بصیـــــــــرت
داستان واقعی مظلومیت یک #شهید #قسمت_اول 🌷شهیدی که گوشتش به دست ضد انقلاب خورده شد. 🔺 شهید که با
#شهیدی_که_گوشت_تنش_را_خوردند
#قسمت_دوم
🔺روز دادگاه رسید، رئیس دادگاه، سرهنگ حقیقی را كه همان اوایل انقلاب فرار كرده بود شناختم و محاكمه بسیار سریع به انجام رسید.
چون جرم محكومین مشخص بود -
دفاع از حقانیت اسلام و جمهوری آن و ندادن اطلاعات- و بالطبع حكم هم مشخص، عدهای به اعدام فوری و بقیه هم به اعدام قسطی (یعنی به تدریج) محكوم شدیم. حكم ما كه اعداممان قسطی بود به صورت كشیدن ناخنها، بریدن گوشتهای بازو و پاها، زدن توسط كابل، نوشتن شعارهای انقلابی‼️
توسط هویه برقی و آتش سیگار به سینه و پشت و تمامی اینها بی چون و چرا اجراء میشد. كه آثارش بخوبی به بدنم مشخص است. 🔺مرسوم است به میمنت ازدواج نوجوانی، جلو پایش قربانی ذبح شود. این رسم را كومله نیز اجرا میكرد با این تفاوت كه قربانیها در اینجا جوانان اسیر ایرانی بود. عروسی دختر یكی از سركردگان بودپس از مراسم، آن عفریته گفت: باید برایم قربانی كنید تا به خانه شوهر بروم، دستور داده شد قربانیها را بیاورند. ۱۶ نفر از مقاوم ترین بچههای بسیج وارتش ودو روحانی را كه همه جوان بودند، آوردند و تك تك از پشت سر بریده شدند، این برادران عزیز مانند مرغ سربریده پر پر میزدند و آنها شادی و هلهله میكردند.
____
🌷خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با ذکر یک#صلوات🌷
____
#ادامه_دارد...
http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 #ویژه_راهپیمایی_میلیونی_عراق
📹 #ببینید |
#رهبر_انقلاب: مردم عراق از شما #آمریکاییها_متنفرند ، جوانهای عراق از شما متنفّرند!
🔺️ این یک واقعیّتی است، آمریکاییها چرا درک نمیکنند؟ نفرت ملّتها از خودشان را چرا نمیفهمند، چرا درک نمیکنند؟ بد کردید، عمل زشت انجام دادید!
بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_شصت_سه
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_شصت_چهار 4⃣6⃣
فاطمـــــه بااسترس ب شانه ام میزند
ـ بردار گوشیو الان قطـــــع میشه...
بی معطلی گوشی را برمیدارم
ـ بله؟؟؟..
صـــــدای باد و خش خش فقط...
ی بار دیگ نفسم را بیرون میدهم
ـ الو...بله بفرمایید...
و صـــــدای تو!...ضعیف و بریده بریده..
ـ الو!..ریحـــــان...خودتی!!..
اشڪ ب چشمانم 😢میدود.. زهراخانوم درحالی ڪ دستهایش را بادامنش خشڪ می ڪنههه ڪنارم می آید و لب میزند
ـ ڪییییع؟...
سعی می ڪنم گریه نَ ڪُنم..
_ ؏لـــــی ؟....خوبی؟؟؟....
اسم علـــــی راڪ میگویم مادر و خواهرت مثل اسفند روی آتیش میشوند
ـ دعا دعا 🙏می ڪردم وقتی زنگ میزنم اووووووونجا باشی...
صدا قطع میشهههه..
ـ ؏لی!!!؟...الو...
و دوباره...
_ نمیتونم خیلی حرف بزنم...ب همه بگو حال من خوبه!..
سرم را ت ِڪان میدم...
ـ ریحـــــااانه...ریحانه؟...
بغض راه صحبتم را بسته...بزور میگویم
ـ جـــــااان ریحانه...؟
و سڪوت پشت خط تو!
ـ مَح ڪَم باشیا!!... هرچی شدراضی نیستم گریه ڪنی...
بازهم بغض من و صـــــدای ضعیف تو!
تاڪسی پیشم نیست...میخـــــااستم بگم...
دوووووووست دارم!..❤️
دهانم خشڪ و صدایت ڪامل قطع میشود و بعد هم...بوق اِشغال!
دستهایم میلرزد و تلـــــفن رها میشود...
برمیگردم و خودم را درآغوش مادرت میندازم
صـــــدای هق هق من 😭و ....لرزش شانه های مادرت..!
حتی وقت نشد جوابت را بدهم.. ڪاش میشد فریاد بزنم و صـــــدایم تامرزها بیاید..
این ڪ دووووستت دارم💞 و دلـــــم برایت تنگ شدهههههه...این ڪ دیگ طاقت ندارممممم...
این ڪ آنقدر خوبی ڪ نمیشع لحظـــــه ای ازتو جدا بود...این ڪ اینجاهمه چیز خوبههه! فقـــــط ی ڪم هوای نفس نیست همین!!
زهراخانوم همانطور ڪ ڪتفم را میمالد تاآرام شوم میپرسد
ـ چی میگفت؟..
بغض در لحـــــن مادرانه اش پیچیده....
آب دهانم را بزور قورت میدهم
ـ ببخشید تلفن رو ندادم...
میگفت نمیشه زیاد حرف زد...
حالش خووووب بود...
خـــــااست اینو بهمه بگم!
زیر لب خدایاشُ ڪْری میگوید و ب صورتم نگاه می ڪند..
ـ حالش خوبه توچرا اینجوری گریه می ڪنی...؟
ب ی قطره روی مژه اش اشاره می ڪنم
ـ ب همـــــون دلیلی ڪ پلڪ شماخیسههههه...
سرش را تِ ڪاٰن میده و ازجا بلند میشع و سمت حیاط میرهه..
ـ میرم گلهارو آب بدم..
دوست ندارد بی تابی مادرانه اش را ببینم..فاطمـــــه زانوهایش را بغل ڪرده و خیره ب دیوار رو ب رویش اشڪ میریزد
دستم را روی شانه اش میگذارم...
ـ آروم باش آبجی..بیا بریم پشت بوم هوا بخـــــوریم..
شانه اش را اززیر دستم بیرون می ڪشد..
ـ من نمیام...تو برو..
ـ نَ تو نیای نمیرم!...
سرش را روی زانو میگذارد
ـ میخـــــاام تنها باشم ریحانه..
نمیخـــــاام اذیتش ڪنم...
شاید بهترههه تنها باشع!
بلند میشم و همانطور ڪ سمت حیاط میرم میگویم..
ـ باشه عزیزم! من میرم...توام خـــاستی بیا..
زهراخانوم بادیدنم میگوید
ـ بیا بشین رو تخت میوه بیارم بخور...
لبخند میزنم!میخـــــااد حواسم راپرت ڪند..
ـ نَ مادرجون! اگر اِشْ ڪٰال نداره من برم پشت بوم...
ـ پشت بوم؟
ـ آره دلم گرفته...البته اگر ایرادی نداره...
ـ ن عزیزم.! اگر اینجوری آروم میشی برو..
تَشَ ڪُر می ڪنم ..نگاهم ب شاخه گلهای چیده شده می افتد...
ـ مامان اینا چین؟
ـ اینا ی ڪم پژمرده شده بودن...ڪندم ب بقیه آسیب نزنن...
ـ میشه یِ ڪی بردارم؟
ـ آره گلم...بردار
خـــــم میشوم و ی شاخه گل🌹 رزبرمیدارم و از نرد بام بالا میروم..
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
✫┄┅═══════════┅┄✫
🔮ڪانال بصیرتی و شهدایی خامنه اى شهدا
http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
با خنده گفتمش :
بہ سلامت ، سفر بخیر
وقتی ڪہ رفت ، از تو چہ پنهان
دلم گرفت . . .
🌷تاریخ ولادت : ۱۳۶۵/۱۰/۲۱
🌷محل ولادت : کرمان
🌷تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۱۱/۵
🌷محل شهادت : صالحیه_سوریه
#فرمانده بسیجی گردان ضدزره
#پاسـدار_مدافع_حـرم_شهـید_غلامرضا_لنگریزاده
#سالـروز_شهـادت
بصیـــــــــرت
با خنده گفتمش : بہ سلامت ، سفر بخیر وقتی ڪہ رفت ، از تو چہ پنهان دلم گرفت . . . 🌷تاریخ ولادت : ۱۳۶
#راوی_خواهرگرامی
#شهید_غلامرضا_لنگری_زاده
غلامرضا زمان تولد پسرش سوریه بود. بعد از به دنیا آمدن پسرش به همسرش پیغام داد عکس فرزندم را برایم نفرست، میترسم دلم بلرزد و برگردم ایران و وابستهاش شوم.
شهیدی که از دختر شیرینزبان شش ساله و نوزاد هشت ماههاش دل کند تا به گفته خودش کار حضرت زینب (س) بر زمین نماند و به «هل من ناصر ینصرنی» اختالحسین لبیک گفته باشد.
#روحمان_بایادش_شاد
#سالروز_شهادت
🌹رفاقت_شهدایی🌹
#خانواده_را_فراموش_نکرد
یک روز گرم تابستان، با مهدی و چندتا از بچه های محل سه تا تیم شده بودیم و فوتبال بازی می کردیم. تیم مهدی یک گل عقب بود. بچه ها به مهدی پاس دادند، او هم فرصت خوبی برای خودش فراهم کرد.
تو همین لحظه حساس، به یکباره مادر مهدی آمد روی تراس خانه شان و گفت: مهدی، آقا مهدی، برا ناهار نون نداریم برو از سر کوچه نون بگیر مادر. مهدی که توپ را نگه داشته بود دیگر ادامه نداد. توپ را به هم تیمی اش پاس داد و دوید سمت نانوایی!
#شهید_مهدی_زین_الدین
#شبتون_شهدایی
هدایت شده از بصیـــــــــرت
باز شب شد و...
فانوس ِ دلم
روشن ِتـــــوسـت...
#شبتـــــون_آرام_بایاد_شھـــــدا🌷
الـعـجـل آقا ( عج )
نامه ام تنها یک کلمه بود
آن هم :
بیا...
به امضا که رسیدم
یاد همان نامه ی معروف کوفیان به امام زمانشان
دستانم را بدجور لرزاند !
آقاجان شرمنده ام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
عشق است اینکه یک نفر آغاز می کند...
هر روز صبح را به هــــوای ســـلام تو...
شهید مدافع وطن
ستوانیکم #جواد_آرمش
#صبحتون_شهدایی
#فرازی_از_وصیتنامه
#شهید_محمود_ربیعی
برادران دلسوزم میخواهم اسلحه زمین افتاده مرا بردارند و بر قلب دشمن بتازند.چند سخن با شما دوستان رفقا و اهل فامیل دارم: از کلیه دوستان و اهل فامیل طلب بخشش مینمایم و میخواهم به این بیانات امام عنایتی داشته باشند: «ما از خداوند میخواهیم که قلوب ما را تغییر دهد تا بفهمیم که برای چه در این دنیا آمدیم و باید چه بکنیم و چطور از این دنیا برویم. یک مرگ حیوانی نباشد، به یک نحوی باشد که ما انبار نکنیم معاصی را در آنجا و روسیاه باشیم در نزد شهدا و خداوند تایید کند ما را و همه ما آدم شویم. اسلام آمده است تا آدم درست کند، همه انبیا برای این معنا آمدهاند. خدایا! دلهای اینهایی که مخالف جمهوری اسلامی هستند برگردان تا آدم شوند. ما باید این جنگ را ادامه دهیم تا وقتی که انشاءالله پیروزی حاصل شود.» و این پیروزی به گفته حضرت امام نزدیک است انشاءالله.
#سالروز_شهادت
#معرفی_شهدا
#شهید_ستار_امینی
#ولادت
▫️نـام پـدر :ایمان
▫️تـاریخ تـولـد :۱۳۴۷/۰۱/۰۴
▫️مـحل تـولـد :میاندوا ب
▫️سـن :۱۸ سـال
#شهادت
🌷تـاریخ شـهادت :۱۳۶۵/۱۱/۰۶
🌷مـحل شـهادت :شلمچه
🌷عـملیـات :کربلای۵
#سالروز_شهادت
#کلام_شهید
بدانید که روزی مرگ همه شما را دربر میگیرد پس چه مرگی بهتر از مرگ سرخ خونین و با عزت که در راه خدا باشد.
مبادا که مرگ به هنگام غفلت گریبانگیر شما شود.
به دنیا دل نبندید که دنیا زودگذر و فانی است.
استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردها دعا است...
🌹 #شهید_مجید_اخلاقی
http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
👇👇با انتخاب افراد ولایت مدار از دیانت خود پاسداری کنید
بخشی از وصیت نامه
#شهید_قاسم_تیموری
خداوندا! تا جهان هستی برقرار است، نعمت ولایت را بر سر ما مستدام بدار، چون سیاست ما عین دیانت ماست. با انتخاب افراد ولایت مدار از دیانت خود پاسداری کنید. امام حسین(ع) سفینه نجات بشریت از جور ظلم است. پس عاشورا را با شناخت کامل و با چنگ و دندان حفظ کنید. اگر میخواهید عزت داشته باشید تا دشمن از شما بترسد امربهمعروف و نهی از منکر را فراموش نکنید، وگرنه دشمن هم از شما حساب نمیبرد. آنوقت ذلت شروع میشود.
گوشتان به دهان رهبری باشد. بدانید که ذلت و ضرری در آن نیست. برای ریاست جمهوری فرد سست و ترسو را انتخاب نکنید. بدانید که سست گرایان با شعار مردمفریب حمایت از ملت میآیند و بعد انتظار ملت را با عهدنامه ترکمن چای به باد میدهند. قدر اسلام عزیز را بدانید و انقلاب را پاس بدارید.
#شهید_قاسم_تیموری
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
عنایت امام رضا علیه السلام به گنبد شوی حرم
زنده یاد اسدالله زرین
روحش شاد و یادش گرامی
http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
.
.
#امام_رضا #مشهد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸ببينيد| رهبرانقلاب: مردم سرسری به مسئلهی انتخابات نگاه نکنند و از روی #فکر رأی بدهند.
⚠️ اگر بیدقت انتخاب كرديم، هم پيش خدا و هم پيش خودمان مسئوليم! ۹۶/۲/۱۰
🗳 #انتخابات۹۸
#انتخاب_بد
#نتیجه_بد
http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
❂◆◈○
❂○° خاطره ای ناب از حاج احمد متوسلیان و عمليات فتح المبين °○❂
💠 عمليات #فتحالمبين، اولين عمليات بزرگي بود كه به #تيپ۲۷ واگذار شد. قبل از شروع عمليات، قرار بر اين شد گروهي براي شناسايي به منطقه اعزام شوند تا بتوانيم باشناخت بيشتر و حساب شده به دشمن ضربه بزنيم.
🔸كار شناسايي به پايان رسيد، تمامي برادران به خصوص #حاج_احمد و #حاج_همت متفق القول شدند كه بايد فكري به حال توپخانه دشمن كرد . دشمن با داشتن قبضه هاي فراوان در عقبه خود، مي توانست بر روي بچه ها آتش بريزد و تلفات زيادي بگيرد . اين مساله تنها گره كور عمليات بود كه مي بايست هر چه سريعتر فكري به حال آن مي شد . عاقبت پس از مشورت قرار شد گردان #حبيب_بن_مظاهر براي از كار انداختن و محاصره توپخانه دشمن وارد عمل شود . ساعتي از رفتن نيروها مي گذشت و ما هيچ اطلاعي از آنها نداشتيم : #حاج_احمد و #حاج_همت ساكت و آرام در گوشه اي از سنگر نشسته و به نطقه دوري خيره شده بودند. شايد به وسعت كار عمليات فكر مي كردند يا شايد هم ...
📞 ناگهان صداي خش خش بيسيم بلند شد و كسي از آن طرف با جملات رمز چيزي گفت : #محسن_وزوايی بود. آنچه كه #حاج_احمد از اين مكالمه متوجه شد اين بود: "ما راه را گم كرديم نمي توانيم پيش برويم . اصلا در اين تاريكي نمي شود جايي را ديد".
#محسن_وزوايی
#حاج_احمد
شادی ارواح مطهر شهدا #صلوات
http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_شصت_چهار
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_شصت_پنج 5⃣6⃣
نزدیڪ غروب🌅 ڪامل و بقول بعضی ها خورشید لب تیغ است..نسیم روسری ام را ب بازی میگیرد..
همـــــانجایی ڪ لحظـــــه آخر رفتنت را تماشا ڪردم می ایستم..
ݘ جاذبه ای دارد...
انگار درخیـــــابان ایستاده ای و نگاهم می ڪنی...باهمـــــان لباس رزم و ساڪ دستی ات. دلـــــمم نگاهت را میطلبد...!
شاخه گل را بالا میگیرم تا بوڪنم ڪ نگاهم ب حلقــ💍ـــه ام می افتد..همان عقیـــــق سرخ و براق..بی اختیار لبخند میزنم..ازانگشتم درمی آورم و لبهایم💋 راروی سنگش میگذارم..لبهایم میلرزد...خدایا فاصـــــله تِ ڪْرار بغضم چقد ڪوتاه شده...یڪ بار دیگر ب انگشتر نگاه می ڪنم ڪ ی دفعه چشمم ب چیزی ڪ روی رینـــــگ نقره ای رنگش حڪ شده می افتههه چشمهایم را تنگ می ڪنم ...
؏لـــی♡ریحـــــانه...
پس چرا تابحال ندیده بودم!!
اسم تو و من ڪنارهم داخل رینگ حڪ شده...
خنده ام میگیرد..اما نَ ازسرخوشی..مثل دیوانه ای ڪ دیگر اشڪ نمیتواند برای دلتنـــــگی اش جواب باشد...
انگشتر را دستم میندازم و ی برگ گل از گل رز را می ڪَنم و رها می ڪُنم...نسیم آن را ب رقص وادار می ڪند...
چرا گفتی هرچی شد مُحْ ڪَمْ باش!؟
مگه قراره چی بشههههه...
ی لحـــــظه فِ ڪْرٖی ڪودڪانه ب سرم میزند..
ی برگ گل دیگر می ڪَم و رها می ڪنم
ـ برمیگردی...
ی برگ دیگر...
ـ برنمیگردی...
ـ برمیگردی...
ـ بر نمیگردی...
.
.
.
.
وهمینطور ادامه میدهم...
ی برگ دیگر مانده! قلـــــبم❣ می ایستد
نفسم ب شماره می افتد...
#برنمیگردی...
.
تو آرزوووووی بلندی و دست من ڪوووتاااه....😔
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
✫┄┅═══════════┅┄✫
🔮ڪانال بصیرتی و شهدایی خامنه اے شهـــدا
http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
❤️دلگیر نباش،
دلٺ ڪه گیر باشد رها نمیشوے
یادت باشـد،{ آزاد بودنـ ،شرط شهادٺـ استـ }✌️
#راهیان_نور
#فکه
#شبتون_شهدایی