🔺خاطره ای ازاغتشاش خرداد88🔻
🔶ایام امتحانات پایان سال حوزه بود و ما هم مشغول گذراندن این امتحانات بودیم که یکی از دوستان خبر داد که تعداد زیادی از مردم در مرکز شهر جمع شده اند.خودم را به نزدیکی میدان آزادی رساندم و تازه متوجه ی عمق فاجعه شدم.میدان آزادی شلوغ بود و این شلوغی تا میدان انقلاب به صورت پراکنده ادامه داشت. یاد روزهایی افتادم که تیم ملی فوتبال ایران ، استرالیا را شکست داده بود و مردم برای شادی به خیابان ها آمده بودند. اما وقتی با دقت بیشتری نگاه کردم متوجه شدم این جماعتی که اغلب آنها جوان بودند خیلی از برد تیم ملی شاد نیستند و تصورم عوض شد و یاد روزهایی افتادم که بعد از بازی استقلال و پرسپولیس تماشاچیان طرفدارِ تیمی که باخته بود از درب ورزشگاه خارج می شدند و هرچه بر سر راه خود می دیدند را می شکستند. از صندلی ورزشگاه گرفته تا شیشه ی اتوبوس ها.ناخودآگاه این جمله که در کودکی به کار می بردیم بر سر زبانم آمد: با کسی که جنبه ی باخت نداره نباید بازی کرد.
اما نه.هرچه می گذشت ماجرا وحشتناک تر می شد.اینجا نه تنها شیشه ها را می شکستند بلکه چند اتوبوس در حال سوختن بود. هوا رو به تاریکی می رفت و خیابان انقلاب دلهره آور شده بود.کارها را تقسیم کرده بودند.برخی سنگ ها را پخش می کردند و برخی آنها را پرتاپ می کردند. عجیب تر این بود که برایشان مهم نبود این سنگها به کجا و بر سر چه چیزی یا چه کسی میخورد.
در این فکر بودم که چاره چیست.چرا اینها هرکاری می خواهند می کنند و کسی نیست که کاری کند که ناگهان چشمم به تعدادی جوان بلندقامت افتاد که زره های مشکی بر تن داشتند و به صف، کنار هم ایستاده بودند و تهدید می کردند که : برگردید و متفرق شید وگرنه دستگیر میشید.به نظرم آمد که خود این زره پوش ها هم می دانستند که تهدید هایشان از سر ناتوانی است و آن جوان های عصبی هم این را می دانستند.بله،اینها را نمی شود کتک زد.
دل سربازان مشکی پوش یگان ویژه نمی آمد که این جوانها که ممکن بود برخی از آنها از رفقایشان یا حتی برادرشان باشد را کتک بزنند. شورشیان اغلب جوان هایی بودند که برای این کار تهییج شده بودند یا به تعبیر دقیق تر فریب خورده بودند.ولی به هر حال مشغول خرابکاری بودند و باید کسی کاری می کرد.تصمیم گرفتم جلو بروم و صحبت کنم اما آنها به من اعتماد نداشتند و احساس می کردند لباس شخصی هستم و می خواهم آنها را شناسایی کنم.هر چه من لبخند می زدم تاثیری نداشت و بر جنبه ی فریبکاری اقدامم اضافه می کرد.کم کم متوجه شدم در بین این جوان های عصبی، تعدادی جوان دیگر هم هستند و نه تنها عصبی نیستند که برق پیروزی در چشمهایشان دیده می شود و مشغول تهییج بیشتر شورشیان فریب خورده یا به تعبیر دقیق تر فریب خوردگان شورشی بودند.آنچه بیش از پیش مرا عذاب می داد این بود که این جوانهای عصبی به آن جوانهای خوشحال از این وضعیت بیشتر از من اعتماد داشتندو وقتی من داد می زدم که اینها نفوذی هستند کسی باور نمیکرد.دیگر ناامید شدم و فهمیدم حرف هایم تاثیری ندارد.انگار دیر اقدام کرده بودم.باید چندسال قبل که این جوانها ،نوجوان بودند سراغشان می رفتم.آن وقتی که می شد در خلوت چهل نفره ی مدرسه شان و کلاس پرورشی شان برایشان داستان فریب را بگویم و به آنها یاد بدهم که چطور می شود دست سیاه با آرد سفیدشده ی گرگ را از دست سپیدمادرشان تشخیص دهند.ولی افسوس که دیر شده بود و حالا کاری از کسی برنمی آمد.نه از من و نه از سربازان زره پوش و چاره ای نبود جز تحملِ رنجِ دیدنِ لبخندِ کسانی که ده سال برای این پیروزی از کوی دانشگاه تا روبروی دانشگاه تلاش و برنامه ریزی کرده بودند. اما می شد تصمیم گرفت و نسل بعدی را از افتادن به مهلکه ای که هم خودشان را نابود می کرد و هم کشورمان را و هم میلیون ها نفر در دنیا که برای شکستِ گرگِ دهن آلوده ی جهان دریده،تنها امیدشان ایران بود.
مشکل ما امنیتی نبود.مشکل امنیتی آنجائیست که شورشیان، نفوذی هایی باشند که از مرزها وارد وطن شده باشند و تابعیت کشورهای بیگانه را داشته باشند نه این جوان هایی که معتبرترین مدرک شناسائی شان کارت ملی آنها بود.
مشکل ما فرهنگی بود و این مشکل فرهنگی تبدیل شده بود به بر هم زدن نظم عمومی و به خطرانداختن امنیت کشور. در آن لحظه فکر کردم که برای تکرار نشدن این واقعه به جای تقویت شورای امنیت ملی،باید شورای عالی انقلاب فرهنگی را تقویت کرد و باید واردمیدان جنگ نرم شد و کار بزرگی را رقم زد تا ده سال دیگر مجبور نباشیم با برادرانمان کف خیابان و وسط درگیری حرف بزنیم چون آن موقع دیرخواهد بود و اثری هم نخواهد داشت.مشکل را با دوستانم در میان گذاشتم.آنها هم موافق بودند.پس تصمیم گرفتیم و...
🔆برشی از کتاب تنها برای لبخند🔆
#یک_خاطره_از_فتنه88
#شهید_علی_خلیلی
#فتنه88
#کار_تمییز_فرهنگی
@Hashamdar313
🔰برخی مطالب موجود در کانال بدین شرح است. به زودی این لیست تکمیل خواهد شد.
#شرح_حال
#تربیت_فرزند
#همسرداری
#بی_بی_سی_کتاب_گمراهی
#حیات_طیبه
#لیست_کتب_در_حال_تدوین
#آداب_گفتگو_در_اسلام
#زن_زندگی_آزادی
#محاسبه
#اصحاب_آخرالزمانی
#یک_شب_در_آشوب
#اثر_ولایت_علی_علیه_السلام
#جهاد_عامل_دفع_بلا
#اثر_ورزش_در_اصلاح_نفس
#یک_خاطره_از_فتنه88
#علت_کربلا_نرفتن
#گزارش_تلویزیونی_فعالیتها
#اگر_مقاومت_نکنیم
#منفی_18🔞
#پوستر_تبلیغی_کانال
#اخلاقی
#اثر_محبت_دنیا
#عشق_حسین
#علت_پیروزی_ابلیس
#طلبه_فدایی_مردم
#وظیفه_ما_در_قبال_انقلاب
#چگونه_گناه_رو_کنار_بزاریم
#وقتی_فرشته_ها_به_ما_میخندند
#عبرت_از_تاریخ
#کم_کاری_های_فتنه_ساز
#حرکت_اصل_اساسی_سلوک
#ناشئة_اللیل
#ساعت_پیروزی_حق
#جهاد_مماشات
#خاطره_جنگ_سوریه
#ارتباط_موسیقی_با_نماز_شب
#روش_مدیریت_دولت_نفاق
#او_خواهد_آمد
#جهاد_تبیین
#محبوب_مقتدر
#تفسیر_سوره_حجرات
#فرهنگی
#لزوم_کارفرهنگی
#قهر_در_اسلام
#فایده_عصبانیت
#ذکر_توصیه_شده_آیت_الله_بهجت
#سخنرانی_هفتگی
#بزرگترین_دشمن
#آیا_من_هم_میتوانم_جزو_۳۱۳نفر_باشم
#اختیار_تفاوت_انسان_با_حیوانات
#سیاسی_اجتماعی
#خدایا_چرا_منو_آپلود_کردی
#روش_برنامه_ریزی
#شرح_دعای_افتتاح
#شرحمناجاتخمسعشره
#عکس_نوشته
#خلاصه_سخنرانی
#پاسخ_به_شبهه
@Hashamdar313