╲\╭┓
╭ 🍃🌺﷽🌺🍃
┗╯\╲
🔴 جلسه 17
🔵 بخش چهارم
اين فرشتگان كه ماموران اداره جهنماند معصومند خود جهنم حق ندارد كسي را بيش از اندازه استحقاقش بسوزاند وحق ندارد كمتر از آن اندازهاي كه دستور رسيده است بسوزاند. اين چنين است «كلما خبت زدناهم سعيرا»(27) اينطور نيست كه آتش جهنم مثل آتش دنيا احيانا اشتباها كسي را بسوزاند يا كمتر بسوزاند ويا بيشتر بسوزاند و مانند آن.
د ) موحد فاني تنها معبود را ميبيند
نكته بعدي كه ميتواند سر تقديم ايا بر نعبد باشد آن است كه انسان در عبادت يك ركنش معبود است يك ركنش عبادت است يك ركنش عابد در بين اين اركان ثلاثه آنچه اصل است معبود است عابد اگر خود را ديد و عبادت خود را ديد و معبود را ديد اين گرفتار تثليث است اين موحد نيست و اگر خود رانديد عبادت را ديد و معبود را ديد اين گرفتار ثنويت و دوگرايي و تثنيه است هنوز موحد نشده اگر نه خود را ديد و نه عبادت خود را ديد، فقط ذات اقدس الله و معبود را ديد او موحد است اين اياك اول معبود را انسان ميبيند و آخر هم همان معبود را ميبيند ديگر سخن از عابد نيست سخن از عبادت نيست چون تمام همت انسان متوجه لقاي آن معبود شده است و اگر خود را يا عبادت خود را ببيند تحت الشعاع مشاهده معبود است و انسان حالات گوناگون دارد همه يك حال ندارند، يا يک انسان در هميشه به يك حال نيست.
گفتند دو تعبير در قرآن كريم، يكي مربوط به حبيب خدا و يكي مربوط به كليم خدا كه (عليهما الاف التحية و الثناء) آن تعبيري كه مربوط به حبيب خدا است يعني رسول خدا (عليه آلاف التحية و الثناء) اول خدا را ميبيند، در پرتو خدا خود را ميبيند، اما تعبيري كه مربوط به كليم خدا است از پايين شروع ميكند، ميگويد: #مرا_خدا حفظ ميكند، كه خود را مقدمه مشاهده حق قرار ميدهد. ولي حبيب خدا ميگويد: #خدا_مرا حفظ ميكند. كليم خدا ميگويد: مرا خدا حفظ ميكند. ملاحظه ميفرماييد كه بين اين دو تعبير چه فرقي است. در سوره توبه آيهٔ ٤٠ اين است فرمود: «الا تنصروه»(28) شما اگر رسول خدا را #ياري نكنيد، نه #دين من به #نصرت شما محتاج است و نه رسول من. زيرا حوادث سنگيني بر رسولم گذشت كه احدي ياور او نبود، تنها #خدا #ناصر او بود. «الا تنصروه»(29) شما اگر پيامبر را ياري نكنيد «فقد نصره الله»(30) خداي سبحان او را #ياري كرد. کِي؟ «اذ اخرجه الذين كفروا»(31) وقتي كفار مكه او را از مكه بيرون كردند «ثاني اثنين»(32) اينها دو نفر بودند. «اذ هما في الغار»(33) اين دو نفر در آن غار پناهنده شدند. «اذ يقول لصاحبه»(34) رسول من به رفيق و همسفرش فرمود: «لا تحزن»(35) محزون و #غمگين مباش. چرا ؟ چون «ان الله معنا»(36) تحقيقا #خدا با #ما است در حال خطركه دشمن به لبه غار رسيده است و نه #ناصري است و نه راه #گريزي، رسول خدا با جمله اسميه، با تاكيد، اول از خدا شروع كرد. فرمود: «ان الله معنا»(37) #اول از خدا، بعد در پرتو خدا سخن از #خود به ميان آورد. فرمود: تحقيقا #خدا_با ماست.
╲\╭┓
╭ 🍃🌺﷽🌺🍃
┗╯\╲
🔴 جلسه 18
🔵 بخش دوم
توحيد عبادي و اطاعت ديگران
اين معنا كه ت#وحيد_عباديست، اثرش آن است كه انسان در هيچ امري مطيع غير خدا نباشد و مطيع احدي جز خداي سبحان نباشد. آنها را كه خداي سبحان دستور داد كه از آنها اطاعت كنيد، #اطاعت آنها در حقيقت اطاعت خداست. اگر خداي سبحان دستور داد از اولي الامر اطاعت كنيد، فرمود: «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم»(2) اين اطاعت خداست. اگر خداي سبحان دستور داد نسبت به پدر و مادر اطاعت كنيد، اطاعت پدر و مادر به فرمان خداست اطاعت خداست. اينچنين نيست كه عبادت و اطاعت، شريكبردار باشد. اينچنين نيست كه ما در بعضي از امور مطيع خدا باشيم، در بعضي از امور مطيع قانون يا اولي الامر يا پدر و مادر. بلكه اطاعت از قانون اطاعت از اولي الامر، اطاعت از پدر و مادر، همه و همه محصول فرمان خداي سبحان است. تا خداي سبحان اجازه ندهد أحدي نميتواند از أحدي اطاعت كند و سخن او را به عنوان مطاع بپذيرد.
مرزبندي اطاعت از مخلوق به اطاعت خالق
و محدودهٴ عبادت و اطاعتهايي كه انسان از ديگر افراد ميكند از ديگر انسانها ميكند به مرز اطاعت خدا بسته است. كه اين از سخنان متقن رسول خدا (عليه آلاف التحية و الثناء) است. فرمود: «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق»(3) هم #اطاعت كردن از ديگران مشروط است به اينكه #خدا دستور بدهد و هم مرز اطاعت از ديگران آنجايي است كه به حد خدايي آسيب نرساند.
بنابراين دو بعد ثبوت و سلب اطاعت از اولي الامر يا پدر و مادر به دستور خدا وابسته است. اگر خواستيم از پدر و مادر اطاعت كنيم خدا بايد دستور بدهد. تا كجا بايد اطاعت كنيم و از آن به بعد اطاعت لازم نيست، آن را هم خدا بايد بگويد. لذا رسول خدا فرمود: «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق»(4) كه اگر كسي بخواهد از انساني اطاعت كند در يك امري كه آن امر گناه است، اينجا جاي عبادت و اطاعت نيست. بنابراين كل اطاعات منحصر در امر خداي سبحان ميشود. نه اينكه قابل تخصيص باشد كه بعضي از امور از آن خداي سبحان، بعضي از امور از آن اولي الامر يا از آن پدر و مادر و مانند آن. بلكه اينگونه از اطاعتها فرع اطاعت خداي سبحان است خداي سبحان دستور ميدهد كه ما از كِي اطاعت كنيم و مرز آنها را هم مشخص ميكند.
بنابراين «اياك نعبد»(5) بالقول المطلق به اطلاقش باقيست، هيچ جا تخصيص نخورده. نميشود گفت اطاعت را چون اطاعت هم يك نحوهٴ عبادت است #اطاعت هم به نوبهٴ خود عبادت است منتها رقيقتر. نميشود گفت كه در بعضي امور ميشود از غير خدا اطاعت كرد. اگر از غير خدا اطاعت ميكنيم به #دستور خداست. پس از غير خدا هرگز نميشود اطاعت كرد و اين اصل «ان الحكم إلاّ لله»(6) قابل تخصيص نيست كه انسان بگويد در آن گونه از موارد انسان مطيع خداست در مسائل عادي مطيع غير خدا اينچنين نيست بلكه كلاً #اطاعتها و #عبادتها از آن خداست و لا غير و به دستور خدا انسان از قانون از اولي الامر از پدر و مادر اطاعت ميكند.
╲\╭┓
╭ 🍃🌺﷽🌺🍃
┗╯\╲
🔴 جلسه 19
🔵 بخش دوم
عدم تنافي حصر استعانت و استمداد از غير خدا
و اما اينكه در بعضي از آيات فرمود «تعاونوا علي البر و التقوي كه اين دستور تعاون هر دو بعد را تصحيح ميكند. هم به انسان اجازهٴ استعانت ميدهد كه بشود مستعين هم به ديگري اجازهٴ مستعان شدن ميدهد كه بشود معين. آيا آن آيهاي كه ميفرمايد يكديگر را كمك كنيد با حصر استعانت منافات دارد يا نه؟ در سورهٔ مائده آيهٔ دوم اينچنين است: «وتعاونوا علي البر و التقوي و لا تعاونوا علي الأثم و العدوان و اتقوا الله ان الله شديد العقاب» اين تعاون بر بِرّ، يعني از يكديگر در كار نيك كمك بگيريد و يكديگر را در كار نيك مدد بكنيد. پس انسان هم ميشود مستعين، هم ميشود مستعان. آيا با حصر استعانت در خداي سبحان سازگار است يا نه؟
#استعانت از ديگران، استعانت از #وجه و #فيض خداست
اگر خداي سبحان به چيزي دستور استعانت ميدهد نه از آن است كه در برابر خدا يك موجودي است كه مستعين است يا مستعان. آنجايي كه وجه خدا و فرمان خدا و اطاعت خداست، اگر در آن راه كسي #قدم برداشت در حقيقت #وجه خدا و #فيض خداست كه مستعين است و مستعان. اينطور نيست كه انسان در برابر خدا #مستعان باشد و #كسي را #كمك بكند، چون خاصيت #توحيد_افعالي آن است كه سراسر #كارهاي_خيري كه در جهان اتفاق ميافتد انسان از آن #خدا بداند و لا غير.
همه #فاعلها از #درجات و #شئون_فاعليت حق هستند
يك موحدي كه در توحيد افعالي بينش توحيدي دارد، آنچه كه كار خير است و در جهان ميگذرد همه و همه را شئون الهي ميداند. و ديگران هر چه هستند درجات شئون فاعليت خداي سبحان ميداند. همانطوري كه آب را ميگويد خدا آفريد و به او خاصيت سيراب كردن داد و غذا را خدا آفريد و به او اين خصوصيت را داد، ميگويد زيد را هم خدا آفريد و اين كاري كه از دست زيد برآمده است اين در حقيقت يدالله است. چون اين كارها از اوصاف فعليهٴ خداست نه از اوصاف ذاتيه. و اوصاف فعليه زائد بر ذات است نه در مقام ذات. اوصاف فعلي را از مقام فعل انتزاع ميكنند نه از مقام ذات. اگر اوصاف فعليه از مقام فعل انتزاع ميشود نه از مقام ذات و سراسر جهان فعل خداي سبحان است پس هر جا كار خيري است، انسان در حقيقت از وجهالله استعانت كرده است، نه از غير وجه خدا. و اگر انسان توفيق آن را داشت كه كار خيري انجام بدهد، بايد بداند كه خود شأني از شئون الهيست در مقام فعل. قهراً اگر تعاوني هم در بين است كه هم به انسان اجازهٴ مستعين شدن ميدهد هم به انسان اجازهٔ مستعان شدن، در محور فعل است نه در محور ذات و كل عالم را رب العالمين دارد اداره ميكند. بنابراين اين با حصر استعانت در خداي سبحان منافات ندارد و سخن از تخصيص نيست كه خدا مستعان هست مگر در كارهاي خير كه انسان ميتواند از يكديگر استعانت كند يا خدا مستعان است در اصل عبادت ولي در كارهاي عادي ديگران مستعانند، اينچنين نيست كه تخصيصي خورده باشد.
╲\╭┓
╭ 🍃🌺﷽🌺🍃
┗╯\╲
🔴 جلسه 22
🔵 بخش چهارم
پايگاه تفويض و تسليم بالاتر از جايگاه متوكلان
حالا از اين مرتبه انسان اگر يك كمي لذتش را چشيد و بالاتر رفت به مقام تفويض ميرسد، به مقام تسليم ميرسد. ميگويد من كه هستم كه حالا كاري داشته باشم كه شما را وكيل بگيرم هر چه كردي كردي . اينطور نيست كه بگويد من هستم، خواستهاي دارم و چون خودم نميتوانم آن خواسته را انجام بدهم به شما توكل ميكنم، شما را وكيل ميگيرم كه خواستهٴ مرا انجام بدهيد. لذا مقام #متوكّل نسبت به كسي كه اهل #تفويض و #تسليم است خيلي پايينتر است. گرچه محبوب خداست اما آن محبتي كه نصيب اهل تفويض و تسليم ميشود نصيب اهل #توكل نميشود. هر كسي كه به مقام تسليم و تفويض رسيده است، يقيناً مقام توكل را داراست. ولي كساني كه به مقام توكل رسيدهاند هنوز به مقام تسليم نرسيدهاند. يكوقت انسان پيشنهاد ميدهد به خدا، ميگويد من خواستهاي دارم در اين خواسته به تو تكيه ميكنم تو برايم انجام بده. اين ميشود آدم متوكل. يك وقت ميگويد من #خواستهاي_ندارم هر چه #كردي، كردي. هر چه خواستي، #خواست، #خواست توست. نه اينكه من تو را براي كارهاي خودم وكيل ميگيرم. اين توكل جزء مقامات اولياي متوسط است.
دليل بر محفوظ بودن عبادت و توكل
خب حالا اگر كسي عبادت كرد، و كسي بر خداي سبحان توكل كرد، اين عبادت او و توكل او به هدر ميرود يا همه محفوظ است. فرمود همهٴ اينها محفوظ است چون «و ما ربك بغافل عما تعملون»﴿45﴾ عبادت و شئون عبادت. توكل و شئون توكل، مورد غفلت خداي سبحان نيست . پس هم انسان را وادار ميكند به اينكه خدا را عبادت كند و لا غير و بر خدا توكل كند و لا غير و هم دلگرم و مطمئن است كه خداي سبحان هم عبادتش را و هم توكلش را ميبيند و غفلت ندارد. ذاتي كه «و ما كان ربّك نَسيّاً»﴿46﴾ست اصلاً نسيان در آنجا راه ندارد غفلت و امثال ذلك را آنجا راه نيست. چون اگر خداي سبحان معاذ الله #غفلت كرد، يعني علم شده غفلت و هرگز علم غفلت نميشود كه او عين علم است و اگر او نسيان كند، يعني علم شده فراموشي و علم كه #فراموشي نميشود. انساني كه داراي علم است ممكن است نسيان و غفلت داشته باشد اما يك موجودي كه #عين علم و #عين شهود بود، اصلاً اگر او غفلت كرد، يعني علم شده غفلت. يعني علم شده نسيان. لذا در آنجا فرض ندارد اصلاً.
راه آزمودن استعانت
و اگر كسي خواست ببيند اين «اياك نعبد و اياك نستعين»﴿47﴾ چه ميگويد همان لفظ است كه مفيد حصر است يا به حق غير خدا را عبادت نميكند . حقيقتاً از غير خدا مدد نميگيرد، شئون زندگيش را به عنوان محاسبه بررسي كند. اگر در اين امور زيست خود به غير۸ خدا تكيه نكرد، معلوم ميشود يك نماز درستي خوانده است. در نماز #صادق بود. يك نمازگزار صادقي است. و اگر هر حادثهاي كه پيش آمد اول به فكر غير خداست، آنگاه كه از همهٴ راهها نا اميد شد، تازه به فكر دعا و نيايش ميافتد، اين معلوم ميشود در بين دعا و نيايش هم اگر كسي او را فريب بدهد باز دست از دعا و نيايشش هم برميدارد. او در #نيايش و #دعا هم #صادق نيست. اگر ما گفتيم «اياك نعبد و اياك نستعين»﴿48﴾ ببينيم در اين نماز صادقيم يا نه؟ آن بخش اخلاقياتي كه مرحوم سبزواري در پايان منظومه دارد كه ملاحظه فرموديد ايشان يك بحثي دارند به نام فريدهٴ في الصدق، راستي را تقسيم ميكنند ميگويند #】صدق گاهي در فعل است گاهي در قول.
«الصدق بالقول و بالقصود و الفعل كالوفاء بالعهود»﴿49﴾
آنگاه ميفرمايد:
«يكذب مستعين حق اذ قَري ثم اذا المهم جا غيراً يري»﴿50﴾
آنكه ميگويد «اياك نستعين»﴿51﴾ همين كه حادثهاي پيش آمد اول به فكر غير خداست، آنگاه كه دستش از همه جا تهي شده، از همه جا سر خورده شده، تازه به فكر دعا برميگردد، اين يك نمازگزار دروغي است. دروغگو است. «يكذب مستعين حق اذ قري» وقتي كه ميگويد «اياك نستعين»﴿52﴾ اين شخصي كه ميگويد: «اياك نستعين»﴿53﴾ «ثم اذ المهم جا غيراً يري»﴿54﴾ وقتي يك حادثهٴ مهم پيش آمد غير خدا را ميبيند، اين يك نمازگزار دروغي است. اين هرگز #صادق نيست. چون ميگويد «اياك نستعين»﴿55﴾ و در #مقام و در #فعل همين كه حادثهاي پيش آمد فوراً به غير خدا تكيه ميكند. انسان ببيند در كارها اول چيزي كه به ذهنش برق ميزند خداست يا غير خدا. اگر اولين چيزي كه در ذهنش برق زد #خدا بود، پس كل نظام را اين برق روشن ميكند، وسيلهٴ الهي ميبيند «لله جنود السموات و الارض»﴿56﴾. اگر اولين چيزي كه در ذهنش برق زد قدرت خود يا قبيلهٴ خود يا تمكن خود يا زيد و عمرو بود، اين يك برقي نيست كه مسافر را به مقصد برساند.
╲\╭┓
╭ 🍃🌺﷽🌺🍃
┗╯\╲
🔴 جلسه 22
🔵 بخش پنجم
در بيانات حضرت امير ﴿سلام الله عليه﴾ آن طوري كه در اين مستدرك نهج البلاغه آمده، اين بيان لطيف هست، همهٴ بيانات حضرت لطيف است، فرمود: «ليس في البرق الخاطف مستمتع لمن يخوض في الظلمة»﴿57﴾ فرمود: اگر يك مسافر شب تاري راه را گم كرده باشد، هوا ابري بود و تاريك و بينور، او هم در بيابان، كسي هم نيست كه راه بلد باشد، در يك همچين هواي ابري گاهي يك برقي ميزند
اين برق يك لحظه است كه فقط جلوي پاي آدم را روشن ميكند، انسانِ راه گم كرده در شب تار كه با آن برق جهنده راه را نميبيند تا به مقصد برسد فرمود: زرق و برق دنيا يك لحظه فقط جلوي آدم را روشن ميكند. فرمود: «ليس في البرق الخاطف مستمتع لمن يخوض في الظلمة»﴿58﴾؛ كسي كه در تاريكي فرو رفته، با اين جهش برق كه يك لحظه است، فقط جلوي پاي آدم را روشن ميكند و فوراً خاموش ميشود، با آن يك لحظه كه انسان راه را نميبيند كه. غير خدا اگر هم نوري داشته باشد، كه ندارد، تازه مثل همان برق بيابان است كه يك #لحظه است. ما بيازماييم ببينيم حوادثي كه پيش ميآيد اوّل #خدا در ذهنمان به عنوان «نور السموات و الارض» برق ميزند، يا #قدرتهاي خودمان.
توصيهٴ امامان ﴿عليهم السلام﴾ به پرهيز از ستم به بيپناهان
چرا گفتند كه #ظلم همهٴ مواردش بد است، اما به كسي كه هيچ پناهي جز #خدا ندارد به او #ستم نكنيد؟ اين در جوامع روايي ما هست. امام باقر ﴿سلام الله عليه﴾ ميفرمايد كه آخرين لحظهاي كه امام سجاد ﴿سلام الله عليه﴾ من را وصيت ميكرد، من را به اين حديث وصيت كرد، گفت پدرم سيدالشهداء ﴿سلام الله عليه﴾ در آخرين لحظهاي كه مرا وصيت ميكرد اين جمله را گفت، فرمود: «اياك و الظلم من لا يجد عليك ناصراً الا الله»﴿59﴾ فرمود: ظلم همهٴ اقسامش بد است، اما آن كسي كه #هيچ پناهگاهي جز خدا ندارد، به او #ستم_نكن. براي اينكه او همين كه ستم بشود اولين كسي كه درذهنش برق ميزند #خداست. به خدا تكيه ميكند. اين چنين نيست كه او به #قدرت خود، به قبيلهٴ خود، به فرزند خود، به بستگان خود #متكي باشد براي حمايت. تا آخرها بگويد يا الله. يك #مظلوم بيپناهي كه هيچ قدرتي ندارد، طبعاً همين كه به او ستم شد، اولين چيزي كه به نام نقطهٴ اميد در جانش برق ميزند قدرت خداي #قهار است. يك انسان اين چنين يقيناً مستجاب الدعوه است. چون دعايش خالص است ديگر. «اياك و الظلم من لا يجد عليك ناصراً الا الله»﴿60﴾ هر دعايي اين چنين بود، يقيناً اثر دارد. در حضور امام امير المؤمنين ﴿سلام الله عليه﴾ از حضرت سؤال كردند بين آسمان و زمين چقدر فاصله هست؟ حضرت گويا به امام حسن (سلام الله عليه) ارجاع داد. حضرت هم يك كودك خردسالي بود. كه اينها در همهٴ #حالات از آن #نور ولايت برخوردارند. اين اهل بيت فرمودند به اينكه بين آسمان و زمين «دعوة المظلوم و مد البصر»﴿61﴾ در آن بيان حضرت امير فرمود اگر #آسمان_ظاهر را ميگويي تا چشمت ميبيند. اگر #آسمان_باطن را ميگويي آه مظلوم. با اين يك جمله هم به ظاهر آسمان اشاره كرد هم به باطن. سائل عرض كرد: «كم بين الارض و السماء؟»﴿62﴾ بين آسمان و زمين چقدر فاصله است؟ حضرت يك جملهٴ كوتاه در جواب فرمود. فرمود: «دعوة المظلوم ومدّ البصر»﴿63﴾؛ يعني اگر آسمان ظاهر را ميگويي تا آن جا كه چشم ميبيند. اگر #غيب_سماوات را ميگويي #آه_مظلوم. زيرا اين #آه_مستقيماً متوجه خداست. اگر كسي جز خدا چيزي طلب نكرد، يقيناً خدا #ناصر اوست.
╲\╭┓
╭ 🍃🌺﷽🌺🍃
┗╯\╲
🔴 جلسه 22
🔵 بخش ششم
اخلاص شرط قبولي اعمال
مال شريك و همبازدار را خداي سبحان قبول نميكند. لذا فرمود به اينكه آنچه كه مال خداست آن را هم به شركايتان ميدهم. اگر كار را يك قدري براي خدا يك قدري براي شركا انجام دادي همه را خدا به غير خود ميدهد. چون چيزي جز خالص خداي سبحان قبول نميكند.
جهان امكان، سپاهيان حضرت حق
اگر ديد اين چنين باشد كه اين مردم را خدا آفريد، خدا اگر بخواهد مردم كمك ميكنند اگر نخواهد، نه. مثل اينكه يك انسان تشنه از آب گوارا استعانت ميجويد براي رفع عطش. اگر بداند كه اين آب را خداي سبحان آفريد «انزل لكم من السماء ماء فسلكه ينابيع في الارض»﴿64﴾ براي رفع عطش بود. ديدش ديد ابراهيم خليل ﴿سلام الله عليه﴾ خواهد بود، ميگويد: «يطعمني و يسقين»﴿65﴾ اوست كه ساقي من است در حقيقت و همه را او آفريد و او از اين راه دارد من را سيراب ميكند. اگر نه گفت خدا و مردم، اين با #توحيد_سازگار نيست. لذا در قرآن كريم در يك جا به رسولش ﴿صلي الله عليه و آله و سلم﴾ خداي سبحان خطاب ميكند. ميفرمايد به اينكه «حسبك الله و من اتبعك من المؤمنين»﴿66﴾ در اين راه عظيمي كه پيش گرفتي خدا و مردم كافي. خدا با تو است مردم هم با تواند. فوراً همين معنا را در جاي ديگر تبيين كرد. فرمود اين چنين نيست كه خدا در كنار مردم، مردم در برابر خدا باشند كه #خدا و #مردم. خدا، و برنميدارد، خدا ولا غير. فرمود: «هو الذي ايدك بنصره و بالمؤمنين»﴿67﴾ اگر من گفتهام مردم، مردم را هم من به #دنبال تو راه انداختهام. اگر بخواهم برميگردانم. «هو الذي ايدك بنصره و بالمؤمنين»﴿68﴾ امروز با تو هستند فردا #قلبشان را از تو منصرف ميكنم. اين چنين نيست كه مردم در برابر خدا يك عاملي باشند براي #پيروزي. #بينش_توحيدي اين است كه جهان امكان سپاهيان حقّند، او هر جا بخواهد اين سپاهش را اعزام ميكند و هر جا بخواهد فرمان توقف ميدهد. «هو الذي أيدك بنصره و بالمؤمنين»﴿69﴾ بنابراين انسان اگر خواست بيازمايد كه به حق به واقع ميگويد: «اياك نستعين»﴿70﴾ يا نه، ببيند در #حوادث روز #اولين چيزي كه به #ذهنش برق ميزند چه امريست.
╲\╭┓
╭ 🍃🌺﷽🌺🍃
┗╯\╲
🔴 جلسه 22
🔵 بخش هشتم
استعانت، توكل و تفويض
و الا توكل از #استعانت ظاهراً بالاتر است. استعانت اين است كه كار را من ميكنم از شما مدد ميگيرم #توكل اين است كه شما كار مرا انجام بدهيد. #تفويض اين است كه مني نيستم من كيم كه بگويم شما براي من كار انجام بدهيد هر چه #كردي،كردي. هر چه كردي، كردي نه اينكه من كارم اين است و اين را ميخواهم و شما را #وكيل ميكنم كه اين كار را برايم انجام بدهيد. مقام استعانت بعدش توكل، بعد آن مراحل عاليهٴ تسليم و تفويض.
لبهٴ پرتگاه و خطر سقوط از دين
حالا اگر كسي اينچنين نبود، آنطوري كه در سورهٴ حج ياد شده است خداي ناكرده مشمول او خواهد شد. آيهٴ 11 سورهٴ حج اين است: «و من الناس من يعبد الله علي حرف»﴿79﴾؛ حرف يعني طرف اين در وسط جادهٴ دين نيست در صراط مستقيم نيست اين پيادهرو اين لبهٴ صعود همين جاهاي دين راه ميرود. كه اگر نفعي رسيده خب ميماند اگر نفعي نرسيده، فوراً از دين بر ميگردد. حرف يعني طرف . «و من الناس من يعبد الله علي حرف»﴿80﴾؛ يعني بر طرف، اين در اين زاويهٴ دين است، در اين حاشيهٴ دين است. كسي كه در حاشيه راه ميرود و از متن و وسط پرهيز ۹ميكند، ميگويند او #تحاشي دارد. تحاشي دارد يعني هميشه حاشيه ميرود. خب #متن را #رها ميكند ميرود #حاشيه. از صراط مستقيم و از متن دين تحاشي دارد هي خودش را كنار ميكشد. خب كناره كشي با يك #سقوط ميافتد ديگر. با يك #لغزش ميافتد لذا فرمود اين گروه چون توي متن دين نيستند توي صراط مستقيم نيستند، توي حاشيهاند. «و من الناس من يعبد الله علي حرف فإن أصابه خيرٌ اطمأن به و ان أصابته فتنه انقلب علي وجهه خسر الدنيا و الاخرة»﴿81﴾؛ اگر يك مختصر #آسيبي به او برسد يا #نفعي به او نرسد، بر ميگردد دست از #دين برميدارد. ميگويد اين چه #ديني است.
اين معلوم ميشود دين را براي دنيا خواسته، دين را براي اين خواسته كه دنياي او #تأمين باشد. براي آخرت نخواسته و براي دنياي حسنه نخواست. دنياي حسن نخواست. دنيا خواسته. نميگويد «ربنا اتنا في الدنيا حسنه»﴿82﴾ ميگويد «ربنا اتنا في الدنيا» هر چه شد. اين #در كنار است؛ چون در كنار است اگر نفعي عايدش نشد هم دنيا را از دست ميدهد هم آخرت را كه از دست داده بود. وثنيين حجاز اينچنين بودند، آنها به آخرت معتقد نبودند. آنها فقط بتها را براي سود دنيايي پرستش ميكردند. نه براي اينكه «هؤلاء شفعاؤنا عند الله»﴿83﴾ يوم القيامهاي نبود براي اينها. اينها كه به قيامت معتقد نبودند. مشركين سخن ايشان با ملحدين در نفي معاد يكسان بود. اينها ميگفتند انسان بين ميلاد و موت خلاصه ميشود. بعد از موت خبري نيست. و اگر بتها را ميپرستيدند براي اينكه شفعاء اينها باشند عند الله في الدنيا كه بهرهٴ مادي ببرند نه اينكه شفعاء اينها باشند عند الله تا بهرهٴ أخروي و #معنوي ببرند كه اينها به قيامت معتقد نبودند. حرف اينها اين بود كه «من يحيي العظام و هي رميم»﴿84﴾ ميگفتند «أإذا متنا و كنّا تراباً وعظاماً أإنّا لمبعوثون»﴿85﴾ آن روز در حجاز #ملحد به اين معني كه مادي محض باشد كم بود. هر چه بودند وثنيين و #بت پرستاني بودند كه ميگفتند: #كل نظام را #خدا آفريد ما چون ارتباطي با او نداريم اين بتها را ميپرستيم كه اين بتها وسيلهٴ و #شفاعت باشند، بوسيلهٴ اين #بتها ما از دنيا و در دنيا طرفي ببنديم همين. نه اينكه «ما نعبدهم الا ليقربونا الي الله زلفی»﴿86﴾ به ما #مقام معنوي بدهند چون اينها #قرب الهي به آن معني كه قائل نبودند. يا «هؤلاء شفعاءونا عند الله»﴿87﴾ نه يعني در قيامت از ما شفاعت كنند . اينها به قيامت معتقد نبودند. اينها ميگفتند انسان مثل يك درخت است چند #صباحي سبز است بعد پژمرده ميشود و خاك ميشود و ديگر هيچ.
╲\╭┓
╭ 🍃🌺﷽🌺🍃
┗╯\╲
🔴 جلسه 26
🔵 بخش پنجم
سالك صراط
اما چرا انسان صراط ميخواهد؟ صراط مال سالك و رونده است، انسان يك موجودي ايستايي نيست كه بماند و بپوسد و از بين برود مثل يك حجر نيست. انسان سالك است به كدام سمت؟ سالك الي الله اگر سالك است طريق ميخواهد. و اگر خدا #هدف است #طريق نامحدود است. و اگر طريق نامحدود است انسان از هر #راهي برود به #خدا ميرسد. منتها خدا #اسمای حسنا دارد هم #رحمان و #رحيم است، هم «اشد المعاقبين»﴿24﴾. اگر به راه رفت به خداي ارحم الراحمين ميرود اگر بيراهه رفت به همان خدا ميرسد ولي آن خدايي كه «اشد المعاقبين»﴿25﴾ است او را ميبيند. آنگاه ميگويد «ربنا ابصرنا و سمعنا»﴿26﴾. اينطور نيست كه انسان به خدا نرسد. اينطور نيست انسان مثل حجر باشد بماند و بپوسد و ديگر هيچ. انسان خواه و ناخواه ميرسد. ولي سعي كند به #خداي غفار و ستار برسد نه خداي قهار. كه همان قهار همان غفار است همان غفار همان قهار است همان خداست ولي قرآن فرمود شما خواه و ناخواه به #سمت من ميآييد. ولي بيراهه نياييد مثل انساني كه در كنار درياي عظيم است، ميبينيد وقتي اين جدولها را نگاه ميكند، يك عده به حق در اين نهرهاي بزرگ راهي راهند، ميروند تا عمق دريا. عدهاي هم در همين كنارههاي ساحل ميخشكند. فرمود اينچنين نيست كه شما به #سمت من #نياييد و ما را ناتوان بكنيد. «و الذين يسعون في آياتنا معاجزين»﴿27﴾، آنهايي كه #سعي ميكنند ما را عاجز بكنند اينچنين نيست. «و لا يحسبن الذين كفروا سبقوا»﴿28﴾، آنهايي كه كافر شدند فكر نكنند كه #جلو زدند. #هر جا بروند در #دست مايند. منتها اين انساني كه به هر سمت برود به #خدا ميرسد، خدا را قرآن كريم معرفي كرد كه «و لله الاسماء الحسني»﴿29﴾ قهار هست، غفار هست، ستار هست، «لا يعذب عذابه احد»﴿30﴾ هست «و لا يوثق وثاقه احد»﴿31﴾ هست، «ارحم الراحمين»﴿32﴾ هم هست. همهٴ اينها اسماء حسناي خداي سبحانند. تا #سالك كدام راه را #طي كند. اين است كه در بين همهٴ اين راهها، #يك راه #مستقيم است. فرمود: «و أنَّ هذا صراطي مستقيما فَاتَّبعوه و لا تتبعوا السبل»﴿33﴾ راهي كه انسان را به خداي رحمان برساند، #مشخص است بقيه راهي است #ضلالت. انسان گم شده نه يعني به مقصد نميرسد او را ميبرند او اگر نخواست برود او را ميبرند منتها «فاهدوهم الي صراط الجحيم»﴿34﴾. از اينكه به ما آموختند از خداي سبحان صراط مستقيم مسئلت كنيم، معلوم ميشود #راه هست (يك) انسان #سالك است (دو) #هدف هست (سه) اگر راه را درست طي كرد به هدف راستينش #ميرسد اگر درست #طي نكرد به هدفي ميرسد كه #نميخواست.
اما آن معنا كه #همه_سالكند و كسي ايستا و واقف نيست در سورهٴ انشقاق «اذا السما انشقت»﴿35﴾ اينچنين فرمود: آيه 6 سورهٴ انشقاق «يا ايّها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه»﴿36﴾ فرمود چه مؤمن و چه كافر بالاخره به #طرف الله ميرويد، منتها يا خدايي را #ملاقات ميكني كه «ارحم الراحمين»﴿37﴾ است يا خدايي را ملاقات ميكني كه «اشد المعاقبين»﴿38﴾ است همان جا ميگويي «ربنا ابصرنا و سمعنا»﴿39﴾. اينچنين #نيست كه انسان #بايستد و حركت نكند، يا خدا را با بعضي از اسماء حسنايش ملاقات نكند. آن اسماء حسناي #جماليهٴ حق را او هرگز نميبيند «انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون»﴿40﴾ اما اين اسماء #جلاليه و #قهريه را ميبيند، ميگويد «ربنا ابصرنا و سمعنا»﴿41﴾. در همين سورهٴ انشقاق كه فرمود انسان سالك است راهي است مقصدي دارد فرمود: راه براي اينها دو قسمت است؛ «يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحاً»﴿42﴾؛ با #كوشش و #تلاش هر چه بيشتر «فملاقيه»﴿43﴾ بالاخره #خدا را #ميبيني. منتها دو دستهاند مردم «فاما من اوتي كتابه بيمينه فسوف يحاسب حساباً يسيرا و ينقلب الي اهله مسرورا»﴿44﴾ اهل نه يعني زن و بچه، اهل يعني آن همان #همفكران، هم عقيدهها #مؤمنين ديگر. حالا خواه اهل و عيال او باشند، خواه ديگران. «و اما من أوتِيَ كتابه وراء ظهره فسوف يدعوا ثبورا و يصلي سعيرا»﴿45﴾ بعضیها كتابشان را از پشت به اينها ميدهند، اينها همانهايي هستند كه «نبذوا كتاب الله وراء ظهورهم»﴿46﴾ آنكه امروز #قرآن را پشت سر گذاشت فردا نامهٴ #اعمال را از پشت سر او به او ميدهند اين توسّع همان خواهد بود. پس هر #انساني #سالك است و هر #سالكي هم به مقصد ميرسد و هر انساني هم به #مقصد ميرسد، منتها انسان مقصد خود را با عمل صالح خود بايد تعيين كند. يا مقصد او «ارحم الراحمين»﴿47﴾ است، خداي غفار ستار است، يا مقصد او «اشد المعاقبين» است. كه «اشد المعاقبين»﴿48﴾ كه همان ارحم الراحمين است.
╲\╭┓
╭ 🍃🌺﷽🌺🍃
┗╯\╲
🔴 جلسه 26
🔵 بخش هفتم
اتحاد سالك و صراط
اين بزرگراه بيش از يكي نيست. از يك سمت به خداي سبحان از سمت ديگر به دست همهٴ سالكان الي الله است. يكسرش به دست #خداست، يك سرش در #فطرت هرانساني است كه اين بزرگراه اگر طي بشود انسان را به #لقاي الله ميرساند. اين يك دانه هم بيشتر نيست، تثنيه هم ندارد #جمع هم ندارد. و واحد هم هست و بزرگراه هم هست. آن راههاي فرعي به اين راه اصلي ختم ميشوند. آنها راههاي مستقل #جدايي نيستند. پس اگر در سورهٴ عنكبوت فرمود «والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا»﴿61﴾ يعني سبلي كه به همين صراط ختم ميشود. و صراط واحد است. آنگاه به رسول خدا فرمود #تو در اين #صراط مستقيمي. «انك علي صراط مستقيم»﴿62﴾ و #كارهاي من هم بر صراط مستقيم است «ان ربي علي صراط مستقيم»﴿63﴾ و من همهٴ موجودات را بر صراط مستقيم تدبير ميكنم «ما من دابه الا هو آخذ بناصيتها ان ربي علي صراط مستقيم»﴿64﴾ و چيزي در جهان تكوين معصيت نميكند و در بين موجودات تنها #انسان است كه يك موجود دو بعدي است كه «اما شاكراً و اما كفورا»﴿65﴾ و او هم اگر كفر ورزيد بالاخر از حيطهٴ #قهر ما بيرون نميرود. به ما ميرسد منتها بيراهه آمده است از ما دور شد. «اولئك ينادون من مكان بعيد»﴿66﴾ اينكه از راه #عبادت و دعا آمده است يك راه نزديكي را طي كرده است. «اذا سألك عبادي عني فاني قريب»﴿67﴾ اينها راهشان #نزديك است. آن راهش را #دور كرده از ما فرار كرده از رحمت ما گريخته گرفتار قهر ما شده. اين دعاي پر بركت امام سجاد ﴿سلام الله عليه﴾ در سحرهاي ماه مبارك رمضان به نام دعاي ابو حمزهٴ ثمالي حضرت در آنجا عرض ميكند خدايا «ان الراحل اليك قريب المسافة»﴿68﴾ آنكه به سمت تو آمده راهش نزديك است. دور نيست. آنكه راه تو را طي نكرد او راهش دور است. اما «ان الراحل اليك قريب المسافة»﴿69﴾ اين كه انسان گاهي سؤال ميكند #چه كنيم؟ اين داريم آنچه را كه #ميدانيم آنرا #ناديده ميگيريم. و گرنه راه باز است #رفتنش هم #روشن است نميخواهيم برويم. و گرنه راه روشن است و رفتنش هم معلوم. «ان الراحل اليك قريب المسافة»﴿70﴾ اين انسان راهش #نزديك است. هم #خدا ميفرمايد «فاني قريب اجيب دعوة الداع»﴿71﴾ هم امام ميفرمايد به اينكه اگر كسي بخواهد به سمت تو رحلت كند، سفرش #كوتاه است. «ان الراحل اليك قريب المسافة»﴿72﴾.
قران و عترت ﴿عليهم السلام﴾، مصداق صراط مستقيم
بنابراين آن #بزرگراه را ميگويند #صراط مستقيم. گاهي تطبيق ميشود بر قرآن گاهي بر امام گاهي بر دين همه و همه مصاديق اين راه هستند و درست هم هستند. چون قرآن و امام «لن يفترقا حتي يردا علي الحوض»﴿73﴾ دين هم كه مجموعاً #قرآن و #امامت است. اينطور نيست كه اگر در روايات براي صراط مصاديقي ذكر كردند، بين اين مصاديق اختلاف باشد همه از باب جري و تطبيق است. همه اين معنا را بر يك بعدش يا يك #سمتش حمل كردهاند و همهٴ اين سمتها و ابعاد #حق است و #درست.
سؤال...
جواب: الان در صراط مستقيم بحث ميكنيم ديگر. وقتي صراط مستقيم در برابر سبيل تشريع شد مستقيم است يعني تخلف ندارد اختلاف ندارد اين نشانهٴ آن است سبيل ممكن است متعدد باشد، اما صراطي كه محل بحث است و قرآن او را به نام صراط مستقيم توصيف كرده است و مصداقش را هم دين ميداند اين ديگر بيش از يكي نخواهد بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا