگ رو فراموش کنیم!! مرگ هیچگاه مارا فراموش نخواهد کرد...!
Ostad_Raefipour_Shar_Doae_Nodbeh_Jalase_05_1401_04_10_Tehran_48kb.mp3
23.28M
خدای یهود کدام خداست؟ اثار و برکات سلام و صلوات بر پیامبران و اهل بیت منظور از (خدارا شکر که مقدرات پیامبران را قرار دادی)در دعای ندبه چیست؟ توضیح اقسام مقدرات الهی
خدایا؛ سیاهی قلبمان از حد مجاز گذشته گویی قرار نبوده که خانه تو در سینه ما حیات ببخشد حال ببخش گناه بسیارمان را که پناهی جز تو نداریم...🍃
امید غریبانه تنها کجایی چراغ سر قبر زهرا کجایی....:(💔