eitaa logo
بارقه ها...
2.4هزار دنبال‌کننده
294 عکس
557 ویدیو
5 فایل
🔸 استاد حوزه و دانشگاه 🔹 مدیر موسسه مهدی‌یاران تهران « @mahdi_yaran_ir | @mahdiyya313» 🔸 اخلاق/ سبک زندگی/ تربیت فرزند/ همسرداری/مسائل اجتماعی/ اسلام شناسی/ ورزشی و... اینجا قراره زندگی رو به جلو داشته باشیم؛ ارتباط با بنده 👇🏻 @Moh1318
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺خاطره ای ازاغتشاش خرداد88🔻 🔶ایام امتحانات پایان سال حوزه بود و ما هم مشغول گذراندن این امتحانات بودیم که یکی از دوستان خبر داد که تعداد زیادی از مردم در مرکز شهر جمع شده اند.خودم را به نزدیکی میدان آزادی رساندم و تازه متوجه ی عمق فاجعه شدم.میدان آزادی شلوغ بود و این شلوغی تا میدان انقلاب به صورت پراکنده ادامه داشت. یاد روزهایی افتادم که تیم ملی فوتبال ایران ، استرالیا را شکست داده بود و مردم برای شادی به خیابان ها آمده بودند. اما وقتی با دقت بیشتری نگاه کردم متوجه شدم این جماعتی که اغلب آنها جوان بودند خیلی از برد تیم ملی شاد نیستند و تصورم عوض شد و یاد روزهایی افتادم که بعد از بازی استقلال و پرسپولیس تماشاچیان طرفدارِ تیمی که باخته بود از درب ورزشگاه خارج می شدند و هرچه بر سر راه خود می دیدند را می شکستند. از صندلی ورزشگاه گرفته تا شیشه ی اتوبوس ها.ناخودآگاه این جمله که در کودکی به کار می بردیم بر سر زبانم آمد: با کسی که جنبه ی باخت نداره نباید بازی کرد. اما نه.هرچه می گذشت ماجرا وحشتناک تر می شد.اینجا نه تنها شیشه ها را می شکستند بلکه چند اتوبوس در حال سوختن بود. هوا رو به تاریکی می رفت و خیابان انقلاب دلهره آور شده بود.کارها را تقسیم کرده بودند.برخی سنگ ها را پخش می کردند و برخی آنها را پرتاپ می کردند. عجیب تر این بود که برایشان مهم نبود این سنگها به کجا و بر سر چه چیزی یا چه کسی میخورد. در این فکر بودم که چاره چیست.چرا اینها هرکاری می خواهند می کنند و کسی نیست که کاری کند که ناگهان چشمم به تعدادی جوان بلندقامت افتاد که زره های مشکی بر تن داشتند و به صف، کنار هم ایستاده بودند و تهدید می کردند که : برگردید و متفرق شید وگرنه دستگیر میشید.به نظرم آمد که خود این زره پوش ها هم می دانستند که تهدید هایشان از سر ناتوانی است و آن جوان های عصبی هم این را می دانستند.بله،اینها را نمی شود کتک زد. دل سربازان مشکی پوش یگان ویژه نمی آمد که این جوانها که ممکن بود برخی از آنها از رفقایشان یا حتی برادرشان باشد را کتک بزنند. شورشیان اغلب جوان هایی بودند که برای این کار تهییج شده بودند یا به تعبیر دقیق تر فریب خورده بودند.ولی به هر حال مشغول خرابکاری بودند و باید کسی کاری می کرد.تصمیم گرفتم جلو بروم و صحبت کنم اما آنها به من اعتماد نداشتند و احساس می کردند لباس شخصی هستم و می خواهم آنها را شناسایی کنم.هر چه من لبخند می زدم تاثیری نداشت و بر جنبه ی فریبکاری اقدامم اضافه می کرد.کم کم متوجه شدم در بین این جوان های عصبی، تعدادی جوان دیگر هم هستند و نه تنها عصبی نیستند که برق پیروزی در چشمهایشان دیده می شود و مشغول تهییج بیشتر شورشیان فریب خورده یا به تعبیر دقیق تر فریب خوردگان شورشی بودند.آنچه بیش از پیش مرا عذاب می داد این بود که این جوانهای عصبی به آن جوانهای خوشحال از این وضعیت بیشتر از من اعتماد داشتندو وقتی من داد می زدم که اینها نفوذی هستند کسی باور نمیکرد.دیگر ناامید شدم و فهمیدم حرف هایم تاثیری ندارد.انگار دیر اقدام کرده بودم.باید چندسال قبل که این جوانها ،نوجوان بودند سراغشان می رفتم.آن وقتی که می شد در خلوت چهل نفره ی مدرسه شان و کلاس پرورشی شان برایشان داستان فریب را بگویم و به آنها یاد بدهم که چطور می شود دست سیاه با آرد سفیدشده ی گرگ را از دست سپیدمادرشان تشخیص دهند.ولی افسوس که دیر شده بود و حالا کاری از کسی برنمی آمد.نه از من و نه از سربازان زره پوش و چاره ای نبود جز تحملِ رنجِ دیدنِ لبخندِ کسانی که ده سال برای این پیروزی از کوی دانشگاه تا روبروی دانشگاه تلاش و برنامه ریزی کرده بودند. اما می شد تصمیم گرفت و نسل بعدی را از افتادن به مهلکه ای که هم خودشان را نابود می کرد و هم کشورمان را و هم میلیون ها نفر در دنیا که برای شکستِ گرگِ دهن آلوده ی جهان دریده،تنها امیدشان ایران بود. مشکل ما امنیتی نبود.مشکل امنیتی آنجائیست که شورشیان، نفوذی هایی باشند که از مرزها وارد وطن شده باشند و تابعیت کشورهای بیگانه را داشته باشند نه این جوان هایی که معتبرترین مدرک شناسائی شان کارت ملی آنها بود. مشکل ما فرهنگی بود و این مشکل فرهنگی تبدیل شده بود به بر هم زدن نظم عمومی و به خطرانداختن امنیت کشور. در آن لحظه فکر کردم که برای تکرار نشدن این واقعه به جای تقویت شورای امنیت ملی،باید شورای عالی انقلاب فرهنگی را تقویت کرد و باید واردمیدان جنگ نرم شد و کار بزرگی را رقم زد تا ده سال دیگر مجبور نباشیم با برادرانمان کف خیابان و وسط درگیری حرف بزنیم چون آن موقع دیرخواهد بود و اثری هم نخواهد داشت.مشکل را با دوستانم در میان گذاشتم.آنها هم موافق بودند.پس تصمیم گرفتیم و... 🔆برشی از کتاب تنها برای لبخند🔆 @Hashamdar313
🔰برخی مطالب موجود در کانال بدین شرح است. به زودی این لیست تکمیل خواهد شد. 🔞 @Hashamdar313