eitaa logo
بربال دین
46 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
692 ویدیو
75 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ 📖 السَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ... 🌱سلام ‌بر تو‌ ای مولایی که در برابر کلام نافذت، همه دلیلها رنگ می بازد؛ سلام بر تو و بر روزی که برهان های محکمت، جایی برای تردید باقی نخواهند گذاشت... 📚 صحیفه رضویه زیارت امام زمان عجّل تعالی فرجه در حرم شریف امام رضا علیه السلام. ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @barballdin ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرزند صحرا – قسمت سی و نهم عمو محمد - وآلله چی بگم داداش جون؟ تو ماشاالله خودت بزرگ و آقای مایی. هر جور که صلاح می دونی، اقدام کن! اما چون پرسیدی میگم. از اونجایی که این روزا ایام حج نزدیکه به نظرم بهتره بری مکّه! اگه شرایط اونجا خوب بود یه مدتی همونجا بمون! اما اگه دیدی دارن برات، دردسر دُرُس می کنن برو به سمت يمن. آخه اونقده که شنیدم و یادمه، مردم اون سامان، همیشه يار و یاور پیغمبر و بابامون علی و داداشمون حسن، بودن. یمنی ها آدمای با فرهنگ، دانا و مهربونی هستن. شهرهاى خوب و آبادی هم دارن. اگه دیدی يمن جای امن و خوبیه، همونجا بمون. بازم میگم اگه خدای نکرده دیدی که اونجا هم دارن اذیتت می کنن، بزن به کوه و کمر! نگران نباش! اگه هم زدی به کوه مطمئن باش هیشکی دربارۀ تو اینجوری فکر نمی کنه که حسین، یاغی به حکومت شده. حواست باشه که یه جا هم نمونی! از جایی به جایی تغییر مکان بده! تا ببينى كار مردم باهات به كجا می کشه؟ اونوقت تصمیم بگیر که چی کار کنی. - محمد جان! به خدا سوگند، اگه توی همۀ دنيا هيچ پناه و آشیونه ای نداشته باشم، بازم با يزيد، بيعت نمی کنم. یعنی نمی تونم که باهاش بیعت کنم. بیعت با اون آدم فاسق یعنی پشت پا زدن به همۀ رنج ها، زحمت ها و آرمان های پیغمبر خدا و بابامون علی. محمّد بن حنفيّه، با شنیدن این حرفا شروع به گريه كرد. حسين هم از گریۀ داداش به گریه افتاد. دوتا برادر همدیگه رو به آغوش کشیدند و آهسته و آروم یه جورایی که صداشون بیرون نره و بچه ها متوجه نشن، مدّتى گریه کردند. امّ هانی هم توی سکوت خودش، همینجور ذل زده بود به حسین و بی صدا اشک می ریخت. یه کم که گذشت، حسین اشکاشو پاک کرد و به محمد گفت: داداش جون! خداوند به تو پاداش خير بده! با حرفایی که زدی، دلسوزیتو بهم ثابت کردی. راستشو بخواهی، نظر خودم هم فعلا همینه که برم به مکه! پیش خودمون بمونه! اگه خدا بخاد ظرف امروز و فردا میخام با برادرا و برادرزاده هام و یه عدّه از رفقام که اعلام آمادگی کردن، مدینه رو به قصد مکه ترک کنم. امّا دربارۀ خودت هم باید بگم ... (تاریخ طبری: ج 5 ص 341، ارشاد مفید: ج 2 ص 34، الفتوح: 5 ص 20) ادامه دارد ... علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 27 آبان 97
❣دزدی فقط بالا رفتن از دیوار مردم نیست!! - وقتی پزشکی برای «نفع رساندن» به همکار و رفیق رادیولوژیست خود، بیمار بی خبر از همه جا را به او حواله میکند، این دزدی است! - وقتی تعمیرکار ماشین با دست های چرب و چیلی و درحالیکه عرق پیشانی اش را پاک میکند، برای تعویض یک پیچ از شما دویست هزارتومان میگیرد، شما نمیدانید و تشکر هم میکنید، ولی خودش میداند که حق العمل اش پنج هزار تومان است، این دزدی است! - وقتی کارمند مملکت به جای کار، میگوید سیستم قطعه و بازی می‌کند و فیلم دانلود میکند، این دزدی است! - وقتی استاد بدون مطالعه وارد کلاس میشود و برای پر کردن وقت کلاس از دانشجوها میخواهد یکی یکی بیایند و کنفرانس! بدهند، این دزدی است! - وقتی کارخانه داری به جای لیمو، اسید سیتریک می ریزد توی شیشه و به اسم آبلمیوی خالص به خلق الله میفروشد، این دزدی است! - وقتی مامور بهداشتی اینها را می بیند و صورتش را آنطرف میکند، این دزدی است! دزدی فقط جیب بُری توی اتوبوس نیست، دزدها هم همیشه روی دست شان خالکوبی های گنده ندارند و کاپشن خلبانی نمی پوشند! دزدها میتوانند بوی خوش ادکلن بدهند، ساعت گرانقیمت ببندند، میتوانند لباس مارک دار بپوشند و حرفهای قلمبه سلمبه هم پست کنند و بزنند، اما وقت و عمر مردم را بدزدند! دزدهای تابلودار ! دزدهایی که دست و پایشان را خالکوبی اژدها میکنند، به مراتب از دزدهای کت و شلوار پوش و ادکلن زده قابل تحمل ترند! ❣احساس مسولیت و وجدان داشته باشیم! مطمئن باشیم چوب صدا ندارد!!
💐تربیت فرزند🏴
💎کلیدهای تربیت و رفتار فرزند ⬅️هفت قانون برای نه گفتن به کودک: 👦🏻حواس کودکتان را پرت کنید. وقتی در حال انجام کار اشتباهی است٬ به او بگویید : بیا یک کار جدید کنیم ، یا بگویید: بیا ببین دارم چه کار میکنم! 👧🏻فقط وقتی کودکتان در حال صدمه زدن به خود یا دیگری بود به او نه بگویید و از او بخواهید کاری را انجام ندهد. 👦🏻 از افعال مثبت استفاده کنید. مثلا به جای اینکه بگویید با دستان خیس کتاب را ورق نزن بگویید : دست هایت را خشک کن بعد کتاب را ورق بزن 👧🏻محدودیت های کودک را اعلام نکنید ؛ در عمل نشان دهید. مثلا وقتی در حال بهم ریختن کشو برای پیدا کردن یک لباس است به جای اینکه بگویید کشو را بهم نریز٬ بگویید : بعد از کارت کشو را مرتب کن. 👦🏻به فرزندتان دهید. به جای اینکه بگویید : نه امروز پارک نمی رویم ، بگویید: به جای پارک رفتن برویم دوچرخه سواری یا استخر؛ یکی را انتخاب کن 👧🏻قوانین را برای او از قبل مشخص کنید تا مجبور نباشید مرتب به او نه بگویید. 👦🏻حرف خود را عوض نکنید فرزندتان باید یادبگیرد که نه٬ به معنی نه است و هیچ جیز نمیتواند آن را عوض کند. ┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄
▪️ آیا سن بچه ها در شاهد بودن دعوای پدر و مادرشان مهم است؟ خیر. مهم نیست که فرزندتان سنش کم است، ابتدایی است، نوجوان است یا بزرگسال است. شنیدن دعوای پدر و مادر برای او در هر سنی که باشد ناخوشایند، ناراحت کننده و آسیب زننده است. در حضور كودک از همسر خود بدگويیی نكنيد. خانواده و اقتدار آن، مظهر انسجام و عزت و از اجزا اصلی تشكيل‌دهنده هويت و اعتماد به نفس کودک است. با متزلزل كردن عزت هر كدام از افراد خصوصا پدر يا مادر (حتی در صورت جدایی)، هويت و اعتماد به نفس كودک را تهی و متزلزل خواهيد كرد! پس كودک خود را به یک انسان تو خالی تبديل نكنيد! يادمان باشد: «در خانواده‌ای كه بزرگترها كوچک می‌شوند، كودكان هرگز بزرگ نخواهند شد!»
چگونه در مورد بلوغ با نوجوان صحبت کنیم ؟! 🔻مشاهده ی علایم بلوغ در دختر ها به علت بودن کنار دختران ۱۲-۱۰ سال در مدرسه احتمال کسب اطلاعاتی در زمینه عادت ماهیانه را فراهم می کند، از این رو قبل از ورود به مدرسه لازم است اطلاعات صحیح به آن ها داده شود، تا با در دست داشتن اطلاعات صحیح از اضطراب و نگرانی هایشان کاسته شود. ➣ گفت و گو در مورد تغییرات ظاهری بلوغ مثل رشد سینه ها و موهای بدن معمولا قبل از این مقطع سنی صورت می گیرد. فقط قسمت عادت ماهانه گفته نشده که بهتر است اطلاعات صحیح به آن ها ارائه گردد. در این زمینه می توانید اورا نزد یک مشاور و یا پزشک برده تا اطلاعات صحیح به او داده شود ، همچنین به آنان یاد دهید که در این زمینه ها باید به افراد متخصص رجوع کرده و منبع اطلاعی صحیح را انتخاب نمایند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُذِلَّ الْكافِرِينَ الْمُتَكَبِّرِينَ الظَّالِمِينَ... 🌱سلام بر شما! می گویند می آیی و در دادگاه عدالتت ، هیچ ظالم متکبری در امان نخواهد ماند. منتظریم ! و ایمان داریم به چنین شنیده ای... 📚 صحیفه مهدیه، دعای استغاثه به حضرت صاحب الزمان @barballdin ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
فرزند صحرا – قسمت چهلم عمو محمد - حالا که به هر دلیلی نمی تونی باهامون بیایی، توی مدينه بمون و مراقب اوضاع و احوال اینجا باش. اگه یه موقع اتفاقی افتاد که لازمه من ازش با خبر بشم حتما به اطلاعم برسون! یه چیز دیگه! حالا که تا اینجا اومدی میخام وصیتی برات بکنم. حسین یکی از پسراش رو صدا زد و بهش گفت: بابا جون! برو یه قلم و کاغذی برام بیار! پسرک که از وجناتش پیدا بود دست راسته حسینه، توی یه چشم به هم زدن، جَلدی رفت و خیلی نکشید که با یه صندوقچۀ قدیمی برگشت. حسین قفل صندوقچه رو باز کرد و از توی اون، یه قلم و یه تیکه کاغذ کوچیک برداشت. بعد اونکه نوک قلم رو توی دوات زد، شروع کرد به نوشتن. - من از روی سرکشی، طغیان و زیاده خواهی قیام نکردم. حرکت من صرفاً برای تحقق رستگاری و ایجاد اصلاحات اساسی در امّت جدّم، هستش. من به دنبال اون هستم که دین خدا رو رواج بدم. به دنبال این هستم که آدما رو به سوی خوبی ها فرابخونم و از بدی ها دورشون کنم. اگه خدا بخاد می خام که به روش پیغمبر و پدرم علی عمل کنم. هر کی راه منو بر این اساس که حقه، بپذیره، خداوند سزاوارتره که به اون بابت این پذیرش و پیروی، پاداش حسابی بده و هر کی هم که این حرکت رو ردّ و انکار کنه، من صبوری می کنم و چیزی نمیگم. تا که خداوند میان من و اون قوم ستمکار به حق داوری کنه. برادر عزیزم محمد جان! این، وصیتنامۀ من به تو هستش. درود بر تو و هر کسی که از راه درست، پیروی کنه! نوشتن وصیتنامه که تموم شد حسین، مُهر مخصوص خودش رو برداشت و کوبید زیر وصیتنامش. بعدشم اونو گذاشت کف دست محمد بن حنفیه! محمد هم با دلی شکسته و چشمانی اشکبار از جاش بلند شد و با حسین خداحافطی کرد و رفت. اُمّ هانی هم با حسین وداع کرد و به خونۀ خودش برگشت. هوا داشت کم کم تاریک می شد. هنوز از رفتن محمد بن حنفیه و اُمّ هانی چیزی نگذشته بود که یه بار دیگه درِ خونۀ حسین رو زدند ... (الفتوح: ج 5 ص 21، مقتل الحسین خوارزمی: ج 1 ص 188، بحارالانوار: ج 44 ص 329) ادامه دارد ... علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 27 آبان 97
۝در روایت معتبره است‌ڪه‌هرڪه‌در وقت صبح‌ده‌باربگوید : آیه 129 سوره توبه : ۝فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ۝هرچه‌بخواهدبه‌اومےرسدواز بلاها‌محفوظ مانداگردرآن‌قول‌صادق باشدبه‌جهت امتحان هم بخواند   منبع : گلهاے ارغوان ج 1 ص 41
✨﷽ا✨ 💭وضعیت گناهان در قیامت ✍حضرت علی (ع) در فرمایشی مهم گناهان را به سه دسته کلی تقسیم کرده‌اند: ✅ گناهان سه دسته‌ هستند: 1⃣گناهانی که بخشیده می‌شوند 2⃣گناهانی که بخشینده نمی‌شوند 3⃣گناهانی‌ که‌ برای‌ مرتکبین‌ آنها، هم‌ امید عفو داریم‌ و هم‌ نگران‌ عذاب‌ هستیم‌. امّا گناه‌ مغفور، گناهی‌ است‌ که‌ خداوند بر اثر آن‌ بنده‌اش‌ را در دنیا عذاب‌ داده‌ است‌؛ و خداوند بزرگوارتر است‌ از آنکه‌ بندۀ‌ خود را دوبار عذاب‌ کند. و امّا گناه‌ غیر مغفور، ستمی‌ است‌ که‌ بندگان‌ خدا بعضی‌ به‌ بعض‌ دگر می‌نمایند. خداوند‌ چون‌ برای‌ خلائق‌ ظاهر شود سوگندی‌ بزرگ‌ بر خویشتن‌ یاد کرده‌ است‌ و گفته‌ است‌: خداوند برای‌ بندگانش‌ قصاص‌ میکند، و حقّ بعضی‌ را از بعضی‌ دیگر می‌ستاند؛ بطوریکه‌ برای‌ هیچ‌ بنده‌ای‌ در نزد دیگری‌ تظلّم‌ و دادخواهی‌ باقی‌ نماند. و سپس‌ همه‌ را به‌ معرض‌ حساب‌ گسیل‌ می‌نماید و اما گناه دسته سوم گناهی است که خدا آنرا بر مخلوقات پوشانده و به او توفیق توبه داده است و او از یک طرف از گناهش می‌ترسد و از طرف دیگر به رحمت خدایش امیدوار است، و حال ما هم اینچنین است که هم امید به رحمت خدا داریم و هم از عذاب او میترسیم 📚اصول الکافی، ج‏2، ص: 443 ‎‌‌‌‎‌‌‌ •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• « •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يا جادَّةَ الله‏... 🌱سلام بر تو ای راه روشن خدا. ای که هر چه غیر توست بیراهه است. سلام بر تو و بر روزگاری که همه خلق در مسیر تو، شیرینی بندگی را خواهند چشید. 📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @barballdin ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرزند صحرا – قسمت چهلم عمو محمد - حالا که به هر دلیلی نمی تونی باهامون بیایی، توی مدينه بمون و مراقب اوضاع و احوال اینجا باش. اگه یه موقع اتفاقی افتاد که لازمه من ازش با خبر بشم حتما به اطلاعم برسون! یه چیز دیگه! حالا که تا اینجا اومدی میخام وصیتی برات بکنم. حسین یکی از پسراش رو صدا زد و بهش گفت: بابا جون! برو یه قلم و کاغذی برام بیار! پسرک که از وجناتش پیدا بود دست راسته حسینه، توی یه چشم به هم زدن، جَلدی رفت و خیلی نکشید که با یه صندوقچۀ قدیمی برگشت. حسین قفل صندوقچه رو باز کرد و از توی اون، یه قلم و یه تیکه کاغذ کوچیک برداشت. بعد اونکه نوک قلم رو توی دوات زد، شروع کرد به نوشتن. - من از روی سرکشی، طغیان و زیاده خواهی قیام نکردم. حرکت من صرفاً برای تحقق رستگاری و ایجاد اصلاحات اساسی در امّت جدّم، هستش. من به دنبال اون هستم که دین خدا رو رواج بدم. به دنبال این هستم که آدما رو به سوی خوبی ها فرابخونم و از بدی ها دورشون کنم. اگه خدا بخاد می خام که به روش پیغمبر و پدرم علی عمل کنم. هر کی راه منو بر این اساس که حقه، بپذیره، خداوند سزاوارتره که به اون بابت این پذیرش و پیروی، پاداش حسابی بده و هر کی هم که این حرکت رو ردّ و انکار کنه، من صبوری می کنم و چیزی نمیگم. تا که خداوند میان من و اون قوم ستمکار به حق داوری کنه. برادر عزیزم محمد جان! این، وصیتنامۀ من به تو هستش. درود بر تو و هر کسی که از راه درست، پیروی کنه! نوشتن وصیتنامه که تموم شد حسین، مُهر مخصوص خودش رو برداشت و کوبید زیر وصیتنامش. بعدشم اونو گذاشت کف دست محمد بن حنفیه! محمد هم با دلی شکسته و چشمانی اشکبار از جاش بلند شد و با حسین خداحافطی کرد و رفت. اُمّ هانی هم با حسین وداع کرد و به خونۀ خودش برگشت. هوا داشت کم کم تاریک می شد. هنوز از رفتن محمد بن حنفیه و اُمّ هانی چیزی نگذشته بود که یه بار دیگه درِ خونۀ حسین رو زدند ... (الفتوح: ج 5 ص 21، مقتل الحسین خوارزمی: ج 1 ص 188، بحارالانوار: ج 44 ص 329) ادامه دارد ... علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 27 آبان 97
💠 حدیث روز 💠 💎 از حقوق فرزند بر پدرش 🔻پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله: مِن حَقِّ الوَلَدِ عَلى والِدِهِ ... أنْ يُعَلِّمَهُ الكِتابَةَ ◻️ از حقوق فرزند بر پدرش اين است كه او را نوشتن بياموزد. 📚 مستدرك الوسائل، ج ۱۵، ص ۱۶۹ ‌ ‌ •┈┈••✾••┈┈• 🔻 تعجب امام حسن مجتبی(ع) از برخی انسان ها 🔻امام حسن مجتبی علیه السلام: 🔻عَـجِبْتُ لِمَنْ یَتَفَکَّـرُ فی مَـأْکُولِهِ کَیْـفَ لا یَتَفَـکَّـرُ فی مَعْـقُـولِهِ، فَیُجَنِّبُ بَطْنَهُ ما یُؤْذیهِ، وَ یُودِعُ صَدْرَهُ ما یُرْدِیهِ ◼️ در شگفتم از کسی که درباره خوراکی های خود اندیشه و تأمل می‏ کند ولیکن درباره نیازمندی های فکری و عقلی ‏اش تأمل نمی ‏کند؛ پرهیز می‏ کند از آنچه معده ‏اش را اذیت می ‏نماید و سینه و قلب خود را از پست‏ ترین چیزها پُر می ‏کند. 📚 بحارالانوار: ج ۱، ص ۲۱۸ •┈┈••✾••┈┈•
🌷از سیره پیامبر بیشتر بدانیم (۲)🌷 و معرفی یک کتاب خوب برای هدیه🎁 ✅خلق و خوی پیامبر مهربانی در منزل و بیرون چگونه بود؟ "چون به منزل می‌آمد، وقت خود را به سه قسمت تقسیم می‌کرد: بخشی برای خدا؛ بخشی برای خانواده و بخشی برای خود. آن ساعت را که به خود اختصاص داده بود، بین خود و مردم تقسیم می کرد. ابتدا خواص را به حضور می‌پذیرفت، و بعد هم با عموم ملاقات داشت. در نتیجه، آن ساعت هم که خاص خود آن بزرگوار بود، در اختیار یاران و اصحابش قرار می گرفت. درِ خانه را خود باز می کرد. گوسفندان را نیز می دوشید. به خانواده اش غذای خوب می داد. از اهل خانه نه غذایی می‌طلبید و نه علاقه‌اش به خوردنی‌ها را ابراز می‌کرد. اگر غذایش می‌دادند می‌خورد. در خدمت کارهای خانه بود و در تکه تکه کردن گوشت با اهل خانه همکاری می کرد. بیشتر دوخت و دوز می کرد. ✅پیامبر چگونه راه می‌رفت با یارانش که راه می رفت، اصحاب پیشاپیش او می رفتند و او در پیِ آن ها. می فرمود: پشت سرم را برای فرشتگان بگذارید. خوشش نمی‌آمد دیگران پشت سرش حرکت کنند؛ اما دو طرف او راه می رفتند. چون راه می رفت، به این طرف و آن طرف نگاه نمی کرد. وقتی راه می رفت، گام هایش را محکم از زمین برمی داشت ]مانند برخی نمی خُرامید]. با وقار گام برمی داشت. قدم هایش کشیده و سریع بود؛ بدون این که شتابی در رفتنش مشاهده شود. ✅حق‌گرایی و حق‌گویی در شادمانی و خشم، جز حق نمی گفت. حق را اِعمال می کرد، گرچه [در ظاهر] به ضرر خودش یا دوستانش بود. هنگامی که در اقلیت قرار داشت و وارد شدن حتی یک نیرو در اردوگاهش سرنوشت ساز بود، از او خواستند از مشرکان برای سرکوب مشرکان دیگر یاری جوید، نپذیرفت و فرمود: از مشرک کمک نمی طلبم. به یارانش توصیه می کرد: سخن حق را از هر که شنیدی بپذیر، گرچه دشمن بیگانه باشد؛ و ناحق را از هر کس شنیدی نپذیر، گرچه دوست نزدیک[ات] باشد. اگر پای حقی در میان می آمد، دیگر کسی را نمی شناخت و احدی را یارای ایستادگی در مقابل آن عزیز نبود، تا آن که آن حق را یاری کند. بر دستة شمشیرش نوشته شده بود: ... حق را بگو، گرچه [در ظاهر] به زیان تو باشد. ❇️👆فرازهایی از کتاب "همنام با گلهای بهاری"، نوشته حسین سیدی، نشر معارف. 🌸این کتاب برای هدیه مناسب است👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯اِی اُمت رسول ▪️قیامت به پا کنید 🕯لبریز جام دیده زاشک عزا کنید ▪️در ماتم پیمبر و تنهایی علی 🕯باید برای حضرت زهرا دعا کنید 🕯رحلت حضرت ▪️محمد مصطفی (ص) 🕯شهادت امام حسن مجتبی(ع) ▪️و شهادت امام رضا (ع) 🕯بر شمـــا تسلیـت بـاد 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا جَامِعَ الْکَلِمَةِ عَلَی التَّقْوَی... 🌱 سلام بر شادی جمعیت قلبهای ما در سایه‌ی دستهای مبارک تو. سلام بر آن لحظه ای که پراکندگی های هوا و هوس را به نگاهی آرام می کنی. 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610. ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @barballdin ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
فرزند صحرا – قسمت چهل و یکم این خاک قبر منه! ایندفه خود حسین رفت و در خونه رو باز کرد. یکی از همسران با ایمان پیغمبر به نام اُمّ سلمه پشت در بود. انگاری اونم بو برده بود که حسین میخاد از مدینه بره. تا چشمای اُمّ سلمه به حسین افتاد سلام کرد و گفت: تو رو به خدا حسین جون! اگه می خوایی هر جا بری به عراق نرو، آخه من یه شبی از پیغمبر شنیدم که فرزندم حسین توی جایی از عراق که اسمش کربلاس کشته میشه! حسین نگاهی به ته کوچه انداخت و بعد به ‌اُمّ سلمه گفت: مادر جون! بفرما داخل. حسین، دست اُمّ سلمه رو که حالا خیلی هم پیر شده بود گرفت و بهش کمک کرد تا بیاد توی خونه. بعدشم دو تایی اومدن داخل اتاق. اُمّ سلمه که روی زمین آروم گرفت، نفس عمیقی کشید و آهسته برگشت به حسین گفت: قربونت برم پسرم! راستشو بخوای پیش من یه خاکیه که پیغمبر اون رو توی یه شیشه ریخته و به من داده. اگه اشتباه نکنم خاک همون کربلاس. حسین نگاهی به اُمّ سلمه انداخت و گفت: حالا که پیغمبر تو رو اهل دونسته و یه چیزایی از این راز بزرگ رو برات گفته بزار بقیشو خودم برات بگم. به خدا سوگند که من خودم می دونم یه روزی کشته میشم. حتی می دونم که چه روزی و به دست چه کسی کشته و توی کجا دفن میشم. حتی می دونم که کدومیک از بچه ها و برادرام و رفقام کشته میشن. یزیدیا نمی تونن زنده موندن منو تحمل کنن. حتی اگه به عراقم نرم بازم منو می گیرن و میکشن. اگه بخوای می تونم قبر خودم و محل کشته شدن اصحابم رو هم بهت نشون بدم. اُمّ سلمه هاج و واج مونده بود و با شگفتی داشتش به حرفای حسین گوش می داد. اینجا بود که حسین دست خودش رو بالا اُوُرد و به صورت ام سلمه کشید. پرده ها از جلوی چشای اُمّ سلمه کنار رفت و اون تونست کربلا رو ببینه! گنبد و بارگاه حسین و شهدای کربلا رو ببینه! شور و هیجان و ولوله ای بر پا بود. توی همون حال و هوا بودند که چند قدمی با همدیگه برداشتند. به یه جای خاصی که رسیدند حسین خم شد و مقداری خاک برداشت و اون رو توی شیشه ای ریخت و به اُمّ سلمه داد و گفت: این خاک قبر منه! هر وقت دیدی که این خاک، آغشته به خون شد بدون که من کشته شدم. حسین یه بار دیگه دستش رو به چشای اُمّ سلمه کشید. ناگهان اُمّ سلمه دیدش که هر دوتاشون توی همون اتاق توی خونۀ حسین در شهر مدینه هستند. اون با تعجب دید که یه شیشه پُر از خاک کربلا هم توی دستاشه! کمی که گذشت اُمّ سلمه با شگفتی بلند شد و با کوهی از حیرت به خونۀ خودش برگشت ... (الخرائج و الجرائح: ج۱ ص۲۵۳، بحارالانوار: ج ۴۵ ص۸۹، المنتخب طریحی: ج 2 ص 436). ادامه دارد ... علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 30 آبان 97
💠 حدیث روز 💠 💎 شش حقی که حیوان بر صاحب خود دارد 🔻پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله: لِلدّابَّةِ عَلى صاحِبِها سِتُّ خِصالٍ : يَعلِفُها إذا نَزَلَ و يَعرِضُ عَلَيهَا الماءَ إذا مَرَّ بِهِ و لايَضرِبُها الاّ عَلى حَقٍّ وَلا يُحَمِّلُها مالا تُطيقُ و لايُكَلِّفُها مِنَ السَّيرِ إلاّ طاقَتَها و لايَقِفُ عَلَيها فُواقا 🔳 حيوان شش حق بر صاحب خود دارد: ◻️ هرگاه از آن پياده شد علفش دهد؛ ◻️هرگاه از آبى گذشت، او را از آن بنوشاند؛ ◻️بى دليل او را نزند؛ ◻️بيشتر از قدرتش بر او بار نكند؛ ◻️بيشتر از توانش آن را راه نبرد و ◻️ در فاصله ميان دو دوشيدن در يك نوبت بر او سوار نشود. 📚 مستدرك الوسائل، ج ۸، ص ۲۵۸ ‌ ‌ •┈┈••✾••┈┈•
زیارت امام کاظم و امام رضا و امام جواد و امام هادی عليهم السلام در «روز چهارشنبه» بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا أَوْلِيَاءَ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا حُجَجَ اللَّهِ‏ السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا نُورَ اللَّهِ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكُمْ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللَّهَ مُخْلِصِينَ وَ جَاهَدْتُمْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاكُمُ الْيَقِينُ فَلَعَنَ اللَّهُ أَعْدَاءَكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِينَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنْهُمْ‏ يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا إِبْرَاهِيمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍ يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَنَا مَوْلًى لَكُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَ جَهْرِكُمْ مُتَضَيِّفٌ بِكُمْ فِي يَوْمِكُمْ هَذَا وَ هُوَ يَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ وَ مُسْتَجِيرٌ بِكُمْ‏ فَأَضِيفُونِي وَ أَجِيرُونِي بِآلِ بَيْتِكُمُ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ »‏ علی بن موسی الرضا
🌸🍃 هیچ قلبی نمی‌تواند انس با ولیّ اعظم خدا حضرت حجّة ابن الحسن ارواحنافداه را درک کند و آن لذّت واقعی را حس کند الّا قلب تو، الّا دل تو. «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا»(اعراف/۱۷۹) حالا چرا تو این را نمی‌فهمی و در دلت همه‌چیز هست الّا آن حبّ و معرفت امام زمانت؟ چون در دل تو مرض آمده و نشسته است، سیاه و آلوده کرده است. کسی که از خواب غفلت بیدار شد این درد را حس می‌کند. و وقتی درد را حس کرد دنبال درمانگر می‌رود. ⤴️استاد اخلاق حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی 🌹
🦋ملاصدرا با تمام وجود این کلید راز را درک کرد که(خداوند) به همان اندازه که به او باور داری پاسخت را می دهد. 🦋 اگر باور داری خداوند همه کارهایت را خودکار انجام می دهد، همان خواهد شد. اگر باور داری خداوند خیلی راحت روزیت را میرساند، همان خواهد شد. اگر باور داری خداوند زندگیت را به نحو احسن مدیریت می کند، همان خواهد شد. 🦋 اگر باور داری خداوند نگهبان و حفاظت کننده، جسم و جان و فرزند و همسر و زندگی و کار و مال و خانواده همه چیزهای توست، همان خواهد شد. بیائیم زیرکی کنیم و هر چه باور عالی و خوب است نسبت به خداوند مهربان داشته باشیم. باور کنید همان خواهد شد. 🌺🌿 خداوند به اندازه درک و باورهای تو، به تو جهانش را نشانت می دهد. از هر نظر خیالت راحت باشد. تمام زندگیت را به خداوند بسپار و منتظر نتایج شگفت انگیز آن باش. 🦋وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ 🌺🌿 ﻭ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﻫﺮﺟﺎ ﻛﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ ، ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﻫﻴﺪ ، ﺑﻴﻨﺎﺳﺖ .(٤) سوره حدید 🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا جَامِعَ الْکَلِمَةِ عَلَی التَّقْوَی... 🌱 سلام بر شادی جمعیت قلبهای ما در سایه‌ی دستهای مبارک تو. سلام بر آن لحظه ای که پراکندگی های هوا و هوس را به نگاهی آرام می کنی. 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
فرزند صحرا – قسمت چهل و یکم این خاک قبر منه! ایندفه خود حسین رفت و در خونه رو باز کرد. یکی از همسران با ایمان پیغمبر به نام اُمّ سلمه پشت در بود. انگاری اونم بو برده بود که حسین میخاد از مدینه بره. تا چشمای اُمّ سلمه به حسین افتاد سلام کرد و گفت: تو رو به خدا حسین جون! اگه می خوایی هر جا بری به عراق نرو، آخه من یه شبی از پیغمبر شنیدم که فرزندم حسین توی جایی از عراق که اسمش کربلاس کشته میشه! حسین نگاهی به ته کوچه انداخت و بعد به ‌اُمّ سلمه گفت: مادر جون! بفرما داخل. حسین، دست اُمّ سلمه رو که حالا خیلی هم پیر شده بود گرفت و بهش کمک کرد تا بیاد توی خونه. بعدشم دو تایی اومدن داخل اتاق. اُمّ سلمه که روی زمین آروم گرفت، نفس عمیقی کشید و آهسته برگشت به حسین گفت: قربونت برم پسرم! راستشو بخوای پیش من یه خاکیه که پیغمبر اون رو توی یه شیشه ریخته و به من داده. اگه اشتباه نکنم خاک همون کربلاس. حسین نگاهی به اُمّ سلمه انداخت و گفت: حالا که پیغمبر تو رو اهل دونسته و یه چیزایی از این راز بزرگ رو برات گفته بزار بقیشو خودم برات بگم. به خدا سوگند که من خودم می دونم یه روزی کشته میشم. حتی می دونم که چه روزی و به دست چه کسی کشته و توی کجا دفن میشم. حتی می دونم که کدومیک از بچه ها و برادرام و رفقام کشته میشن. یزیدیا نمی تونن زنده موندن منو تحمل کنن. حتی اگه به عراقم نرم بازم منو می گیرن و میکشن. اگه بخوای می تونم قبر خودم و محل کشته شدن اصحابم رو هم بهت نشون بدم. اُمّ سلمه هاج و واج مونده بود و با شگفتی داشتش به حرفای حسین گوش می داد. اینجا بود که حسین دست خودش رو بالا اُوُرد و به صورت ام سلمه کشید. پرده ها از جلوی چشای اُمّ سلمه کنار رفت و اون تونست کربلا رو ببینه! گنبد و بارگاه حسین و شهدای کربلا رو ببینه! شور و هیجان و ولوله ای بر پا بود. توی همون حال و هوا بودند که چند قدمی با همدیگه برداشتند. به یه جای خاصی که رسیدند حسین خم شد و مقداری خاک برداشت و اون رو توی شیشه ای ریخت و به اُمّ سلمه داد و گفت: این خاک قبر منه! هر وقت دیدی که این خاک، آغشته به خون شد بدون که من کشته شدم. حسین یه بار دیگه دستش رو به چشای اُمّ سلمه کشید. ناگهان اُمّ سلمه دیدش که هر دوتاشون توی همون اتاق توی خونۀ حسین در شهر مدینه هستند. اون با تعجب دید که یه شیشه پُر از خاک کربلا هم توی دستاشه! کمی که گذشت اُمّ سلمه با شگفتی بلند شد و با کوهی از حیرت به خونۀ خودش برگشت ... (الخرائج و الجرائح: ج۱ ص۲۵۳، بحارالانوار: ج ۴۵ ص۸۹، المنتخب طریحی: ج 2 ص 436). ادامه دارد ... علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 30 آبان 97