بارانِ عشق
🍁🍁🍁 #part_63 رمان #معشوقه_مجازی از روی تخت بلند می شوم و در چشمان فرید نگاه می کنم و می گویم:-من
🍁🍁🍁
#part_64
رمان #معشوقه_مجازی
از روی تخت بلند می شوم و مانتویم را تن می کنم و شال را روس سرم می اندازم. نگاهی به فرید می کنم و می گویم:
تصمیمت چیه فرید؟ نمی تونیم که برای هر بار با هم بودن هتل رزرو کنیم!
-فرید به فکر فرو می رود و بعد از مکثی می گوید:
-فعلا که هر چی داشتم را خرج امروزمون کردم ولی خب مجبوریم با هتل سر کنیم دیگه.
به فکر می روم و ذهن ام به مهریه ایی که در حساب خود داشتم خطور می کند. من این همه پول نیاز نداشتم. با وجود فرید زندگی من زیباست. باید مقداری از پول ام را برای رهن خانه ایی به فرید می دادم. اینطوری هم راحت تر می توانستیم از این یک ماه محرمیت خود لذت ببریم.-فرید! پول مهریه من تو بانکه. میتونیم با این پول خونه ایی رهن کنیم و یه سری وسایل هم بخریم که راحتر زندگی کنیم. هتل و هزینه هتل خیلی سخت و سرسام آوره. هم این وسایلی که می خرم برای بعد از ازدواجمون نیازمون میشه. چطوره؟
فرید نگاه ام می کند. نمی توانستم از نگاهش بفهم ام که موافق است یا مخالف. سکوت می کنم و منتظر می شوم فرید سخن بگوید:-نه دلارام. اون پول توئه. نمی خوام بهش دست بزنم. حالا یه کاریش می کنم. یا از جایی قرض می گیرم یا اینکه...
-فرید من و تو نداریم. من و تو یک روح در دو جسمیمم. اینو بفهم فرید. تو ارزشت بیشتر از این پوله. همین فردا میریم یکم اثاث می خریم وسه خونه. و یه خونه هم برای یک ماه رهن می کنیم.-نه دلارام. اون حق تو. من به خودم اجازه نمی دم این کارو بکنم.نفس عمیقی می کشم و می گویم:-آخرش که باید با جهیزیه بیام خونت! پس از فردا میریم وسایل مورد نیاز می خریم. دیگه هم حرف نباشهبه فرید اجازه حرف زدن نمی دهم و می گویم:
-حالا بریم که دیگه دیر شده
به خانه بر می گردم. و لباس هایی که فرید برایم خریده بود را درون کمد پنهان می کنم. بعد از خوردن شام از فرط خستگی به خوابی آرام فرو می روم. فردا صبح بعد از بیدار شدن با فرید قرار می گذارم و به چند مشاور املاکی سر می زنم. یک واحد آپارتمان مرکز تهران به مدت شش ماه رهن می کنیم. بعد از رهن کردن آپارتمان به سمت بازار می رویم و یخچال و اجاق گاز و تلویزیون و وسایل هایی ضروری خود را می خریم. تقریبا بیشتر از نصفی از پول مهریه ام تمام شده بود. ولی برای من نه بلکه اهمیت نداشت و خوشحال و مسرور بودم از این که می توانم با وسایل نو و خانه نسبتا کوچک ولی زیبایی زندگی خود را با فرید شروع کنم. بعد از خرید اثاث به طرف آپارتمان می رویم. قبل از اینکه اثاث ها را تحویل بگیریم خانه را همراه با فرید تمیز می کنیم. خانه نسبتا شیکی بود یک اتاق خواب داشت و آشپزخانه نه متری و یک پذیرایی بیست متری. بعد از چند روز بعد ازتحویل اثاث ها آنها را با سلیقه خاص می چینیم. مبل ها را گرد اطراف ال ای دی قرار می دهیم. یک فرش شش متری وسط پذیرایی پهن می کنیم. وسایل آشپزخانه و ظرف های چینی را یکی یکی و با حوصله می چینم و بعد از اتمام آشپزخانه، به طرف اتاق خواب می رویم. اتاق خواب را هم با وسایل های نو شیک و آراسته می کنیم. بعد از اتمام کار خودم را روی مبل رها می کنم و فرید برای خرید خوراکی به خارج از خانه می رود. حدود یک هفته از محرمیت ما گذشته بود و خانه شیک و تمیزی را برای سه هفته باقی مانده آماده کرده بودم
#ادامه_دارد...
رفتن به پارت اول👇👇👇
https://eitaa.com/eshghdoni/1136
🍁🍁🍁🍁