⚘﷽⚘
#یاصاحب_الزمان_عج...🌼
شنـبہ هاے من، درنبودتو
جمعــہ هایے اند
ڪه فقط اسم دیگرے دارند
لبریز از تڪـرار
پر از ســـردے
وهوای گـریه
این شنبه ها بدون تــو
همیشه جمعـہ اند...😔
🌼 الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ 🌼
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
🔰 #معرفی_شهید
▫️متولد 1339/08/09(اصفهان)
▫️تاریخ شهادت : 1360/09/30
▫️محل شهادت : سقز
#شهید_هوشنگ_لهراسبی در سال 1340 در خانواده ای مذهبی قدم به دایره وجود نهاد. ایشان فردی نمونه و با شخصیت بودند ، بسیار سخاوتمند و باهوش بودن و اخلاق مذهبی او جلوه ای خاص داشت. در انجام فرایض دینی اصرار می ورزید و به خاطر تعهد ذاتی خود در مقابله با دشمنان نظام مقدس اسلامی می کوشید تا اینکه در 30/9/60 در جریان درگیری با اشرار ضد انقلاب و گروهک های ضد انقلاب شهد شیرین شهادت را نوشید و عروجی آسمانی یافت
#روحمان_بایادش_شاد
#سالروز_شهادت
@khamenei_shohada
❇#تقویم_ابراهیم✔
✍ #امروز
🌹 #شنبه ، مورخ👇
سیام(۳۰)، آذر(۹)، نود و هشت(۹۸)؛ میباشد.
مصادف با:
۲۴ربیعالثانی۱۴۴۱
۲۱دسامبر۲۰۱۹
🔸️ذکر امروز: #یا_رب_العالمین
🔹️حدیث امروز: هر که در طلب دنیا زیادهروی کند، فقیر از دنیا میرود. #امام_علی(ع)
🔸️رویدادهای امروز:
شب یلدا
🔴۱۱روز تا ولادت حضرت زینب(س)
🔵۱۹روز تا شهادت حضرت زهرا(س) ۷۵روز
🆔️ @khamenei_shohada
#معرفی_شهید
#شهید_حسین_علی_محمدی، #قائم_مقام_فرمانده_گردان_حمزه_سید_الشهدا(س) لشگر31 عاشورا در سوم بهمن سال 1344 در روستای ولی آباد طارم علیا چشم به جهان گشود.
#وصیتنامه
حسین در وصیت نامه اش نوشت: "وقتی خبر شهادت مرا شنیدید به درگاه خداوند نماز شکر به جای آورید. ازاین رو، پدرش با شنیدن خبر شهادت فرزند پس از زبان آوردن کلمه استرجاع ؛ خدا را شکر کرد از اینکه پسرش به آرزوی خود رسیده است.
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
بصیـــــــــرت
#معرفی_شهید #شهید_حسین_علی_محمدی، #قائم_مقام_فرمانده_گردان_حمزه_سید_الشهدا(س) لشگر31 عاشورا در سوم ب
#شهادت آرزوی حسین علی محمدی
🌷 صبح روز 30 آذر 1364 حسین برای جایگزینی تعدادی از نیروهای تازه نفس به جای نیروهایی که مدتها بود در پایگاههای کوهستانی مشغول دفاع از مرزهای ایران بودند،حرکت کرد. شب هنگام به روستایی رسیدند، به همراه یک نفر دیگر به داخل روستا رفت تا موضوع را به اطلاع شورای روستا برساند. در همان ابتدای امر متوجه حضور حدود 150 نفر از نیروهای کومله در روستا شد و آنها نیز متوجه حضور نیروهای سپاه شده بودند. حسین علیمحمدی همرزم همراه خود را برای آگاه کردن نیرو ها به طرف آنها فرستاد و خود با شروع درگیری و کشتن چند نفر از آنان، توجه نیروهای کومله را به خود جلب کرد.او در آن درگیری در اثر اصابت گلوله به قلبش به شهادتـــــــ🕊🌷ــــــ رسید،😓
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
@khamenei_shohada
❣ #شهید_محسن_فرامرزی از شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) است شهید فرامزری دانشجوی کارشناسی ارشد فقه و حقوق،
دارای سه فرزند به نامهای محمدرضا، فاطمه و محمدطاها و از اعضای تیم حافظت آیتالله امامی کاشانی بود
که سیام آذر سال 94 طی عملیاتی مستشاری در سوریه به درجه رفیع شهادتــــــ🕊🌷ــ نائل آمد
#روحمان_بایادش_شاد
#سالروز_شهادت
محمد جهان آرا.mp3
17.94M
مجموعه #صوتی🔊 9⃣
✨" نیمه پنهان ماه "💫
روایتی از زندگی شهدا از زبان همسران شهدای عالی قدر
#شهید_محمد_جهان_آرا
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
*******************
اگر برای همه، سالی یک بار #شب_یلداست
برای ما منتظران مهدی، هر شبمان شب یلداست...❣
******************
بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_سی_و_هش
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_سی_و_نه 9⃣3⃣
باذوق نگاهت میڪنم میفهمی و بحث راعوض می ڪنی
_ اممم...خب بهتره چیزی ب مامان بابا نگیم.نگران میشن بیخود.
پدرت ایســـــتاده و سیبی را ب پدرم تعـــــارف میزند.مادرم هم ڪنار زهرا خانوم نشسته و گرم گرفته.فاطمـــــه هم ی گوشه ڪنار چمـــــدانش ایستاده و باگوشی ور میرود.پدرم ڪ مارا درچند قدمی میبیند 🗣میگوید:
_ ازتشنگی خفـــــه شدم بابا دیگه زحمت نڪش دختر ...
باشرمندگی میگویم
_ ببخشید باباجون
نگاهش ڪ ب دست خالی ام می افتد جواب میدهد
_ اصـــــن نیووردی؟؟؟...هوش و حواس نمونده ڪ !
و اشاره می ڪند ب تو!
ب گرمی باخانواده ات سلام علیڪ می ڪنم و همه منتظر میشویم تا زمان سوار شدن رو اعلام ڪنن...
باشوق وارد ڪوپه میشوم و روی صـــــندلی مینشینم.
_ چقد خوووب شیش نفرس!!همه جامیشیم ڪنارهمیم!
فاطمـــــه چمدانش را ب سختی جاب جا می ڪند و درحالی ڪ نفس نفس میزند ڪنار من ولو میشود.
_ واقعـــــا ڪ !! بااین هوشت دیپلمم گرفتی؟ یڪیمونو حساب نڪردی ڪ!
حساب سرانگشتی می ڪنم.درست میگویدماهفت نفریم و ڪوپه شش نفر!میخندم وجواب میدهم
_ آره اصـــــن تورو آدم حساب نڪردم 😁
اوهم میخندد و زیرلب میگوید
_ بچه پررو!
پدرم چمـــــدان هارا یڪی یڪی بالای سرما درجای خودشان میگذارد.مادرم و زهراخانوم هم روبروی من و فاطمـــــه مینشینند.پدرت ڪمی دیرتراز همه وارد ڪوپه میشود و دررا میبندد.لبخـــــندم محو میشود.
_ باباجون؟پس علـــــی اڪبر ڪجاموند؟
سرش را تڪان میدهد
_ ازدست شما جوونا آدم داغ می ڪنه بخدا!
نمیاد!...
ی لحظـــــه تمام بدنم سرد شد باناراحتی پرسیدم :چرا؟؟؟
و ب پدرم نگاه ڪردم
_ چی بگم بابا منم زنگ زدم راضیش ڪنم.اما زیربار نرفت....میگفت ڪار واجب داره!
حس ڪردم اگر چندجمـــــله دیگر بگوید بی اراده گریه خـــــاهم ڪرد.نمیفهمم...ازجا بلند میشوم و ازڪوپه بسرعت خارج میشوم.ازپنجره راهرو بیرون را نگاه می ڪنم.ایستاده ای و ب قطار نگاه می ڪنی.بزور پنجره را پایین می ڪشم و بغضم را فرو میخورم😪.ب چشمـــــانم خیره میشوی و باغم لبخند میزنی. باگلایه بلند میگویم
_ هنوزم میخـــــای اذیتم ڪنی؟
سرت را ب چپ و راست تڪان میدهی.یعنی ن!
اشڪ پلڪم راخیس می ڪند
_ پس چرا هیـــــچ وقت نیستی...الان..الانم...تنها...
نمیتوانم ادامه دهم و حرفم رانیمه تمـــــام می ڪنم.صدای سوت قطار و دست تو ڪ ب نشان خداحافظی بالا می آید.باپشت دست صـــــورتم راپاڪ می ڪنم
_ دوس داشتم باهم بریم ... بشینیم جلوی پنجره فولاد!
نمیدانم چرا یدفعه چهره ات پرارغصه میشود
_ ریحـــــانه! برام دعاڪن!
هنوز نمیدانم علت نیامدنت چیست.اما آنقدر دوستت دارم ڪ نمیتوانم شڪایت ڪنم!دستم را تڪان میدهم و قطارآهسته آهسته شروع ب حرڪت می ڪند.لبهایت تڪان میخورد
_ د...و...س...ت....د...ا....ر..م
باناباوری داد میزنم
_ چیییی؟؟؟؟
آرام لبخند میزنی!!
بعد از چهـــــل روز گفتی چیزی ڪ مدتها در حسرتش بودم!!!
.
دست راستم راروی سینه میگذارم.تپش آرام قلـــــبم ناشی ازجمله آخر توست!همانی ڪ دردل گفتی!ومن لب خـــــــانی ڪردم!نگاهم را ب گنبد طلایی میدوزم و ب احترام ڪمی خم میشوم.جایت خالیست!!امامن سلامت راب آقا میرسانم!ی ساعت پیش رسیدیم همـــــه درهتل ماندند ولی من طاقت نیاوردم و تنها آمدم!پاهایم راروی زمین می ڪشم و حیاط باصـــــفا را از زیر نگاهم عبور میدهم.احساس آرامش می ڪنم.حسی ڪ ی عاشـــــق برنده دارد.ازین ڪ بعداز چهل روز مقاومت...بلاخره همـــــانی شدڪ روز و شب برایش دعا می ڪدم.نزدیڪ اذان مغرب است و غروب آفتاب.صحن هارا پشت سرمیگذارم و میرسم مقـــــابل پنجره فولاد.گوشه ای از ی فرش مینشینم و ازشوق گریه می ڪنم.
مثل ڪسی ڪ بلاخره ازقفس آزاد شده.یاد لحـــــظه آخرو چهره غمگینت...
ڪاش بودی علـــــی اڪبر!!😪
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
نمیخونی نشرش بده😉 پروفایلتو عوض کن تا تــــــو نیایی همه شـــــــب🌙 ها یلـــــــــداست همه باهم در
همراهان همیشگی
آقای ما منتظر همراهیتان است..
.
ساعت ۲۲ همه باهم دعای فرج بخوانیم
برای ظهور حضرتش
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❇#تقویم_ابراهیم✔
✍ #امروز
🌹 #یکشنبه ، مورخ👇
یکم(۱)، آذر(۹)، نود و هشت(۹۸)؛ میباشد.
مصادف با:
۲۵ربیعالثانی۱۴۴۱
۲۲دسامبر۲۰۱۹
🔸️ذکر امروز: #یا_ذالجلال_و_الاکرام
🔹️حدیث امروز: هر کس سه بار بر تو خشم گرفت، ولی به تو بد نگفت. او را برای خود به دوستی انتخاب کن. #امام_صادق(ع)
🔸️رویدادهای امروز:
وفات شیخ عبدالله جوینی
🔴۱۰روز تا ولادت حضرت زینب(س)
🔵۱۸روز تا شهادت حضرت زهرا(س) ۷۵روز
🆔️ @khamenei_shohada
#مهدی_جان
دلگیرم از تمامی دنیا شتاب ڪن
مجنونم و به خاطر لیلا شتاب ڪن
وقتش رسیده صبح طلوعت فرا رسد
پایان بده بر این شب یلدا شتاب ڪن
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🔰 #معرفی_شهید
▫️نام: داریوش
▫️نام خانوادگی: باقریان
▫️نام پدر: رضوان
▫️تاریخ تولد: ۱۴۴۴/۰۴/۰۱
▫️محل تولد: چالوس
▫️تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۰/۰۱
▫️محل شهادت: بانه،کردستان
🥀 #فرازی_از_زندگینامه
#شهید_داریوش_باقریان
با ایمان قوی که داشت دائما به خواهران و برادرانش توصیه میکرد که نماز بخوانید ، حرف پدر و مادر رو گوش کنید راه کج نروید اگر دیانت داشته باشید کارتان خوب پیش میرود
احترام به شهدا را حفظ کنید و تاکید میکرد مردم آزاری نکنید 🕊🌷
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
http://eitaa.com/khamenei_shohada
تنها کانال معرفی شهدای گمنام در ایتا 🌷
#شهيد_عبدالله_محبي
نام پدر: محمد
🌷تاريخ ولادت: 02/07/1343
🌷تاريخ شهادت: 01/10/1362
🌷محل شهادت: سقز
🔰دريا دلي از ديار ضياءآباد که به حضرت اباعبداله الحسين (ع) و حضرت رقیه (س) عشق مي ورزيد و تمام اين مواهب را از بركت روضه خواني اهل بيت(ع) به دست آورده بود.
#سالروز_شهادت
http://eitaa.com/khamenei_shohada
تنها کانال معرفی شهدای گمنام در ایتا
بصیـــــــــرت
#شهيد_عبدالله_محبي نام پدر: محمد 🌷تاريخ ولادت: 02/07/1343 🌷تاريخ شهادت: 01/10/1362 🌷محل شهادت: سقز
🔰روایتی از مادربزرگوار شهید:
يك روز براي فاتحه خواني در مزار شهدا بودم كه عبداله نزد من آمد و گفت مادر جان،من مي خواهم به جبهه بروم. سپس به نقطه اي اشاره كرد و گفت: اگر شهيد شدم مرا اين جا دفن كنيد. آن زمان عبداله هفده ساله بود و تازه داماد بود وقتي به جبهه رفت در منطقه ي جنگي سقز بود كه در كمين منافقان گرفتار شد و از پشت سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان پاكش را در راه وطن فدا نمود. پيكر مطهرش را پنج روز بعد تشعييع كردند و در همان جايي كه پيش بيني كرده بود به خاك سپردند.🕊🥀
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
🌷تنهاکانالمعرفی شهدای گمنام درایتا🌷
#شهید_احمد_ذوالفقاری
▫️نام پدر:علی
▫️تاریخ تولد:۱۳۲۱
▫️محل تولد:آذربایجان غربی
شهید احمد ذوالفقاري در يكم فروردين ماه هزار و سيصد و بيست و يك در استان آذربايجان غربي متولد شد.
وي داراي تحصيلات حوزوي بود و به عنوان روحاني خدمت مي نمود. شهید احمدذوالفقاری در يكم دي ماه هزارو سيصد و شصت درشهرستان بوكان جلوي منزلش توسط عناصر تروريستي منافقین (سازمان مجاهدين خلق) هدف سوء قصد قرار گرفت و به شهادتــــــ🌷🕊 رسيد.
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
http://eitaa.com/khamenei_shohada
تنها کانال معرفی شهدای گمنام در ایتا