eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه مرکز دنیا مکان خاصی نیست گاهی شخصی خاص ... # جغرافیای ما آنجاست که هستی.. @khamenei_shohada
#یک_نفر اینجادلش تنگ💔 است باور می کنی؟ یک گذر بر #قلب او یکبار دیگر می کنی یک نفردارد هوای #پرکشیدن دردلت یک سفر، شهبازمن بااین کبوتر می کنی؟ #شهید_حمید_حمیدی‌منش #سالروز_شهادت #سلام_صبحتون_شهدایی 🌺
بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــ‌ق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_پنجاه_د
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــ‌ق 3⃣5⃣ ذوق میڪنم _ عـــــروس؟....هنوز نشدم... _ چرا نشدی؟..من دومادم شمام عروس من دیگه...😅 خیلی به حرفت دقت نمیڪنم وفقط جمله ات رانوعی ابرازعلاقه برداشت میڪنم. ازاتاق بیرون میروی وتاڪید میڪنی باچـــــادر پشت سرت بیایم. میخواهم همه چیزهرطورڪ تومیخواهی باشد.ازپله ها پایین میرویم.همه درراهرو جلوی درحیاط ایستاده اندو گریه😭 میڪنند.تنهاڪسی ڪ بیخیال تمام عالم بنظرمیرسد علی اصغراست ڪ مات و مبهوت اشڪهای همه گوشه ای ایستاده. مادرت ظرف اب را دستش گرفته و حسین اقاڪنارش ایستاده فاطمه درست ڪنار درایستاده وبغض ڪرده. زینب وهمسرش هم امده اند برای بدرقه.پدر ومادرمن هم قراربود ب فرودگاه بیایند. نگاهت رادرجمع میچرخانی ولبخند میزنی _ خب صبرڪنیدڪ ي مهمون دیگه هم داریم. همه باچشم ازت میپرسند _ ڪی؟....ڪی مهمونه؟... روی اخرین پله میشینی و ب ساعت مچی⌚️ ات نگاه میڪنی.. زینب میپرسد _ ڪی قراره بیادداداش؟ _ صبرڪن قـــــربونت برم... هیچڪس حال صحبت ندارد.همه فقط ده دقیقه منتظرماندیم ڪ ي ڪدفعه صدای زنگ 🔔دربلندمیشود ازجامیپری ومیگویی _ مهمون اومد.. ب حیاط میدوی وبعداز چندلحظه صدای باز شدن دروسلام علیڪ ڪردن توبایڪ نفربگوش میرسد _ بَه بَه سلام علیڪم حاج اقا خوش اومدی _ علیڪم السلام شاه دومـــــاد !چطوری پسر؟...دیرڪ نڪردم.؟ _ نه سروقت اومدید همانطور صدایتان نزدیڪ میشود ڪ ي ڪدفعه خودت بامردی باعمامه مشڪی وسیمایی نورانی جلوی درظاهر میشوید.مرد رو بهمه سلام میڪندو ماگیج ومبهوت جوابش رامیدهیم.همه منتظرتوضیح توایم ڪ توب مرد تعارف میزنی تاداخل بیاید.اوهم ڪفش هایش راگوشه ای جفت میڪند و وارد خانه میشود.راه را برایش باز میڪنیم.ب هال اشاره میڪنی ڪ_حاجی بفرماییدبرید بشینید...مام میایم اومیرودوتو سمت مابرمیگردی ومیگویی _ یڪی ب مادرخانوم پدرخانومم زنگ بزنه بگه نرن فرودگاه بیان اینجا... مادرت ظرف آب رادستم میدهد و سمتت می آید _ نمیخوای بگی این ڪیه؟باز چی تو سرته مـــــادر...😕 لبخند میزنی و رو بمن میڪنی _ حاجی از رفقای حوزس...ازش خواستم بیاد قبل رفتن عقدمنو ریحان روبخونه!.... حرف ازدهانت ڪامل بیرون نیامده ظرف از دستم میفتد ... همگی بادهان باز نگاهت میڪنیم...😧 خم میشوی و ظرف رااز روی زمین برمیداری _ چیزی نشده ڪ...گفتم شاید بعدن دیگه نشه دستی به روسری ام میڪشی _ ببخش خانوم بی خبر شد.نتونستی درست حسابی خودتو شبیه عـــــروسا ڪنی...میخواستم دم رفتن غافلگیرت ڪنم... علاقـــــه ات میشود بغض😢 درسینه ام و نفسم را بشماره میندازد... چقدر دوستـــــ دارم علــــی!❤️ چقدر عجیب خواستنی هستی خدایاخودت شاهدی ڪسی راراهی میڪنم ڪ شڪ ندارم جزما نیست.... ازاول بوده ... امن یجیب من چشمان بی همتای تـــــوست ♻️ ... 💘 @khamenei_shohada