🔹باران آمد
دوباره آمدی؛
اینبار چه بیخبر و چه زیبا شروع کردی؛
نه کم بودی که دلم دوباره تنگ شود، نه زیاد بودی که از تو گله کنند!
خوش آمدی؛
با تو بودن حس زیبایی دارد؛ وقتی میبینمت ناگهان یاد «او» میافتم، همو که رحمتش را میخواهم و آمرزش را از آسمانش به انتظار میکشم؛ انگار تو جلوهای از خواهش من بودی که وجودم را نوازش کردی.
آری؛ تو رحمت خدایی که در تنهایی مرا در برمیگیری؛ ببار که باریدنت را دوست دارم.
✍ علی کردانی
#ادبی
#باران
https://eitaa.com/joinchat/2705195117Cd4879425c9
🔹باران آمد
دوباره آمدی؛
اینبار چه بیخبر و چه زیبا شروع کردی؛
نه کم بودی که دلم دوباره تنگ شود، نه زیاد بودی که از تو گله کنند!
خوش آمدی؛
با تو بودن حس زیبایی دارد؛ هنگامی که میبینمت، ناگهان یاد «او» میافتم، همو که رحمتش را میخواهم و آمرزش را از آسمانش انتظار میکشم؛ انگار تو جلوهای از خواهش من بودی که وجودم را نوازش کردی.
آری؛ تو رحمت خدایی که در تنهایی مرا در برمیگیری؛ ببار که باریدنت را دوست دارم.
✍ علی کردانی
#ادبی
#باران
✍ باران قلم 🌧
https://eitaa.com/joinchat/2705195117Cd4879425c9