eitaa logo
باران‌ِ عشق
21.5هزار دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
7.4هزار ویدیو
41 فایل
مَنـ‌خُـدایۍداࢪمـ❣ ڪھ‌عاشِقانھ‌دوستشـ‌داࢪمـ خُدایۍڪھ‌عاشقِـ‌مَنـ‌استـ مھࢪبـٰانـ‌استـ❣ بینھایتـ‌بَخشندھ‌استـ خُدایۍڪھ‌خانِھ‌اشـ همینـ‌حَوالۍاستـ❣ ادمین‌تبادل‌و‌تبلیغ: @Khademehosseiin بِنویسْـ‌بَࢪایَمـ ... https://harfeto.timefriend.net/17227680569677
مشاهده در ایتا
دانلود
باران‌ِ عشق
#قسمت_107 #عشق_اجباری لبهای بهار تکون خورد و خیره به چشمهای عصبیم لب زد : - داری دستمو خورد میکنی .
نگاه اشکیش رو بهم دوخت و با غصه گفت : - بهم فرصت میدی کیان ؟ پوزخند تلخی زدم و سرم رو به اطراف تکون دادم ... برای فرصت دادن دیگه دیر شده بود کاش میشد زمان رو یه جوری به عقب برگردوند که من هیچوقت عاشق این دختر نمیشدم یا اصلاً بهاری وجود نداشت و یا اینکه ما باهم هیچ نسبتی نداشتیم ... چشمهاش رو بست و اشک دیگه ای از چشمهاش چکید ... کمی کلافه و آشفته بود. کمی سرم رو پایین خم کردم و کنار گوشش زمزمه کردم : - دیگه دیره بهار ... همه چیز تموم شد ...وسایلتو از تو اتاقم جمع کن از این به بعد تو اتاق بالا میمونی و تموم خاطرات این اتاقو فراموش میکنی ... با گریه هق زد: - کیان تورو خدا ! تنها یک جواب به لحن پر خواهشش دادم تا بفهمه تو این جریان هر کس رو مقصر بدونم به بدترین شیوه ازش انتقام میگیرم و حالا انتقام من از بهار همین بود و بهش گفتم: - منو امشب کشتی بهار ... باور کن اینی که الان داری جلوی خودت میبینی یه مرده متحرکه که فقط داره نفس میکشه و به انتقام گرفتن فکر میکنه ... و با نگاه مستقیمی به چشمهاش لب زدم : - دلم نمیاد کتکت بزنم یا آزارت بدم اما حداقل میتونم با این کار ازت انتقام بگیرم که تموم این چندماه منو نادیده گرفتی ولی حالا بخاطر مشکلت میخوای هر طور شده نگهم داری ...‌ درسته نمیذارمت برگردی خونتون پیش خودم میمونی همینجا کنار خودم ازت مراقبت میکنم ولی نه مثل قبل، نه مثل اونموقعا که عاشقت بودم ، چون دیگه قلبی ندارم که بخواد عشقی بهت داشته باشه ، اینبار مثل یه پدرو دختر مراقبتم فقط همین . هق زد ، گریه کرد و بغض سرکشش ترکید ... کنار تخت رهاش کردم و از اتاق بیرون اومدم ... بهش گفتم تموم وسایلش رو جمع کنه ... همه رو ... نمیخوام حتی لباسی ازش تو اتاقم بمونه ... تنهاش گذاشتم تا با این اتاق و تخت دو نفره مون و خاطرات شیرینی که تا قبل ار این شب لعنتی داشتیم خداحافظی کنه و به اتاق ثابتش برگرده. صدای هق هق کردنش از پشت در بسته هم گوشم رو آزار میداد و فضای قلبم رو تنگ تر ... گوشی رو از رو میز عسلی برداشتم و به سمت در هال رفتم ... شاید هوای بیرون میتونست این حال منفورم رو کمی آروم کنه. با باز کردن در هال و هجوم هوای سرد آذر ماه پوستم رو از اون گر گرفتگی و التهاب خشمم کاهش داد. هوا رو به گرگ و میش بود و هنوزکمی از ستاره های آسمون مشغول رقصیدن بودن، سکوت این فضا به دل مرده م تسکین میداد .. اینجا خبری از هق هق کردن و اشکهای بهار نبود میتونستم با خیال راحت ساعتها بنشینم و بدون هیچ مزاحمی درست و حسابی رو هدفم متمرکز بشم. آهی کشیدم و بطرف آلاچیق رفتم ... هوا سرد بود اما برای من سرماش شبیه نسیم خنک صبحگاهی بود که پوست داغ تنت رو بعد از هر بار بیدار شدن نوازش میکرد. قفل گوشی رو باز کردم ،سیزده تماس از بهروز داشتم و کلی هم پیام که محتوای همشون رو از بر بودم و ترحیح دادم همونطور باز نشده بمونن ... شماره زندی قسمت ارسال پیام رو باز کردم و براش تایپ کردم : " سلام امروز میخوام برم دیدن مجتبی هر طور شده ترتیب ملاقتمون رو بدین .. کارم فوریه باید حتماً ببینمش " پیام رو سند کردم و رو صندلی زیر آلاچیق نشستم ... گوشی تو دستم لرزید ،تعجب کردم که به این سرعت زندی پیامم رو خونده و برام جواب فرستاده ... پیام رو باز کردم ،زندی نبود ... بهروز بود که تموم خشم و عصبانیتش رو تو تایپ این پیام به کار برد. " مرده شورتو ببرن کیان که هیچوقت نمیتونی مثل آدم زندگی کنی ... بیشرف من از ترس و استرس نتونستم بخوابم ... دِ آخه وحشی اونجوری که تو پاشدی رفتی گفتم الان یه بلایی سر اون دختره بدبخت میاری، میدونم بیداری گراز یه زنگ بزن ببینم چه خاکی ریختی تو سرت ... دختره زنده ست ،چیکارش کردی " نمیدونم تو اون شرایط این پیام چی داشت که ردی از لبخند به لبم آورد ... برای یک لحظه تموم اون افکار آوار شده تو مغزم فراموش شدن و شماره بهروز رو گرفتم ... اما به محض شنیدن صداش دوباره اون حسهای آزار دهنده به سمتم هجوم آوردن و تبدیل به کیان چند ساعت پیش شدم ... دمغ شده و عصبی. - لعنت بهت ... لعنت بهت ... لعنت بهت کیان ... گراز وحشی چرا هر چی زنگ زدم پیام دادم، در خونتو از جا کندم جواب ندادی ؟ دلم هزار راه رفت نکبت ! میمردی یه دقیقه جواب میدادی...؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻‌ @Cafee_eshgh ༺‌‌‌ ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄