eitaa logo
بارقه ها...
2.4هزار دنبال‌کننده
294 عکس
557 ویدیو
5 فایل
🔸 استاد حوزه و دانشگاه 🔹 مدیر موسسه مهدی‌یاران تهران « @mahdi_yaran_ir | @mahdiyya313» 🔸 اخلاق/ سبک زندگی/ تربیت فرزند/ همسرداری/مسائل اجتماعی/ اسلام شناسی/ ورزشی و... اینجا قراره زندگی رو به جلو داشته باشیم؛ ارتباط با بنده 👇🏻 @Moh1318
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺داستان یک شب در آشوب🔻 با ادبیات عامیانه مینویسم که قشنگ حال و هوا دستتون بیاد😃 شب جمعه بعد از جلسه تفسیر سوره حجرات که منتهی به فضائل امیرالمومنین شد، با یه حال خوش معنوی با عبا و عمامه سوار موتور شدیمو رفتیم به سمت خیابان شاپور برای عیادت یکی از دانش آموزای موسسه. همون جنت آباد از کوچه که خارج شدیم با ۲۰ تا خانم کماندو رودررو شدیم که سطل آشغال رو آتیش زده بودن و داشتن شعار میدادن. باسرعت از کنارشون رد شدیم.وقتی وسط آتیش دوتا آخوندموتور سوار رو دیدن که مثل برق و باد رفتن، طوری غافلگیرشدن که دیدنی بود😄 افتادیم توی اتوبان.ملت از شادی (یا هرچی😜)بوق میزدن و ما هم دست تکون میدادیم.هیچ وقت انقد عکس العمل ندیده بودم از این مردم شریف😁 خلاصه با همین وضع رسیدیم به خیابون شاپور که دیدیم ۲۰تا موتورسوار بسیجی❤️دارن میرن داخل خیابون مختاری.یه کوچولو پایین تر از آگاهی شاپور. یکیشون بهمون گفت اینور رو بستن نیاید. ما هم زدیم رو نشان که راه بهتری رو بهمون نشون بده.غافل از اینکه نشان داداش کوچیکه ی ویز هست و قراره ما رو ببره وسط آتیش. خلاصه هرجا که نشان گفت رفتیم تا اینکه گفت به چپ بپیچید و وارد کوچه فلان شوید. داخل کوچه شدیم دیدم ۲۰تا جوون ماسک زده دارن شعارمیدن. اشتباهی رفته بودیم وسطشون.بیشتر موتورسوار بودن و چندتایی هم داشتن سطل آشغال رو آتیش میزدن. مثل آدمی که یه دفعه زیرپاش گربه میبینه و هم گربه فرار میکنه و هم آدم،ما هم سریع پیچیدیم و اونا هم که فک نمیکردن یه آخوند با موتور بیاد وسطشون و اصلا احتمال نمیدادن که دست خالی هم باشه شروع کردن فرار کردن.دست رو بردم داخل جیب لباده که یعنی ما هم اسلحه داریم😂 خلاصه اونا اونوری فرار میکردن و ما هم اینوری. برگشتیم توی خیابون اصلی از اونور خیابون دو تا موتور سوار سنگ های بزرگ پرت کردن سمت ما که قسمت این بود به ما نخورد و خورد در و دیوار. ازطرفی کوچه پر بود از این نامردا و ازطرفی هم نمیشد نریم.دانش آموزمون که مریض بود منتظرمون بودم بریم عیادتش. گفتیم از کوچه خطرناکه از خیابون اصلی بریم که تا راه افتادیم صدای خوردن ساچمه به اطرافمون اومد و گاز دادیم و رسیدیم سرکوچه بعدی. چه کنیم خدایا؟ خلاصه با اصرار یکی از رفقا تصمیم گرفتیم لباس آخوندی رو دربیاریم و بریم توی کوچه.هم حساسیت اون نامردا کمتر میشد هم اگر درگیر میشدیم دست و بالمون باز بود برا زدن. عبا و عمامه رو داشتم درمیاوردم دیدم یه گولاخ از موتور پیاده شد اومد سمت ما. منتظر بودم تیزی رو بکشه بیرون و درگیر بشیم که یه دفعه گفت حاجی جوون جدت لباس درنیارید.این بی شرفا فک میکنن ترسیدید.من خودم بچه هیاتی ام و رفیق آخوند دارم. در گوشم گفت....( کلمات رکیک گفت که منظورش این بود هیچ غلطی نمیتونن کنن😂)و بعد گفت تهش اینه شهید میشید.اون وقت ما بچه هیاتیا...(دوباره از کلمات رکیک استفاده کرد 😂که منظورش این بود پدر اغتشاشگران را در می آوریم) خلاصه ما با امداد غیبی رسیدیم در خونه ای که باید میرفتیم و موقع برگشت دیگه لباس آخوندی رو درنیاوردم. گفتم تهش اینه شهید میشیم ولی همونطور که زمان رضاخان یه عده آخوند با دل و جیگر پای این لباس موندن و پرچم رو بالا نگه داشتن ما هم بمونیم. حتی پیرمرد عارف آشیخ محمدتقی بافقی همون ایام از خود رضاخان کتک خورد ولی کوتاه نیومد. خلاصه الان پوشیدن چادر و لباس آخوندی خودش یه نوع جهاده. کاش سلبریتی های مذهبی و مسئولین نترسن و برن وسط دانشجوها. تهش اینه که کشته میشن و شهید خواهندشد. خون ماها از خون پدر ومادر و برادر آرتین رنگی تر نیست. @Hashamdar313
🔰برخی مطالب موجود در کانال بدین شرح است. به زودی این لیست تکمیل خواهد شد. 🔞 @Hashamdar313