5:14 . دقیقا همونجا که حسین ستوده میگه : فرشم بودم فرش ِصحن و سرات بودم .

لرزه افتاده‌ست بر زانویِ مستانِ نجف .

برام کاری کن ، بریدم عباس .

چشم تو لشکر ، زلفت ذوالفقار ‌.

آره دوسش دارم .

خوش‌ به‌ حال‌ ساکنان‌ کربلا همسایه‌ اند ، آن‌ بهشتی‌ را که‌ ما هر شب‌ تمنا میکنیم ..

میگن ‏‏یه روز قنبر اومد جلو امیرالمومنین مژده‌ی تولد آقا ابالفضل رو داد . گفت : آقا مژدگانی میدید ؟ آقا فرمودند : چی میخوای ؟ قنبر گفت : آقا منو‌ بغلم کنید :)) امیرالمومنین دستاشو باز کرد و قنبر رو در آغوش گرفت . حالا آقا درسته ما جز دردسر برای شما نیستیم . اما ما رو هم بغل کن بابا :)

چند وقتی است فقط خواب نجف می بینم ، بده رخصت به خدا طول کشید آمدنم .

به هیچ کس منِ افتاده را امیدی نیست ، در این میانه مگر علی دهد مددم ..

#دلی اسدالله توانا علی علی .

بخوان اوصاف حیدر را ، خضوعش را ، خشوعش را ، بخوان تفسیر خاتم بخشیِ بین رکوعش را ..

اگر خورشید بالا رفت هر صبح و نمایان شد ، گرفت از گنبد شاه نجف اذن طلوعش را .