eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.2هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
70 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
بصیـــــــــرت
💐🍃🌙 🍃🌙 🌙 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هفتاد_و_هفتم ✍ پروین آمد و دانیال تک تک سوالهایم را از او پرس
💐🍃🌙 🍃🌙 🌙 ✍چقدر خدا را شکر کردم که مادرِ فاطمه نامش،چیزی متوجه نشد و حسام بی سرو صدا، جان سالم به در برد. مدت کوتاهی از آن جریان گذشت و منِ تازه نماز خوان، جرعه جرعه عشق می نوشیدم و سجده سجده حظ میبرم از مهری که نه “به” آن، بلکه “روی” اش تمرینِ بندگی میکردم.❤️❤️ مُهری که امیر مهدی، دست و دلبازانه هدیه داد و من غنیمت گرفتمش از دالانِ تنهایی هایم. روزها دوید و فاطمه خانم لحظه شماری کرد دیدار پسرش را. روزها لِی لِی کرد و دانیال خبر آورد بازگشتِ حسامِ شوالیه شده در مردمکِ خاطراتم را... و چقدر هوای زمستان، گرم میشود وقتی که آن مرد در شهر قدم بزند❄️ دیگر میدانستم که حسام به خانه برگشته و گواهش تماسهایِ تلفنی دانیال و تاخیر چند روزه ی فاطمه خانم برایِ سر زدن به پروین و مادر بود. حالا بهار سراغی هم از من گرفته بود و چشمک میزد ابروهای کم رنگ و تارهای به سانت نرسیده ی سرم، در آینه هایِ اتراق کرده در گوشه ی اتاقم. کاش حسام برایِ دیدنِ برادرم به خانه مان می آمد و دیده تازه میکردم. هر روز منتظر بودم و خبری از قدمهایش نمیرسید و من خجالت میکشیدم از این همه انتظار... نمیداند چقدر گذشت که باز فاطمه خانم به سبک خندان گذشته،پا به حریممان گذاشت و من برق آمدنِ جگر گوشه را در چشمانش دیدم و چقدر حق داشت این همه خوشحالی را... اما باز هم خبری از پسرش در مرز چهار دیواریمان نبود...😔 چقدر این مرد بی عاطفگی داشت. یعنی دلتنگ پروین نمیشد؟؟ شاید باز هم باید دانیال دور میشد تا احساس مردانگی و غیرتش قلمبه شود محضِ سر زدن ، خرید و انجام بعضی کارها... کلافگی از بودن و ندیدنش چنگ میشد بر پیکره ی روحم... روحی که خطی بر آن، تیغ می کشید بر دیواره ی معده ی زده ام. حال خوشی نداشتم. جسم و روحم یک جا درد میکرد. واقعا چه میخواستم؟؟ بودنی همیشگی در کنارِ تک جوانمردِ ساعات بی کسیم؟؟